«آگاهي» اساس امنيت و صلح پايدار
رضا اماني
برخلاف تفكر عموم حاكمان و سياستمداران در طول تاريخ كه به ظاهر به دنبال تامين منافع ملي كشور و ملت خود هستند و غالبا دم از برقراري صلح در جهان ميزنند و شعار دفاع از حقوق بشر سر ميدهند، اين «قدرت» نيست كه امنيت و صلح پايدار را موجب ميشود.
افراد، نهادها و دولتهاي ذاتا قدرتطلب و سلطهجو كه «قدرت» را ضامن بقا و موجوديت خود ميدانند، با تفكرات، ايدهها، سياستها، تصميمات و رفتارهاي قدرتطلبانه و سلطهجويانه خود ابتدا بذرهاي ترس و ناامني را در دلهاي شهروندان خود و ساير ملتها ميكارند و سپس براي حفظ، افزايش و گسترش جاهطلبي و قدرت خود با پارهاي از قدرتطلبان نظير خود همپيمان و همكاسه و با پارهاي ديگر نيز دچار تعارض و ستيز ميشوند. از اينجاست كه آتشي به پا ميشود به نام «آتش جنگ» و جنگ يعني تجلي عيني ناامني، ترس و ويراني و آنچه در ظاهر امر ميتواند ناامني و ترس از نابود شدن را از بين ببرد، «قدرت» و قدرتمند بودن است. پس همانهايي با قدرتطلبي خود آتش جنگ را برافروخته بودند، براي خاموش كردن آن باز بر قدرت خود ميافزايند و اين يعني ناامني بيشتر و در نتيجه جنگ بيشتر و بزرگتر!
هيچ حكومت قدرتمندي در تاريخ نبوده مگر آنكه روزي دچار ضعف شده و قدرت خود را از دست داده، در نتيجه يا دچار فروپاشي داخلي شده يا توسط حكومت قدرتمندتري از ميان رفته است. بنابراين «قدرت» در ابعاد مختلف آن همچون قدرت نظامي، قدرت سياسي، قدرت اقتصادي و... ضامن بقاي حكومتها نبوده و نيست. به همين خاطر نوع حكومتهايي كه در طول تاريخ بشر شكل گرفتهاند از آنجا كه ماهيت و موجوديت خود را بر امور ناپايدار و متزلزلي چون سياست، قدرت، اقتصاد و مانند آن بنا كردهاند همواره در معرض و دستخوش تغيير و زوال قرار داشتهاند و دارند. از اينجاست كه اين حكومتها همواره خود را در چرخه تهديد شدن يا تهديد كردن، حمله يا دفاع ميبينند. البته طبيعي است كه نميتوان در چنين فضا و شرايطي انتظار امنيت حقيقي و صلح پايدار را داشت.
اما آنچه به حقيقت ميتواند امنيت و صلح را در سراسر جهان برقرار و پايدار سازد، «آگاهي» انسان است. ناامني، جنگ، تعرض، دشمني، كشتار، خرابي و بهطور كلي شر و بدي چيزي نيست جز زاييده جهل و ناآگاهي آدمي. همانكه پيامبر اسلام (ص) فرمود: «آگاهي ريشه همه خوبيهاست و جهل ريشه همه بديها.» (بحارالانوار، ج 5، ص 77 و 175) و آنچه مولاي متقيان حضرت علي (ع) فرمود: «آگاهي اساس هر خير و خوبي و جهل اساس هر شر و بدي است» (غرر الحكم، ص 818) .
