• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3577 -
  • ۱۳۹۵ دوشنبه ۲۸ تير

«در فضيلت تحمل و به رسميت شناختن» داد و فرياد

احمد پورنجاتي

«داد و فرياد» كردن و به زمين و زمان توپيدن، يكي از واكنش‌هاي شناخته شده و طبيعي انسان از گذشته‌هاي بسيار دور بوده و تاكنون نيز؛ هنگام كلافگي و عصبانيت بي‌لجام از رويارويي با فشارها و گرفتاري‌هاي درمانده‌كننده و وامانده ساز زندگي چه در عرصه فردي يا اجتماعي.
كسي كه هزار جور بدبياري و مصيبت و بيكاري و بي‌پولي و ناروايي و بيماري و آسيب‌هاي گوناگون اجتماعي، دوره‌اش كرده و هيچ روزنه نفس كشيدن و خلاص شدني در چشم‌انداز پيش رو نمي‌بيند، هرچند از سر ناآگاهي وبي تجربگي و نوميدي و اشتباه محاسبه باشد، كسي كه كاردش به استخوان مي‌رسد و به هر دري مي‌زند چاره‌اي براي درد و واگشايي گره بسته و كور شده در كار و زندگي‌اش نمي‌يابد؛ كسي كه ناگهان و بي‌تناسب با تاب و تحمل و توانمندي‌اش با آواري بزرگ و غافلگير‌كننده روبه‌رو مي‌شود كه همه ششدانگ زندگي شخصي يا خانوادگي يا منزلت اجتماعي‌اش را همچون خرمن خشك و آماده سوختن و باد هواشدن، به چرخه نيستي و از هم پاشيدگي مي‌افكند؛ كسي كه از بامداد تا شامگاه پي‌در‌پي، روح و روانش آماج خبرها و مشاهده‌هاي نمونه‌هايي گوناگون از ناروايي و تبعيض و بي‌پناهي و درماندگي ناتوانان و ستمديدگان و تهيدستان است و شاهد بي‌اعتنايي يا سهل انگاري و خونسردي ديگران- خواه مردمان يا دست اندركاران يا حاكمان جامعه- حتي اگر خودش يا خانواده و بستگانش در اين زمره نباشند و چه بسياران كساني از اين دست كه برشمرديم، هنگام كه پيمانه تاب و توان دروني و رواني شان پر مي‌شود، غريزي‌ترين - و به گمان من صادقانه‌ترين - واكنش خويش را به عنوان يك موجود زنده اما در آستانه فروپاشي از خود آشكار مي‌كنند و آن «داد و فرياد» است و گاه همراه با ناسزا و بد و بيراه گويي حتي.
افسوس كه مدت‌هاست پيوندمان با توشه و اندوخته فرهنگ و ادب اين سرزمين، بريده شده است. بگذاريد گزيده‌اي از حكايت «بوستان سعدي» را دستمايه ادامه اين نوشته كنم كه واگويه يك تيپ «خربه گل مانده داد و فرياد كن» است:
يكي را خري در گل افتاده بود / زسوداش خون در دل افتاده بود
همه شب درين غصه تا بامداد / سقط گفت و نفرين و دشنام داد
نه دشمن برست از زبانش نه دوست/ نه سلطان كه اين بوم و بر زان اوست
 تا اينجاي كار كه متوجه ماجرا شده‌ايد، لابد شخصيت اصلي داستان، كسي است كه به مفهوم واقعي كلمه«كفرش درآمده از بدحادثه» و به زمين و زمان و دوست ودشمن و مقاما، دشنام مي‌دهد و نفرين مي‌كند.
اين، يعني برخورداري يك شهروند از مجال «داد و فرياد كردن» هنگام كلافگي و عصبانيت از چنبره مشكلات و احساس درماندگي در برابرناروايي‌ها. اين همان چيزي است كه در دنياي مدرن «نهاد اعتراض مدني» نام گرفته است.
اين قلم در حسرت «هايدپارك لندن» نيست، بلكه دريغ مي‌خورد از مهجوري و ناشناخته‌ماندگي نمونه‌هاي ستودني و عبرت‌انگيز رواداري جامعه و حكومت در برابر داد و فرياد و عصبانيت و ناسزاگويي «خر به گل افتاده» در ميراث فرهنگ و ادب سرزمين و باورهاي خويش.
اما داستان بوستان ادامه دارد:
قضا را خداوند آن پهندشت / در آن حال منكر بر او برگذشت
شنيد اين سخن‌هاي دور از صواب / نه صبر شنيدن نه روي جواب
ملك شرمگين در حشم بنگريست/ كه سوداي اين بر من از بهر چيست
مفهوم و معلوم است ديگر؟ جناب حاكم بي‌پرده‌پوشي و با چشم و گوش بي‌واسطه، ملاحظه فرمودند حال و احوال و داد و فرياد بي‌مهار آن «معترض» را. از اينجاي قضيه خيلي با مزه‌تر مي‌شود. بنگريد به نقش «بعضي‌ها» كه چه خودشيريني مي‌كرده‌اند آن قديم و نديم‌ها:
يكي گفت شاها به تيغش بزن / ز روي زمين بيخ عمرش بكن
 جالب نيست؟ ساده‌ترين و سريع‌ترين و به ظاهر كم‌هزينه‌ترين راه‌حل برخورد با« داد و فرياد خر به گل مانده»؛ نابود بايد گردد! اما نه:
نگه كرد سلطان عالي محل / خودش در بلا ديد و خر در وحل (آن فرد را گرفتار يافت و خرش را در گل افتاده)
ببخشود بر حال مسكين مرد/ فرو خورد خشم سخن‌هاي سرد
زرش داد و اسب و قبا پوستين / چه نيكو بود مهر، در وقت كين
همه سخن اين است كه: چه در عرصه روابط بينافردي و چه در قلمرو عمومي و مناسبات اجتماعي دولت- ملت، به گواهي تجربه عقلاني و سودمند بشر به ويژه در دنياي امروز، شايسته‌ترين شيوه برخورد با واكنش‌هاي عصبي و داد و فرياد و اعتراض‌هاي اجتماعي - هرچند فزون‌تر از حدود واقعي مشكل، هرچند فراتر از ملاحظات و مقررات در وضعيت عادي- فراهم كردن مجال «داد و فرياد» و آمادگي و تاب و تحمل گوش فرا دادن به آن و از همه مهم‌تر، كوشش براي كاستن از درد و رنج
«خر به گل مانده » و همدلي و مهرباني با او به جاي انتقام‌گيري و ساكت‌سازي است. اين، يعني درك درست انسان‌ها از موقعيت واقعي يكديگر، در هر نسبتي كه با هم داشته باشند؛ خواه بيمار و پزشك، خواه كارگر و كارفرما، خواه همسر و همسر، خواه شهروند و نهادهاي حاكميت.
بدي را بدي سهل باشد جزا / اگر مردي احسن الي من اسا: با كسي كه بدخلقي كرده، خوش رفتاري كن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون