ناگزيريم اميدوار باشيم
سياوش جمادي٭
در دنيايي زندگي ميكنيم كه آكنده از خشونت و شرارت است؛ جهاني كه به دشواري بتوان گفت عدالت در آن برقرار شده است، جهاني سرشار از كمداشتها و كمبودهايي كه دامنگير انسانهاست. در اين جهان ميليونها انسان درگير فقر، بيماري، كمبود شرايط و خشونت هستند و فضاي مساعد زيست ناكافي است. از نظر تكنيكي و تكنولوژيك نيز سرعت پيشرفتها به مراتب بيش از تحولات اخلاقي است به گونهاي كه ميتوان گفت تكنيك بر اخلاق انساني سبقت گرفته است. با اين همه به نظر ميرسد چارهاي جز اميد نداريم به خصوص كه جهان انديشمندان بزرگي دارد كه درباره مسائل و مصايب بشريت فكر ميكنند و ميكوشند راهحلهايي بيابند تا جهان به سمت آيندهاي بهتر برود.
در تاريخ معاصر ما خشونتهاي زيادي تجربه كردهايم، به خصوص در اوايل و نيمه سده بيستم فجايع بزرگي دامنگير تمام جهان شده است. اما ميتوان گفت اين فجايع تا حد زيادي ساختاري نبوده و جزو ساختار و انديشه مدرن نبوده است بلكه به نحوي مازاد مدرنيته بوده است. بنابراين به نظر من شايد بعد از كشمكشهاي خشونت بار و خونبار مسير تاريخ به سمت مشاركت هرچه بيشتر فرد فرد انسانهاست. اين پيشرفت به ويژه در آگاهي و اظهارنظر درباره مسائل بشري اميدبخش است يعني جهان به سمت دموكراتيزاسيون گام بر ميدارد و به همين دليل ميتوان اميدوار بود. البته چنان كه گفتم اين اميدواري در ميان اين همه خشونت و دشواري را ميتوان چاره ناچاري تلقي كرد. به عبارت ديگر ما نميتوانيم و نبايد تن به نااميدي بدهيم و انسان تا زماني كه زنده است، محكوم به اميد است. هر چند نتايجي براي اميدواري نباشد. البته وضعيتي كه اميد معطوف به آن است، ممكن است در زمان حيات هر يك از ما به تنهايي رخ ندهد. ضمن آنكه ما هيچ كدام نميتوانيم آينده را پيشبيني كنيم چون هيچ كس به تنهايي همهچيز را نميداند. امروز به خصوص در خاورميانه حركتهاي خشونتباري صورت ميگيرد كه البته انگيزه همه آنها مسائل ايدئولوژيك نيست. ما الان از طريق تصاويري كه از طريق رسانههاي عمومي و ويديوها و اينترنت منتشر ميشود، شاهد خشونتهاي عريان انسانها عليه يكديگر هستيم. متاسفانه بايد گفت تا زماني كه جهالت در خاورميانه هست برخي بازيگردانان ديگران را بازيگر صحنهسازيهاي خود ميكنند. بنابراين بايد اميدوار باشيم حتي اگر شده در اطراف خودمان كمي آگاهي پراكنده كنيم و عليه يكجانبهنگري، تعصب، وابستگي ذهن انسانها به اتوريتههايي كه بيچون و چرا حكمشان قابل قبول تلقي ميشود، مبارزه كنيم. البته از يك نكته نيز نبايد غفلت كرد و آن اين است كه برخي فكر ميكنند بسياري از اين خشونتها در تاريخ سابقه نداشته است. در حالي كه حتي اگر به تاريخ خودمان رجوع كنيم، ميبينيم كه تاريخ سرشار از نسلكشيها و جويهاي خون و پشتههاي چشم و... است.
در تاريخ بشر به طور كلي شاهد شكنجهها و سختكشيهاي دردناك و غيرقابل تحمل است.
اين خشونت از كجا ناشي ميشود؟ نميدانم. تا حدودي ميتوان گفت كه اين خشونتها رگههايي از قرون وسطي دارد كه در فرهنگ خاورميانه نيز هنوز در ذهنيت انسانهاي عامي هست اما ميدانيم كه همچنان در زمانه ما اين رفتارهاي غيراخلاقي از بين نرفته است به همين خاطر است كه به نظر من صلح پايدار جهاني تا زماني كه اين كمبودها و فقر و گرسنگي و تعصب و فناتيزم و تبعيض و... است، از بين نميرود اما ميشود اميد داشت در آينده شرارت مجال بروز پيدا نكند. در سال 1929 آلبرت اينشتين فيزيكدان برجسته آلماني نامهاي به زيگموند فرويد كاشف ناخودآگاه و آشكاركننده اميال شرير انساني نوشت و از او پرسيد كه چگونه ميتوان به جنگ خاتمه داد؟ فرويد در پاسخ گفت تنها با ديكتاتوري عقل چون تنها با حكم همه شمول عقل ميتوان جلوي اميال افسارگسيخته بشري را گرفت. بايد به اين گزاره فرويد اين تبصره را افزود عقلي كه او از آن سخن ميگويد، با عقلانيت ابزاري و حتي با عقل در معناي قرون وسطايي آن تمايز دارد. در جايي خواندم كه يورگن هابرماس، فيلسوف برجسته آلماني كه فرد بسيار اميدواري است و مدرنيته را پروژهاي ناتمام ميخواند، با مشاهده كارتلهاي عظيم رسانهاي و دخالت پول و سرمايه در فضاي عمومي گاهي اظهار نااميدي كرده است اما اين نااميدي گذراست. به هر حال شخصا معتقدم ما حق نااميدي نداريم. ما مسوول هستيم كه در عين حال كه ديگري را فريب نميدهيم، اميدوار باشيم.
٭ نويسنده و مترجم