انسان آگاه هيچگاه احساس ناامني و تهديد نميكند و براي هيچ كس تهديد به شمار نميرود و اين معناي حقيقي ايمان و مومن است؛ يعني «امنيت». مومن حقيقي همواره احساس امنيت ميكند و براي ديگران مايه امنيت و آرامش خاطر ميشود. باز سخن پيامبر (ص) كه فرمود: «مسلمان كسي است كه انسانها از دست و زبانش در امنيت باشند.» (كنزالعمال، ص 738) و اين معناي حقيقي اسلام و مسلماني است؛ يعني «صلح» و «آرامش» و معناي حقيقي تعبير قرآني (إِن الدِّين عِنْدالله الْإِسْلامُ) «دين نزد خداوند اسلام است» (سوره آلعمران، آيه 19) يعني حقيقت دين نزد خداوند امنيت و صلح است.
انسان آگاه و به تبع آن جامعه آگاه، فرد و جامعهاي است كه در وهله نخست دست از خودستيزي برداشته و با خويش به صلح و آشتي رسيده باشد و در خود احساس امنيت و آرامش كند. چنين شخص و جامعهاي هرگز به خود اجازه نميدهد امنيت و آرامش ديگران را به مخاطره بيندازد و در مقابل اين قدرت دروني، هيچ فرد و هيچ قدرتي نميتواند به خود اجازه دهد امنيت و آرامش چنين فرد يا جامعهاي را تهديد كند.
انسان و جامعه آگاه هيچگاه به دنبال تغيير افراد يا جوامع و حكومتهاي ديگر نيست، زيرا به خوبي ميداند كه هيچ كس نميتواند ديگري را تغيير دهد. تغيير يك فرد يا يك جامعه انتخابي است كه افراد و جوامع ميتوانند آزادانه و داوطلبانه و نه از روي اجبار و تحميل، آن را برگزينند. پس با اجبار و الزام و با اعمال زور و قدرت نميتوان در ديگران تغيير بنيادين و پايدار ايجاد كرد. كما اينكه با قدرت و زور نميتوان صلح و امنيت ماندگار برپا كرد.
«دين» نيز كه اساسا دعوت به تغيير و اصلاح ميكند، نيك ميداند كه به اجبار و با زور نميتوان ديگران را اصلاح كرد و تغيير داد و اين معناي حقيقي آيه قرآني (لا إِكْراه فِي الدِّينِ قدْ تبين الرُّشْدُ مِن الْغيِّ فمنْ يكْفُرْ بِالطاغُوتِ ويُومِنْ بِاللهِ فقدِ اسْتمْسك بِالْعُرْوةِ الْوُثْقیٰ لا انْفِصام لها واللهُ سمِيعٌ علِيمٌ) «در دين هيچ اجباری نيست. هدايت از گمراهی مشخص شده است. پس هر كس كه به طاغوت كفر ورزد و به خدای ايمان آورد، به چنان رشته استواری چنگ زده كه گسستنش نباشد. خدا شنوا و داناست.» (سوره بقره، آيه 256) است، بلكه ميتوان با آگاهيبخشي و گسترش آگاهي اميدوار بود افراد از خواب غفلت بيدار و از دايره جهل خارج شوند. همانكه رسالت كتب ديني و پيامبران الهي بوده: (الر كِتابٌ أنْزلْناهُ إِليْك لِتُخْرِج الناس مِن الظُّلُماتِ إِلی النُّورِ بِإِذْنِ ربِّهِمْ إِلیٰ صِراطِ الْعزِيزِ الْحمِيدِ) «كتابی است كه بر تو نازل كرديم تا مردم را به فرمان پروردگارشان از تاريكی به روشنايی ببری و به راه خدای پيروزمند ستودنی راه نمايی» (سوره ابراهيم، آيه 1) .
