تاريخنويسي دلبخواه
جنگ تحميلي
ايران هم هنگامي اين قطعنامه را پذيرفت كه از نظر نظامي در موضع ضعف قرار گرفته بود و امكان تداوم جنگ پيروزمندانه را نداشت.
متاسفانه اكنون بعد از گذشت نزديك به 30 سال از پايان دفاع مقدس، يك پديده زشت و قابل تامل را در روند تدوين تاريخ جنگ تحميلي شاهديم كه از سوي برخي افراد و نهادها، پيگيري ميشود و طبعا موجب تحريف بخش مهمي از تاريخ كشورمان خواهد شد. اينان به اصل تاريخ و ماجراهاي آن و دلايل واقعي قبول قطعنامه 598 كاري ندارند بلكه درصدد تسويه حساب سياسي با كساني هستند كه اينك با آنان در يك جبهه قرار ندارند و حذف و طرد آنان مطلوبشان است. بر همين اساس مدعي هستند كه فرمانده اصلي جنگ و نخست وزير دفاع مقدس و بسياري از مسوولان آن زمان با عملكرد خود، خوردن «جام زهر» يعني قبول قطعنامه را بر امام تحميل كردند و مقصرند. اينان كاري به اين ندارند كه مسوولان آن زمان بيشترين خدمت را در طول 8 سال جنگ تحميلي انجام داده و همزمان به اداره كشور هم ميپرداختند و از اين نظر مورد حمايت دايمي امام خميني بودند.
در لايههاي عميقتر نظرات اين دوستان، شخص امام خميني متهم به بياطلاعي از اوضاع كشور و اثرپذيري از ديگران ميشود و اين در حالي است كه حاضر به تصريح به اين سخن نيستند و صرفا به اتهامزني به فرماندهان سياسي جنگ و مديران كشور مبادرت ميكنند و بدون مدرك و دليلي مدعي ميشوند كه آنان با دادن گزارش غيرواقع، امام را به پذيرش قطعنامه مجبور كردند. به باور اينان، پيروزي نظامي در جنگ در دسترس بود ولي مسوولان وقت از اختصاص همه امكانات كشور به جنگ، خودداري كردند و همين امر علت ناكامي نسبي ما در حذف صدام و مجازات وي بود.
تاريخنويسي دلبخواه از آفات وضعيت سياسي و فرهنگي كشور است و متاسفانه با انگيزه سياسي دامن زده ميشود. در اين رويه، اين اسناد و مدارك نيستند كه محقق را به مقصود ميرسانند بلكه قضاوت سياسي پيشيني است كه او را به سمت گزينش اسناد و حتي جعل و تحريف و سندسازي سوق ميدهد. نتيجه اين روش هم تحريف تاريخ است يعني تاريخسازي به جاي تاريخنويسي.