تهديد از ذهن آغاز ميشود نه از مرز
سيد محيالدين حسينيمقدم
ما عادت كردهايم جنگ را با صداي آژير بشناسيم، با ويراني خانهها، با ستونهاي دود و آتش و با صداي انفجار بمب. اما جنگ امروز، بيصداست، بيردپا. اين جنگ كه حتما نبايد از خاك و دريا و آسمان عبور كند از درون ميآيد. از ذهن، از احساس، از گوشيهاي هوشمند، از روايتهايي كه بيوقفه تكرار ميشوند تا حقيقت را دفن كنند. جنگ اطلاعاتي ۱۲ روزهاي كه عليه ايران به راه افتاد شايد در ظاهر يك بحران رسانهاي بود؛ اما در واقع آزمون بزرگي بود براي سنجش تابآوري افكار عمومي در برابر حملات نرم، اما كشندهاي كه نامشان را روايت گذاشتهاند. اين حمله از طريق هزاران پيام، تصوير، صدا، هشتگ و بازنشر هوشمند تلاش كرد چيزي را تخريب كند كه در هيچ نقشهاي ثبت نشده: احساس امنيت دروني مردم.
در اين جنگ وقتي روايتها شليك ميكردند ما تماشاگري بيش نبوديم؛ چراكه رسانههاي معاندي مثل ايراناينترنشنال، بيبيسي فارسي و شبكههاي همافزاي آنها، ديگر توليدكننده صرف خبر نبودند؛ آنها با مهندسي افكار عمومي، با تركيبي از فناوريهاي نوين (ديپفيك، كلون صوتي، الگوريتمهاي دستكاري احساس) قصههايي ساختند كه اگرچه دروغ بودند، اما درست حس ميشدند. مردم در برابر اين روايتها تنها بودند. در همان لحظهاي كه احساس كردند شايد ديگر نميتوان به روايت رسمي اعتماد كرد، اولين ترك بر ديوار اعتماد اجتماعي افتاد و اين دقيقا هدف دشمن بود: نه ساقط كردن يك نهاد، بلكه متزلزل كردن تصوير ذهني مردم از امنيت، از انسجام، از معنا. در برابر اين هجمه، مخاطب امروز به زباني تازه نياز دارد. مخاطب امروز، با دهها كانال رسانهاي طرف است. اگر صداي ما انساني نباشد، حتي اگر حقيقت بگوييم، ديده نخواهيم شد. بايد زبان مردم را بفهميم، تجربه زيسته آنان را ببينيم و رسانه را از تريبون به تعامل تبديل كنيم. ديگر دوران خواندن بيانيهها گذشته؛ ما به روايتهاي خودي، زنده، واقعي و انساني نياز داريم نه براي تقابل با دروغ، بلكه براي بازگرداندن اعتماد.
آنچه دشمن در اين جنگ به كار گرفت، يك مهندسي پيچيده بود:
۱. بازنمايي اغراق شده بحرانها
۲. شخصيسازي خشم و ترس از طريق شخصيتهاي ساختگي و رباتيك
۳. بمباران اطلاعاتي تا رسيدن به نقطه خستگي شناختي
۴. و در نهايت، تزريق نااميدي در لايههاي مياني جامعه.
در برابر اين مدل، ما تنها با اطلاعرساني نميتوانيم مقاومت كنيم. ما بايد روايتسازي بلد شويم. روايتهايي كه از دل زندگي واقعي مردم بجوشد، از مدرسه، از بيمارستان، از بازار، از كوچهها. روايتهايي كه حقيقت را نه فقط گزارش كنند، بلكه احساس كنند. امنيت در عصر جديد، به اندازهاي كه نظامي است، رواني و ادراكي نيز هست و اين يعني رسانه، ديگر يك ابزار جانبي نيست؛ يكي از ستونهاي امنيت ملي ماست. اگر رسانه را تنها بگذاريم، مردم را تنها گذاشتهايم.
ما در ميدان جنگ بوديم، اما صداي روايتهاي ساختگي دشمن از صداي تير سامانههاي پدافندي ما بلندتر بود. تنها صدايي كه ميآمد، صداي تكرار يك دروغ بزرگ از رسانههاي معاند بود. حالا زمان آن رسيده كه روايت خودمان را بلند بگوييم. روايتي كه نه براي اقناع، بلكه براي همدلي، اتحاد و انسجام ملي نوشته شود.
كارشناس ارشد مطالعات فرهنگي و رسانه