دموكراسي، لازمه صلح
سيد علي ميرموسوي٭
صلح و آرامش از آرمانهايي است كه تحقق آن همواره آرزوي بشريت بوده، ولي با دشواريها و موانعي نيز روبهرو است. صلح و همزيستي مسالمتآميز در برابر خشونت قرار دارد و چشمانداز صلح به كاهش خشونت و عوامل خشونتزا وابسته است. در جهان جديد به همراه پيشرفت تكنولوژي و گسترش سلاحهاي كشتار جمعي صلح و آرامش بيشتر در معرض تهديد قرار گرفته به همين جهت نگراني نسبت به آن نيز بيشتر شده است. اگرچه طي قرن گذشته در عرصههاي گوناگون حقوقي و سياسي كوشش زيادي براي كاهش اين نگرانيها شده است، ولي به موازات آن شكلهاي تازهاي از خشونت نيز در جهان پديدار شده است كه چشمانداز صلح را تيره ميكند. در قرن بيستم تجربه دو جنگ جهاني و كشتار گسترده انسانها، اين برداشت را پديد آورد كه گسترش صلح وابسته به شناسايي حقوق بشر و احترام به آن است. در واقع، حقوق بشر بيش از آنكه بر پايه مباني نظري و اخلاقي استوار باشد براساس پيوندي كه با همزيستي مسالمتآميز دارد توجيه ميشود. براين اساس، يكي از عوامل مهم در برقراري صلح، توسعه شناسايي و احترام به حقوق بشر است. بنابراين، اگر بخواهيم چشمانداز صلح را بررسي كنيم، بايد ببينيم كه حقوق بشر در جهان امروز چه وضعيتي دارد. از اين نظر ميتوان گفت: با وجود تلاشهاي زيادي كه در طول 60 سال گذشته درراستاي احترام به حقوق بشر صورت گرفته، ولي هنوز همچنان شاهد نقض حقوق بشر در عرصههاي گوناگون هستيم و پاسداري از آن با مشكلات و دشواريهاي زيادي روبهرو است. از سوي ديگر، يكي از عواملي كه تحقق صلح به آن وابسته و بر آن تاكيد شده، دموكراسي يا مردمسالاري است. نقش مردمسالاري در برقراري صلح، از قرن 19 به بعد در پرتو بحثهاي كانت مطرح شد. او در كتاب صلح پايدار، تحقق صلح را با شكلگيري و گسترش نظامهاي جمهوري در جهان پيوند داد. هرچند نقش دموكراسي در تحقق صلح را حداكثر ميتوان به روابط بين نظامهاي مردمسالار محدود كرد. از اين حيث نيز در دنيا با مشكل روبهرو هستيم، چرا كه در جهان جديد تغيير نظامهاي اقتدارگرا به نظامهاي مردمسالار و نوسازي دموكراتيك، همچنان با دشواريهايي روبهرو است، از اين جهت نميتوان خيلي به برقراري صلح خوشبين بود. حمله به افغانستان و عراق كه در آغاز اين قرن رخ داد و پيامدهاي زيانبار آن هنوز ادامه دارد، به روشني نشان داد كه نظامهاي دموكراتيك نيز پايبند به اصول حقوق بينالملل نيستند. يكي ديگر از عوامل مهم تهديدكننده صلح در جهان كنوني تروريسم است كه نسبت به گذشته رشد چشمگيري داشته و در حال گسترش است. شايد در دهههاي پاياني قرن بيستم، دست كم در افكار عمومي، هرگز تصور نميشد كه در قرن بعد جهان شاهد موج گسترده تروريسم در اشكال وحشيانه و مقدس باشد. البته تروريسم، ريشه در عوامل گوناگوني دارد و چهبسا سياستهاي نادرست جهان مدرن در پيدايش و گسترش آن نقشي بسيار داشته است. به هر حال در سايه گسترش تروريسم، بازيگران جديدي به عرصه روابط بينالملل راه يافتهاند كه مهار آنها شرطي اساسي براي برقراري صلح است. بر اين اساس ميتوان گفت: جريان داعش يا بنيادگرايي افراطي كه در پوشش ديني توجيه ميشود در حقيقت يكي از تهديدهاي جدي براي صلح است. اين جريانها ريشه در عواملي دارد كه نميتوان بدون حذف آنها اميد به تحقق صلح داشت. اگرچه شايد براي برخي نقش اعتقادات ديني در افراطيگراي برجسته به نظر برسد، ولي با تامل ميتوان دريافت آموزههاي ديني نقشي مهم در اين پديده ندارند، بلكه نقش عوامل جامعهشناختي و روانشناختي بسيار بااهميتتر است. بهطور مثال بحران هويتي كه اسلامگراها در جهان غرب با آن مواجه هستند و جدايياي كه نسبت به جهان غرب احساس ميكنند از عوامل موثر در گسترش اين خشونت مقدس هستند. به هر حال آينده صلح به مهار تروريسم وابسته است و چون در اين چرخه جهان موفقيت چنداني نداشته بنابراين همچنان نميتوان چشمانداز خوبي را براي صلح تصور كرد. مهار تروريسم نيز تنها از راه برخورد و سركوب نظامي امكانپذير نيست، بلكه راهحلهاي سياسي و فرهنگي نياز دارد، كه از راه همفكري و همكاري جهاني ميتوان به آن دست يافت. يكي ديگر از عواملي كه به نظر ميرسد در خشونت نقش دارد، شكاف اقتصادي بين بخشهاي فقير و ثروتمند جامعه جهاني است. هنوز تقسيمبندي شمال و جنوب در سطح جهان وجود دارد و اين خود تهديدي براي صلح است. آمار مهاجرت گسترده از كشورهاي فقير به كشورهاي مرفه را بهخوبي نشان ميدهد كه هنوز اين عامل تهديدكننده صلح مهار نشده است. بنابراين، در مجموع ترسيم چشمانداز صلح در جهان امروز بستگي به پيشرفت در مهار عوامل خشونتزا دارد و اين خود به احترام به حقوق بشر، گسترش نظامهاي مردمسالار، مهار تروريسم و بنيادگرايي افراطي و در نهايت كاهش شكاف بين بخشهاي ضعيف و ثروتمند وابسته است. با وجود تلاشها و پيشرفتهاي به دست آمده در اين راستا، به نظر ميرسد هنوز جامعه بينالملل در دستيابي به اين اهداف در آغاز راه است و خيلي نميتوان اميدوار بود كه در آيندهاي نزديك شاهد تحقق آرامش و صلحي گسترده در جهان باشيم. شايد در عرصه روابط بينالملل تاحدودي عوامل خشونتزا مهار شده و ساختار حقوقي نظام بينالملل در اين راستا تغيير يافته باشد، ولي از نظر ساختار حقيقي قدرت در نظام بينالملل همچنان تنشزا و خشونتآفرين است. از سوي ديگر هرچند محدوديت دامنه عمل بازيگران دولتي، اميد به صلح را افزايش ميدهد، اما روشن است كه در عرصه روابط بينالملل دولتها تنها بازيگر نيستند، بلكه بازيگران ديگري نيز وجود دارند كه نميتوان نسبت به آنها بيتوجه بود.
٭استاد علوم سياسي دانشگاه مفيد قم