سيمين بهبهاني و حوصله تنگ ما
سيد عبدالجواد موسوي
سيمين بهبهاني با وجود همه شهرتي كه داشت چنان كه شايد و بايد قدر نديد. منظورم اين نيست كه مسوولان و مديران فرهنگي شأن و مرتبه او را لحاظ نكردند. خير.
مسوولان و مديران فرهنگي شأن و منزلت كدام بزرگي را در اين سالها حرمت نهادهاند كه سيمين بهبهاني دومياش باشد. منظورم اين است كه همين مخاطبان ادبيات جدي كه من و شما باشيم با شعر او مواجهه منصفانهاي نداشتهايم. صريحتر بگويم: ارتباط برقرار كردن با شعر سيمين كمي حوصله ميخواست و كيست كه نداند زمانه ما زمانه حوصلههاي سر رفته است و
دلهاي تنگ:
دگر اين حوصلهها تنگ است وين دلها تنگ
ذوق دلتنگ چه دريابد از بو از رنگ
در چنين زمانهاي است كه شعر هرچقدر از استعاره و ابهام و بلاغت و معنا فاصله بگيرد هواخواه بيشتري پيدا ميكند. شعر سيمين حتي قرائتش براي آنهايي كه با شعر كلاسيك و نيمايي انس و الفتي جدي نداشتند دشوار بود و درست به همين دليل به كار نمايش و خودنمايي و اظهار فضل هم نميخورد. چيزي هم كه در اين روزگار به اين كارها نيايد به هيچ كاري نميآيد.
جالب اينكه از حيث محتوا نيز كمتر شاعري را ميتوان سراغ گرفت كه به اندازه سيمين به مسائل روزگار ما واكنش نشان داده باشد. اگرچه بسياري او را از سرآمدان شعر عاشقانه ما ميدانند اما شعر او حقيقتا خلاصهاي از تاريخ معاصر ما است. با اندكي دقت ميتوان همه اتفاقات دهه پنجاه به اين سو را در شعر او
سراغ گرفت.
از مبارزات قبل از انقلاب تا به ثمر نشستن نهضت 57، از آغازين روزهاي جنگ تا قطعنامه 598 و حاشيههاي پس از جنگ، از انتخابات پر غوغاي رييسجمهوري تا مسائل پس از انتخابات، از شعارهاي عدالتطلبانه تا اختلافات فاحش طبقاتي همه و همه در شعر او حضوري جدي و پررنگ دارند. ديگر چه ميتوانم گفت جز اينكه: اميدوارم روزي
روزگاري حوصله خواندن اشعار سيمين بهبهاني را پيدا كنيم. ايدون باد!