باد بهار
سيد علي ميرفتاح
در ماجراي مربوط به علي آقاي مطهري، سخن هرچه بوده همه گفتهاند، بر و بوم سياست و حقوق و قانون را نيز رُفتهاند. اين قلم شكسته چيزي ندارد كه به فرمايش مدافعان آزادي و طرفداران وكيل محترم ما اضافه كند. نهايت من هم همينها را ميگويم كه بقيه فرمودهاند. به خصوص حالا كه كار دست بزرگان افتاده و روساي قوا دستور پيگيري «غائله مشهد» را صادر فرمودهاند بهتر است كه عقب بايستيم و صبر كنيم ببينيم فرجام قصه به كجا ميرسد. نگران «مشمول مرور زمان واقع شدن» پرونده هم نباشيد. با سماجت و پيگيرياي كه در آقاي وكيل سراغ داريم حتما فرجامش را ميبينيم. اما حالا كه مناسبتش پيش آمده دلم ميخواهد يك حرفي را به عرض شما برسانم. بحثم فراتر از مطهري و مشهد و شيراز و اصفهان و تهران است. كلا هنوز متوجه نشدهام و بالاي سه دهه است كه برايم سوال است، سوال جدي هم هست كه فيالمثل اگر فلان روزنامه بهمان مطلب بودار را چاپ كند، يا اگر در فلان دانشگاه، بهمان آقا، بيسار مطلب جنجالي را به سمع حاضرانش برساند، يا احيانا فلان كتاب و بهمان فيلم و بيسار تئاتر جلويشان گرفته نشود، چه اتفاقي ميافتد؟ اين بزرگواراني كه جلوي نشر و اكران و برگزاري بعضي چيزها را ميگيرند لابد از يك «عواقبي» نگرانند و به زعم خود دارند «دفع مقدر» ميكنند. والدين چطور بچههاي مريضشان را از غذاهاي سرخكردني و چرب و رنگي پرهيز ميدهند و جلويشان را ميگيرند كه به ترشي و شيريني لب نزنند و در عوض تلخي داروهايشان را تحمل كنند؟ اينها هم نسبتشان با ما همين است؛ بزرگتر ما هستند و دلشان برايمان ميسوزد و نگرانند كه اگر پاي سخنراني مطهري بنشينيم يا فلان فيلم را ببينيم يا بهمان كتاب را بخوانيم يا بيسار روزنامه را ورق بزنيم، حالمان بد ميشود و مجبور ميشويم به شيوههاي درماني سخت و هزينهبري تن بدهيم. «پيشگيري بهتر از درمان است» و احتمالا آن دسته از عزيزاني كه امروز براي ما محدوديتها و ممنوعيتهايي وضع ميكنند دارند پيشگيري ميكنند كه فردا گرفتار درمان نشويم. ما اگر جلوي خود را ول كنيم و هرجا پاي هر سخنراني بنشينيم و هر فيلمي را ببينيم و هر مجلهاي را بخريم و هر كتابي را بخوانيم آن وقت مريض ميشويم و گرفتار تيغ جراحان... براي همين گروهي خبره بالا دستمان نشاندهاند و از سر بزرگواري همهچيز را كنترل ميكنند و جلوي ويروسها و ميكروبها را ميگيرند. مينشينند و فيلمها را با دقت ميبينند تا خوب و بدش را از هم سوا كنند و تكههاي خوب و بيخطرش را به ما نشان بدهند و تكههاي بدش را دور بريزند يا در انباري ذخيره كنند. عدهاي كه احتمالا از ما باتقواتر و باهوشتر و باذكاوتترند نشستهاند و كتابها را ميخوانند به اين نيت كه قسمتهاي بدش را ببُرند و قسمتهاي خوبش را در اختيار عموم قرار دهند. اوايل در فرودگاه و پستخانه بعضي برادران و خواهران مينشستند و با ماژيكهاي پاك نشدني ستر عورت ميكردند. عكسها را ميديدند و روي برهنگيها را خط ميزدند. حالا شكل كار و نحوه خط زدن عوض شده و آپگريد شده. اما آيا آن ويروسي كه مردم عادي را مريض ميكند، به بدن شريف اين عزيزان لطمهاي نميزند؟ آيا آن صحنهاي از فيلم كه ميتواند ما را گمراه كند، بر وجود ذيجود آنها كه بالادست ما نشستهاند كارگر نميافتد؟ صريحتر بپرسم. آيا آنچه ديدنش و خواندنش براي ما حرام است براي آن دسته از عزيزان حلال است؟ اوايل انقلاب اگر يادتان باشد توي مساجد فيلم نشان ميدادند. حكومت نظامي و زد و نبردالجزاير و نخستينخون و... بعضي رفقاي بزرگتر، شب قبلش مينشستند و فيلم را ميديدند به همين نيت كه مثل صافي ناخالصيهايش را بگيرند و خالصش را به ما نشان بدند. همان موقع در عالم بچگي اين سوال برايم مطرح بود كه اين حق را چه كسي و از چه ناحيهاي و به چه توجيهي به اين رفقا داده است؟ در پزشكي حق پزشكان معلوم است از كجا ميآيد. عدهاي ميروند چندين و چند سال درس ميخوانند، پير خودشان را درميآورند تا به اينجا برسند كه تجويز كنند ما چه بخوريم و چه نخوريم. اصلا ما به پزشكان مزد ميدهيم كه اين كار را بكنند و براي ما تصميم بگيرند. آيا براي تجويزهاي اجتماعي هم برادران بزرگوار درسي خواندهاند و دورهاي ديدهاند و صاحب حقي شدهاند؟ آيا به تجربه معلوم شده است كه اينها مصلحت و ميل و نياز ما را بهتر تشخيص ميدهند؟ آيا اين كاري كه در اين مدت كردهاند تاثيري هم داشته؟ اين همه مميزي و مراقبت و كنترل آخرش به كجا كشيده. يك نگاهي به موبايلها بيندازيد و محتوايشان را بيرون بريزيد تا ببينيد كه آن همه ناز و تنعم كه خزان ميفرمود/ عاقبت در قدم باد بهار آخر شد... باد بهار؟ شما بخوانيد باد خزان.