ديپلماسي ؛گزينه منطقي روي ميز
روشنفكران به توافق چگونه مينگرند؟
عظيم محمودآبادي
سياست علم اولويتها و فن ممكنات است. حتي اگر صداي علماي سياست به بازيگران اين ميدان هم نرسد اما در نهايت با واقعيت عريان آن روبهرو خواهند شد و عقل سياسي، كاركرد خود را باز خواهد يافت و اين واقعيت
نه تنها در سياست داخلي كه در سياست خارجي هم ميتواند بلكه بايد معيار عمل باشد.
همان عقل سياسي كه در مناظرههاي انتخاباتي خرداد سال 92 خود را نهتنها نشان داد بلكه فرياد كشيد. آنجايي كه علياكبر ولايتي با 16 سال سابقه در سكانداري وزارت خارجه با لحني آكنده از تاسف گفت: «در آخرين مذاكرات آلماتي پيشنهاداتي شد كه ميشد بر اساس آن پيش رفت، اما آقاي جليلي آن را نپذيرفته است. آنها در مذاكرات آلماتي گفتهاند كه اگر غنيسازي را كند و فوردو را كند كنيد، ما سه تحريم را بر ميداريم. اين به شهادت معاون وزارت خارجه است كه در مذاكرات بوده، ولي شما گفتهايد كه كل تحريم را برداريد كه نشان ميدهد نميخواهيد كار را پيش ببريد. مثل اين است كه جنس صدتوماني را به كسي بخواهند بفروشند و او بگويد اين را به من دو تومان ميدهي؟ خب فروشنده ميگويد اگر خريدار نيستي چرا به اينجا آمدهاي؟ مذاكره گام به گام و به تدريج است كه مسائل حل ميشود.»
اگر در مذاكرات آلماتي در برابر قدمهاي احتمالا مناسب حريف طوري رفتار كرديم كه انگار اساسا اهل مذاكره و معامله نيستيم شايد به اين دليل بود كه در آن زمان و فضا درك ديگري از مذاكره و ديپلماسي وجود داشت. طوري كه در برابر امتيازاتي كه قرار بود به دست آوريم اگر لازم بود امتيازي را موقتا به طرف مقابل بدهيم به گمان مسوولان اجرايي و تيم مذاكرهكننده وقت شكست تاريخي محسوب ميشد.
شايد بتوان دههاي كه گذشت را دوران تجربه و عبرت ناميد. تجربهاي كه البته نه تنها ما بلكه آن طرف ميزيها نيز از آن عبرت گرفتند؛ عبرتي كه متضمن اين نكته است كه نميتوان همهچيز را همزمان به دست آورد و از هيچ چيزي ولو به صورت موقت صرف نظر نكرد.
چنانچه هم آنها فهميدند كه براي حل مساله، بايد غرور ناشي از تخيل ابرقدرتي را كنار بگذارند و هم ما درك بهتري از معناي مذاكره پيدا كرديم تا جايي كه ولايتي به عنوان كانديداي يازدهمين دوره رياستجمهوري در پربينندهترين برنامه انتخاباتي صدا و سيما گفت: «ديپلماسي اين نيست كه در داخل كشور بگوييم ما اصولگراييم و انعطاف نداريم. ديپلماسي خشونت و سرسختي نشان دادن نيست. ديپلماسي تعامل و بده بستان است. نميشود كه آنها هرچه كه ما ميخواهيم بدهند و ما هيچ كاري نكنيم! ديپلماسي بيانيه صادر كردن پشت تريبون نيست.» هم ما فهميديم اگر به حكم ضرورت امتيازي را موقتا به طرف مقابل بدهيم به معناي واگذاري كامل بازي و قبول شكست نيست و هم آنها فهميدند عقلانيت سياسي اقتضا ميكند همه گزينههاي روي ميز را به زير بكشند و فقط مذاكره - تنها گزينه عقلاني و منطقي روي ميز- را در دستور كار خود قرار دهند.
هم ما فهميديم تحريمها كاغذپاره نبودند و هم آنها فهميدند كه تحريم، حربه نتيجهبخش و موثري نخواهد بود. هم ما فهميديم با صدور قطعنامههاي متعدد، قطعنامهدان سازمان ملل متحد يا قدرتهاي بزرگ پاره نخواهد شد و هم آنها فهميدند قدرت منزويكردن ايران را ندارند. با تلاش براي به انزوا راندن ايران، اين مساله هيچگاه حل نميشود بلكه به عكس تشديد هم خواهد شد. هم ما فهميديم نميتوانيم به دور كشورمان ديواري بكشيم و براي خودمان به تنهايي دنيايي درست كنيم و هم آنها فهميدند كه دنيا بدون ايران چيزي كم خواهد داشت.
به نظر ميرسد اين تجربه محدود به كشور ما و مناسباتش با سازمانهاي بينالمللي و قدرتهاي بزرگ نيست بلكه شواهدي وجود دارد كه ميتوان آن را به نقاط ديگري از دنيا نيز تعميم داد.
چنانچه ميدانيم امروز بسياري از كشورهاي بزرگ و پيشرفته مانند سوئد، ايسلند، روسيه، چين، آرژانتين، برزيل، مصر، هند و...، فلسطين اشغالي را به عنوان كشوري مستقل به رسميت ميشناسند. اينجا سخن از حقانيت نيست كه قطعا براي اثبات حقانيت ملت مظلوم فلسطين نيازي به تاييد كشورهاي فوقالذكر نيست. بحث در مورد تحولي است كه در جهان در حال وقوع است. تحولي كه از طرفي در چند سال اخير كشورهاي متعددي را وادار به پذيرفتن حق مسلم ملت فلسطين مبني بر به رسميت شناخته شدنش به عنوان كشوري مستقل كرده و از طرف ديگر ميبينيم دو كشوري كه 50 سال دشمن يكديگر بودند مقابل يكديگر مينشينند و به هم دست ميدهند و هركدام خواستار بازگشايي سفارت كشور خود در خاك ديگري ميشود.
اينكه بعد از 50 سال عاليترين مقامهاي سياسي امريكا و كوبا مقابل هم نشستند و تصميم به بازگشايي سفارت كشورهاي خود در خاك يكديگر گرفتند (يازدهم تيرماه سال94) را بايد در نتيجه روبهرو شدن با همان واقعيتي دانست كه نمايان شدنش نيمقرن به طول انجاميد.
به نظر ميرسد نشست و برخاستهاي فشرده تيم مذاكرهكننده كشورمان با قدرتهاي بزرگ در دو سال اخير خارج از منطقي كه به آن اشاره شد نيست؛ منطقي كه مذاكره را «قعر جهنم» نميداند و داد و ستد امتياز در آن را خيانت نميشمارد.