در اين ميان فرد يا جامعهاي ميتواند منادي آگاهسازي، بيداري و دعوت ديگران به نور و آگاهي باشد كه خود از تاريكي و جهل خارج شده و در نور و آگاهي زندگي كند. فرد، جامعه و حكومتي ميتواند به حقيقت داعيه برقراري امنيت و صلح را در جهان داشته باشد كه خود در درون در صلح و امنيت باشد و زندگي كند. فرد يا جامعهاي كه غرق در انواع تاريكي و جهل است بنا بر سنت الهي و قوانين نظام هستي نميتواند منبع نور و آگاهي براي ساير افراد و جوامع باشد. به قول «جامي» عارف، فيلسوف و شاعر بزرگ:
«ذات نايافته از هستي بخش چون تواند كه بود هستي بخش
خشك ابري كه بود ز آب تهي نايد از وي صفت آب دهي»، بلكه بر عكس تلاشهاي چنين فرد و جامعهاي عملا منجر به گسترش تاريكي و ناآگاهي ميشود، چراكه «از كوزه همان برون تراود كه در اوست».
بنابراين فرد يا جامعه ناآگاه به جهت عدم بهرهمندي از نور، امنيت، آرامش و صلح نميتواند الهامبخش و گسترشدهنده آنها در جهان باشد. اما افراد آگاه بهطور طبيعي تبديل به منبعي براي گسترش نور، آگاهي، امنيت و صلح ميشوند و حتي اگر روزي جانشان گرفته شود و جسمشان از بين برود يا از بين برده شود باز روح جاودانشان الهامبخش و گسترشدهنده آگاهي، صلح و امنيت در جهان خواهد شد.
خودخواهي، دنيازدگي، تجملگرايي، خرافهپرستي، تعصب، حسادت، دروغ، ريا و تزوير، فريبكاري، دزدي، طمع و زيادهخواهي، بداخلاقي، اندوه و افسردگي، ترس و وحشت، انواع مرزبندي و ديواركشي، انحصارطلبي، قانونشكني و قانونگريزي، ناخرسندي، نفرت، دشمني، انتقام، عجله و شتاب، بيمبالاتي و سمبلكاري، برتريجويي و فخرفروشي، پسرفت و عقبماندگي، حسرت، تبعيض، نااميدي، خشم، پارتيبازي و رانتخواري، نگراني و اضطراب، منفعتطلبي، ناسپاسي و قدرنشناسي، افراط و تفريط، ظلم و ستم، خودرايي، خودستيزي و خودتخريبي، تقليد، فساد، لجبازي، جزمانديشي، مسووليتگريزي، بيهدفي و بيانگيزگي، غرور و منيت از جمله نشانهها و نتايج جهل و ناآگاهي در افراد و جوامع است.
در مقابل عشق، گذشت، شادي، خدمت به ديگران، درستكاري، صداقت، ديگرخواهي، حقيقتجويي، سادهزيستي، دوستي، برابري، عدالت، آزادي، احترام، قدرشناسي، ايمان، آرامش، صلح، امنيت، صبر و حوصله، از خودگذشتگي، اعتدال و ميانهروي، شايستهسالاري، قانونمندي، مسووليتپذيري، تعهد، خردورزي، خلاقيت، سرزندگي و نشاط، هدفمندي، خوشاخلاقي، سازندگي و ارزشآفريني، انتقادپذيري، خيرخواهي، خودشكوفايي، رشد و بالندگي، اعتمادبهنفس و عزتنفس، رضايتمندي و خرسندي، تواضع و فروتني، روحيه پاسخگويي و انصاف از جمله نشانهها و نتايج رشد آگاهي در افراد و جوامع است.
قدرت حقيقي يك فرد، يك جامعه يا يك حكومت در ميزان «آگاهي» آن است. هر فرد يا ملت و حكومت به هر ميزان كه از آگاهي بالاتري برخوردار باشد به همان ميزان نيز از قدرت بيشتري برخوردار خواهد بود. در واقع قدرت حقيقي از درون افراد برميخيزد. امنيت و صلح حقيقي و پايدار نيز ابتدا در درون افراد شكل ميگيرد و سپس رفتارهايي را شكل ميدهد كه بهطور طبيعي ضامن و انتشاردهنده امنيت و صلح در جهان ميشود.
عضو هيات علمي و دانشيار دانشگاه