• 1404 دوشنبه 5 خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6053 -
  • 1404 دوشنبه 5 خرداد

روايت بيست‌وسوم: سومين شاه قاجار

مرتضي ميرحسيني

عمرش طولاني نشد. نقرس، سرانجام او را از پا انداخت. معمولا از لذت‌هاي درباري پرهيز مي‌كرد، شراب نمي‌نوشيد و حتي به قليان هم لب نمي‌زد. اما به پُرخوري عادت داشت و هميشه سريع و زياد غذا مي‌خورد. شكار را هم بسيار دوست داشت. متفاوت با فتحعلي‌شاه، پدربزرگي كه او جانشينش شد، ريشش را بلند نمي‌كرد و چندان در قيد و بند آراستگي ظاهري نبود. در سواركاري و تيراندازي - چه با تفنگ و چه با كمان - بسيار ماهر بود، در روزهايي كه از چنگ بيماري رها مي‌شد هميشه مشغول به كاري بود و به ندرت جايي آرام مي‌گرفت. تاريخ مي‌خواند و درس‌هايي از جغرافيا و رياضي را هم آموخته بود. به فارسي و تركي مسلط بود، كمي فرانسوي و اندكي هم روسي مي‌دانست. از ايراني‌ها به نادرشاه علاقه داشت و از اروپايي‌ها به ناپلئون دلبستگي پيدا كرده بود. 

روايت جنگ‌ها و لشكركشي‌ها را با وجد و ولع مي‌خواند و دوست داشت مثل نادرشاه دست به كشورگشايي بزند و دشمنانش را يكي پس از ديگري درهم بكوبد. نظامي‌گري را عمقا تحسين مي‌كرد، اما در مقام پادشاه - چنان كه لازم بود و زمانه مي‌طلبيد - كاري براي تقويت نيروي نظامي كشور نكرد. حتي با تصميم آقاسي در انحلال بخشي از قواي ايلياتي همراهي كرد و از وزيرش نپرسيد چه طرحي براي جايگزيني‌شان دارد. قطعا مي‌دانست بدون داشتن سپاهي بزرگ و كارآمد، تحقق آنچه در سر دارد ناممكن است و نمي‌تواند افغانستان را پس بگيرد، مرزهاي غربي را امن نگه دارد و اقتدار سلطنتي را در سواحل شمالي و جنوبي خليج فارس اعمال كند. اما هيچ طرح مشخصي براي توسعه و تقويت سپاه سلطنتي نداشت. نه اينكه نمي‌خواست. مي‌خواست. اما عزم و اراده‌اش را نداشت. نيز بايد اين واقعيت را هم در نظر داشت كه درآمدهاي دولت با مديريت فاجعه‌بار آقاسي بسيار كمتر شده بود و آنچه عايد خزانه مي‌شد كفاف نگهداري از سپاهي بزرگ و پرداخت منظم جيره و مواجب سربازان را نمي‌داد. البته حكومت - هرچقدر هم ضعيف و بي‌اعتبار- همچنان، حتي بدتر از گذشته ظالم بود، دست عُمال دولتي به هر بهانه‌اي روي جامعه دراز مي‌شد و بار تحميلات مالي بر زندگي مردم سنگيني مي‌كرد. فسادي كه تا مغز استخوان تشكيلات حكومت رسيده بود، هم در دزدي و رشوه‌خواري و بي‌رسمي حكومتي‌ها ديده مي‌شد و هم در ناكارآمدي و ناتواني در اداره امور. متفاوت با آقامحمدخان كه نامش پشت ماموران ريز و درشت دولتي را مي‌لرزاند و آنها از ترس مجازات‌هاي هولناكش دست از پا خطا نمي‌كردند، كسي از محمدشاه نمي‌ترسيد. حتي دستورات دربار تهران در ايالت‌ها جدي گرفته نمي‌شدند. نه اينكه او مجازات نمي‌كرد يا پيگير تنبيه خطاكاران نبود. بود. اما سايه‌اش آن سنگيني را كه شاه در حكومت استبدادي به آن نياز دارد، نداشت. حتي گويا هميشه از احتمال وجود دسيسه‌اي پنهان در دربارش وحشت داشت و چنان كه نوشته‌اند هميشه چند تفنگ پُر و آماده به شليك در گوشه‌وكنار كاخ و تالار پذيرايي پنهان مي‌كرد. دشمن زياد داشت. حتي در ميان قاجارها، برخي‌ها از او متنفر بودند و كينه‌اش را به دل داشتند. چندتايي از همين دشمنان هم به خونش تشنه بودند. هرچند فرصت كشتنش را پيدا نمي‌كردند و نكردند. خودش در چهل‌ودو سالگي، در قصر محمديه در تجريش از دنيا رفت. ميراث او كشوري با صدها مشكل و بحران و گرفتار در سياست و طمع روسيه و انگليس بود. انگليسي‌ها در دشمني و روس‌ها در دوستي با او نفوذشان را بيشتر و بيشتر گسترش دادند و عميق‌تر از گذشته در تصميم‌سازي‌ها و تصميم‌گيري‌هاي حكومت قاجار- كه سرنوشت ايران به آن گره خورده بود- تأثير گذاشتند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون