زياده جسارت
سيد علي ميرفتاح
مسوول صفحه آخر مسيج گذاشته برايم كه «يك جوري بنويس كه نوشتهات حذف نشود.» خدا شاهد است، احتمالا شما هم گواهي ميدهيد كه من بد و خطرناك و حذفشدني نمينويسم، اما چه كنم كه ديوار سوءتفاهم بلند است و ناخواسته از نوشتههاي بيخطرم استنباط خطر ميكنند. البته اگر جا داشت كرگدننامه را تبديل به گزارش آب و هوا ميكردم و جز درباره تقلبات پاييزي و تغييرات جوي چيزي نمينوشتم. اسمش را هم ميگذاشتم «كرگدن وِدِر» اما وِدِر تخصص اسدالله امرايي است و نميتوانم وارد حوزه استحفاظي او شوم. اما از سياست هم گريزي نيست. بالاخره چهارتا و نصفي خواننده محترم اين ستون توقع دارند كه در خلأ نباشم و از اتفاقات و اخبار روز غفلت نكنم. (يك وقت خلأ را بد و اشتباه جور ديگر نخوانيد. خلأ بر وزن ملأ يعني فضايي كه وكيوم شده و از هوا و سياست و اقتصاد در آن خبري نيست.) به هر حال من ستون روزانه دارم و متعهدم كه درباره ارشاد و تلويزيون و مجلس وسازمان ملل بنويسم... همين سازمان ملل. مگر ميتوانم درباره نطق غراي رييسجمهور برزيل ننويسم؟ يكي متن سخنراني را فرستاد و گفت فكر ميكني اين حرفها را چه كسي زده؟ آمدم بنويسم «جليلي؟» كه ديدم خودش زودتر بحث را عوض كرده كه نظرت درباره دست دادن اوباما با ظريف چيست؟ گفتم قصه دو جور است. دست دادن اوباما با ظريف يك مساله است، دست دادن ظريف با اوباما يك بحث ديگر. اين خيلي مهم است كه چه كسي اول دستش را دراز كرد... چه موضوع خوبي. دلم ميخواهد كرگدننامه امروز را به همين فعل سرنوشتساز دست دادن اختصاص دهم اما چهره مغموم مسوول صفحه آخر در ذهنم مجسم ميشود كه «اين است جواب مسيجي كه با خواهش و تمنا برايت فرستادهام؟» راست ميگويد: ننوشته ميتوانم حدس بزنم كه نوشته بوي قرمهسبزي ميگيرد و به زبالهداني تاريخ پرتاب ميشود. چشم. محض كم شدن استرس شما هم كه شده از خير مصافحه ميگذرم و به همين كامنت قناعت ميكنم كه خدا را شكر مصافحه به معانقه نينجاميد كه اگر انجاميده بود، الان عكس ظريف را سيبل كرده بودند و با دارت به جانش افتاده بودند. يكي گفت البته ظريف تنها هم نيست و كلي آدم از او حمايت كردهاند. گفتم كي؟ گفت يكي زيباكلام، يكي هم علي مطهري. گفتم پس بگو سپر تا سپر بيمه شده و ديگر كسي كاري به كارش ندارد... نه نگران نباشيد. نزديك عيد است و خودم پيشگيري ميكنم. چيزي كه شايبه سياسي داشته باشد نمينويسم. ضمن اينكه عيد سادات باشد و مطلب سيد را حذف كنند؟ اصلا و ابدا. اما ماجرا براي نوشتن منحصر به اين امور خطرناك نيست و ميشود موضوعات ديگري نوشت... ديگري؟ نه نه. در مورد آن مساله خاص كه خيالتان راحت، اصلا سمتش نميروم. غالبا اينقدر عقل و كفايت باشد... خودم حواسم هست.
وجدان، يگانه محكمهاي است كه احتياج به حجت و حاجي ندارد و خودش عين بچه آدم مسائل سياسي را كنار ميگذارد و درباره اظهارنظرها نمينويسد... اما آقا در مورد اينترنت كه ميشود نوشت؟ به جان عزيزتان راه به راه اين اينترنت خانه ما قطع ميشود. يك جوري است كه حتي وقتي حمام ميرويم، حجم كم ميكند و وقتي گاز روشن ميكنيم، دورهاش تمام ميشود. نشد يك وقت ما يك كاري با اينترنت كوفتي داشته باشيم، عين آدم با ما رفتار كند. شده است عين قطاعالطريق و مدام طلب پول زور ميكند... چي؟ اينترنت هم نبايد بنويسم؟ اسم كه نياوردم بله بله. منظور من هم بعضي از شركتهاي اينترنتي بود. اصلا منظورم اينترنتيهاي اصلاحطلب بود. اينترنتيهاي اصولگرا يكي از يكي آقاتر، آنقدر مردم شريفي هستند كه حتي اگر حجمت تمام شود، مراحي، بيآنكه به رويت بياورند، محض رضاي خدا كيلو كيلو حجم تقديمت ميكنند ميگويند هر وقت داشتي بيا بده. اما برعكسش اين اينترنتيهاي اصلاحطلب از اينها بدتر، اينترنتيهاي تدبير و اميد. حتي روي اصلاحطلبها را هم سفيد كردهاند. هم دست ميدهند، هم ميخندند، هم راه به راه پول زور ميگيرند، به هر كتابي هم كه زير دستشان بيايد مجوز ميدهند... چشم. همينجا عرضم را قطع ميكنم و ميروم دنبال كارم... هنوز ستون پر نشدهها، عيبي ندارد؟ باشد. سفيد برويد. خالي ببنديد.