آواز ايراني و دگرديسي عصر جديد
ندا حبيبي
حالا ديگر بايد اعتراف كرد از جادوي تام و تمام آواز فاصله گرفتهايم. آن حس تخديركننده اعجابآميزي كه پيشترها بنان و قوامي و طاهرزاده و بعدها شجريان به وجود مخاطبانشان سرازير ميكردند، اينك در ميانههاي دهه اول از سده هزار و چهارصد خورشيدي به نوعي دگرديسي و تطور همهجانبه دچار شده است.
ما در پنجاه سال گذشته - چونان ديگر جوامع در گذار تاريخ- با افت و خيزهاي متعدد اجتماعي و سياسي مواجه بودهايم. در خلال انقلاب، جنگ هشت ساله، وقايع متعدد اجتماعي و سير رشد و نمو انديشه نسلها و با اهميتي فزونتر ظهور شبكههاي اجتماعي اينترنتي - اين انقلاب بزرگ در روابط اجتماعي- به اجتماع ايران كنوني رسيدهايم. جوان ايران كنوني، ديگر صرفا شنونده و بيننده مطلق و پذيراي بيچونوچرا نيست. از اسطورهپردازي و شيفتگي به هنرمند و آثار هنري گريخته و خود به صورت فعالانه وارد فرآيند توليد و بسط اثر هنري ميشود. اين گزاره را با نگاهي به شبكههاي اجتماعي خاصه در حوزه موسيقي ميتوان تشخيص داد. حالا مدتهاست آوازهاي شجريان و بنان و قمر و ديگر بزرگان با افكتهاي صوتي گاه اغراقآميز و تصاويري كه تداعيكننده حس و لحن آن اثر است در هم آميخته شده و پيش روي مخاطب قرار ميگيرد. اين واقعه نهتنها در موسيقي آوازي، بلكه در موسيقي پاپ دهههاي چهل و پنجاه و آثار سينمايي و تصويري نيز قابل رديابي است. افزودن سرعت تمپوي قطعات، نشانهگذاريهاي تماتيك و بهرهگيري از هوش مصنوعي براي تغيير فضاي اثر بيشترين كاربرد را براي كاربران دارد. با تاملي در نظريات و انديشههاي جامعهشناسان نويني مانند استوارت هال و جان فيسك -نظريهپردازان شهير بريتانيايي- تا حدي به تفسير اين پديده كه ميتوان آن را بازتوليد، بازتعريف يا بازتملك اثر هنري برشمرد، پرداخت.
آنچه كه مبرهن است، مدرنيته در ذات خود از شكست فرم و معنا و روايتهاي پيشين پا به عرصه ظهور گذشته و چنين ويژگياي در تفسير پديده بازتملك اثر هنري قابل لمس است. مخاطب امروزي مصرفكننده نيست و به صورت فعال وارد مشاركت خلاقانه در درك اثر هنري ميشود. پس عامل اوليه، تغييرات اجتماعي در بستر مدرنيته است؛ اما از ديگرسو آزادي و برابري كه شبكههاي اجتماعي به عموم مردم ارزاني داشته، فضايي بيمنتها را در اختيار افكار عمومي گذاشته است. «آواز» به عنوان يك سوژه عمدتا نخبهپسند، حالا در صفحاتي با مضامين عشقهاي دوره نوجواني، سبك زندگي و... هم به چشم ميخورد. اين درهمآميختگي، حاوي پيامي است كه جان فيسك آن را به مقاومت فرهنگي و مفهوم مخاطب فعال نسبت ميدهد. بر اساس اين انديشه ميتوان گفت كاربران فضاي مجازي آواز شجريان را گاهي به عاديترين لحظات زندگي روزمره خود پيوند ميدهند و با افزودن تصوير و افكتهاي صدايي و... اثر هنري را از آن تمايلات و ادراك خود ميكنند. پديده هنري كه پيش از اين با داعيه نخبهپروري و نخبهپسندي در پستوي ذهن روشنفكران رو به مرگ تدريجي ميرفت، اكنون جامهاي نو بر تن كرده و به ميدان زندگي روزمره پا گذاشته است. هرچند اين لباس به چشم خيليها بدريخت و بدهيبت بيايد! اما اين جريان تا چه حد مثبت و موجب ارتقاي سليقه شنيداري مردم و تا چه حد آسيب زننده و وهنآميز به نظر ميرسد؟ قطعا اين جستار محل پاسخ به اين پرسش مهم نيست چرا كه به بررسي و مداقه دقيق علمي و ميداني در گذر سالها نياز دارد؛ باري توجه به نظريات مخاطبان در فضاي مجازي، ميزان به اشتراكگذاريها و پسندها، نشان ميدهد، اين جريان بازتعريفي، جديترين مشاركت مخاطبان در حوزه موسيقي ايراني خاصه آواز در چندين و چند سال اخير است. مخاطب ديگر آن فضاي خشك و رسمي آواز ايراني را كنار زده و با نوعي مقاومت فرهنگي، روزمرگي خود را با اين گستره معنايي پيوند زده است. بهطور مثال ما هماينك با نسخههاي جديدي از آواز شجريان يا بنان مواجهيم كه در عين آنكه متعلق به ايشان است شباهت چنداني به اصل اثر ندارد و ديگر تحت سليقه و تملك صاحبان صفحات اجتماعي و مخاطبان آن است! در انتها اشاره به اين نكته خالي از لطف نيست: اثر هنري گويي يك موجود زنده است، تا زماني كه براي مخاطب معناسازي در پي دارد، نفس ميكشد؛ حال با كسوتهاي گوناگون و با تفاسير بسيار متغير. اين ويژگي است كه جاودانگي هنر آواز و اثرگذاري و اهميت آن را بيش از پيش ثابت ميكند.