فرهادي كه در جستوجوي شيرين بود
بهمن نجفي
هجدهم مردادماه سال1381 به طبس آمد، قبلش از اداره كل حفاظت محيطزيست يزد تماس گرفته و گفته بودند دانشجويي علاقهمند براي انجام تحقيقات مورد نيازش به آنجا ميآيد. افتخار گشتن با خواهرزاده عزيز جناب مهندس ضيايي استادمان را غنيمت شمرده و عشق به اين ماموريت برايم صدچندان شد. از آنجا كه ما در دورافتادهترين شهرستانهاي مركزي نسبت به ساير مراكز جمعيتي استاني بوديم، همواره چشممان به راه بود تا چنين شيفتگاني بيايند و با هم عرصههاي وسيع را بگرديم، بشكافيم و لذت ببريم. صبح نوزدهم مرداد 1381 به اتفاق هاديجان كه بيصبرانه منتظر حركت بود راهي ديار عاشقان شديم. درروستاي عليآباد نايبندان توقف كوتاهي داشتيم و سپس به مك شور و شيرين، جنوب كوه سمت تنگل حيدري، جنگل عراقي و بعد سمت شمال كوه ناي بند، رودخانه اسبي، كال شند، پيرتلخاب، دشتغدير و آببنه رفتيم. همچنين هاديجان به اتفاق محيطبانان شيردل شرفي و به گمانم علي عجمي و ديگران بهطور پياده از زردگاه نايبند تا رودخانه شند، كوه را دور زدند و در شند كه آن زمان تقريبا شاهراه عبور يوزها بود دوباره به هم ملحق شديم. غروب بيستودوم مرداد با هم به پاسگاه محيطباني عليآباد رفتيم. من ناچار بودم بابت انجام ساير امور محوله به طبس برگردم اما به محيطبان عباس ميركلاني گفتم هادي جان قصد دارد عكس از يوز بگيرد. قبل از حركت من به طبس به اتفاق به كومه چشمه مختار ميرويد و با كمال احتياط امشب را آنجا استراحت ميكنيد. صبح زود در گرگ و ميش هوا متوجه مسيرهاي منتهي به چشمه باشيد. هاديجان گرچه اين صحبتها را به دقت گوش و تاييد ميكرد ولي در همان چند روزي كه با هم بوديم متوجه شده بودم چهكاره و به قول قديميها چند مرده حلاج است. كاملا ميدانستم براي او اصلا آن شب خواب مفهومي نخواهد داشت. گفته بودم كومهاي كه قرار است برويد توسط شخصي درست شده كه سالها شكارچي بوده و استاد كومهسازي است. اين كومه به قدري استتار است كه تا به وروديش نرسيد متوجهش نميشويد. همچنين آنقدر به جهت به اصطلاح باد نگرفتن وحوش مكانش حساب شده انتخاب شده كه كمترين بويي به سمت خارج آن منتشر نميشود اما باز هم شرط موفقيت، رعايت همه احتياطهاي لازم است چون يوز كه هدف دوربين شماست هم بسيار باهوش و محتاط است. اينها را براي اين ميگفتم كه عباس خودمان رعايت احتياط را بيش از پيش كند؛ والله شك نداشتم كه هادي عزيز تجارب خوبي در همان سنين جواني دارد و هم آنقدر مشتاق ديدن معشوق است كه تا صبح به هم خوردن پلك چشمش را هم عباس متوجه نميشود. صبح فردا حدود ساعت ۹ صبح صداي خوشحال و طنين روح بخش آن عزيز را شنيدم كه از شوق از پشت تلفن روستاي نايبند غرق شادي گفت آقاي نجفي، يوز! فرهاد ما شيرينش را يافته بود. سه سال بعد در سال 1384 با عشقي وصفناپذير در سرشمارياي كه در زمان مديريت استاد محترم مهندس ضيايي عزيز در پروژه يوز از شرق تا شمال و غرب پناهگاه حياتوحش نايبندان با حضور خود جناب ضيايي با موفقيت و با جمع خوبي از دانشجويان و علاقهمندان به حياتوحش انجام شد او را ديدم. در آن سرشماري با همه گرفتاريهايي كه داشت از كرمان با سواري دوو خودش را رساند. دربيابان به خاطر اينكه وسيله نقليه به اندازه كافي نداشتيم از همان خودروي سواري چنان استفادهاي ميكرد كه انگار يك لندرور است. حدود دوسه سال بعد از سرشماري سال 1384در ايام نوروز كه درحال رفتن به مسافرت در حدود دويست كيلومتري طبس بودم جواد پسرم تماس گرفت و گفت آقاي فهيمي تماس گرفته اما دردسترس نبوديد. گفتم به او بگو باشد كه برميگردم اما هادي گفته بود اصلا چنين كاري نكنيد چون ما از طبس حركت كرديم. اين هميشه مرا آزار ميدهد كهاي كاش من آن عيد به مسافرت نميرفتم. گويي روزگار همواره در كمين چنين افرادي است نگذارد به اندازهاي كه ميخواهند با هم باشند و به ماجراجويي در طبيعت بپردازند. آنها همانند دانههاي زنجير در كنار هم قرار گرفته و گذر زمان را فراموش ميكنند. هاديجان يكي از همان مهرههاي نادري بود كه گرچه مدت زيادي سعادت با او بودن را نداشتم اما از گفتوگوهاي شبمانيهاي بيابان زير ستارههاي آسمان درخشان كويري دريافتم او نيز خواهان چنين پروازهاي پرريسك ولي بامحتوا ونتيجهبخش براي نجات طبيعت بود. خدايا خوب ميداني هادي چنين بود، تمام لحظههاي فكر و انديشهاش براي ياري رساندن به طبيعت گذشت و براي دوستان شيفته طبيعتش كه جوانيشان را در راه احيا ونجات زمين وطبيعت وطنمان گذاشتهاند. او تا آخرين لحظه حيات دريغ و درنگي نكرد. پروردگارا ميداني كه هاديها، هومنها، طاهرها، اميرحسينها حداقل اينهايي كه از ابتداي جوانيشان ميشناسيمشان ذرهاي طالب رياست، سياست، مِلكاندوزي، شهرتخواهي، خصومت نبودند يا اندك همكاري دانسته با هيچ خصومتانديشي براي وطنمان حتي در ذهنشان نداشتند. آنها خدمات زيادي براي نجات و احياي طبيعت كشور عزيزمان به انجام رساندند. لذا از تو ميخواهيم كه فكر و انديشه مسولان ذيربط محترم مملكتمان را به گونهاي متوجه بيگناهي وپاكي اين عزيزانِ دلسوز قرار بده تا با آزاديشان بتوانيم شاهد ادامه تلاشهاي موثرشان در كنار شادي تمام عاشقان فهيم طبيعت و روانهادي عزيزمان باشيم.