مفهوم ايران در مشروطيت
احمد مسجدجامعي
از نامههاي مهم دوره مشروطه نامه كوتاه اما پرمعني سيد محمد طباطبايي سنگلجي، از روحانيان بنام پايتخت، درباره پيگيري جنبش مردمي مشروطه است كه پيش از امضاي سند مشروطه به دست مظفرالدين شاه، به وي نوشته است؛ نامهاي كه بازتابي چشمگير داشت. متن نامه و پاسخ كوتاه مظفرالدين شاه به آن مبني بر سپردن خواستههاي طباطبايي به اتابك و التماس دعا و درخواست خواباندن شورش از جانب ايشان در بيشتر منابع و نوشتههاي آن دوره آمده است. احمد كسروي با استناد به آن ميگويد: اين عالِم بهتر از ديگران معني مشروطه را فهميده است. ايده ايران در دوره مشروطه در اين نامه كاملا پيداست و جرات و شجاعت طباطبايي در بيان بيپرده حقايق ستودني است. شايد بتوان گفت كه چكيده جنبش مشروطه از ديدگاه نظري و عملي در اين نامه جلوه يافته است. موضوع نامه «ضرورت تشكليابي اجتماعي در قالب مجلس عدالت» است؛ يعني انجمني مركب از تمام اصناف مردم كه در آن انجمن، به «داد عامه» برسند و قدرت را متعلق حاكيمتي بدانند كه متكي و برآمده از مردم است؛ همچنين، در آن مجلس، «شاه و گدا در برابر قانون مساوي باشند.» او در ادامه، حفظ كشور را از هر حيث، در گروی تشكيل چنين مجلسي اعلام ميكند و به صراحت، آن را سبب جلوگيري از طمع قدرتهاي بزرگ به اين مملكت ميداند و براي آن مصداق ذكر ميكند! مثلا، ميگويد به واسطه حضور نمايندگان ملت در جايگاهشان، سيستان و بلوچستان را انگليس نخواهد برد. ميدانيم كه بريتانيا در آن عهد به هندوستان اهميتي خاص ميداد و ميكوشيد تا حد امكان ميان ايران و هند منطقهاي حايل وجود داشته باشد. انفصال هرات از ايران براساس همين سياست صورت گرفت و سيستان و بلوچستان هم كه در همسايگي پاكستان امروز و هند آن روز قرار داشت، به همين سبب هدف تهديد انگلستان بود. او ادامه ميدهد: «فلان محل را روس نخواهد خورد.» سابقه روسيه در بلعيدن مناطقي گسترده از ايران، بهويژه در حوزه قفقاز خون به دل همه ايرانيان كرده بود.
طباطبايي در آغاز نامه به نابساماني گسترده اقتصادي و معيشتي مردم مناطق همجوار روسيه اشاره ميكند و نشانههايي به دست ميدهد. «هزار رعيت قوچاني از ظلم به خاك روسيه فرار كردهاند؛ اما وضع بيش از آن آشفته است؛ زيرا هزارها رعيت ايران از ظلم حكام و مامورين به ممالك خارجه هجرت كردند و به حمالي و فعلگي گذران ميكنند!» مرگ ايرانيان در خارجه در ذلت و خواري دل او را به درد آورده است. طباطبايي همچنين، به نكتهاي خاص نيز اشاره ميكند كه در علل بروز جنبش مشروطه چندان بدان نپرداختهاند و آن اينكه «پارسال دخترهاي قوچاني را كه در عوض سه ري گندم ماليات كه نداشتند، بدهند به تركمنها و ارامنه عشقآباد به قيمت گزاف فروختند.» پيداست همه اين فجايع در كنار همسايه شمالي، يعني امپراتوري روسيه ميگذشت. طباطبايي در همين نامه به تاثير ضعف داخلي بر مناسبات خارجي ميپردازد و شاهد مثالي ديگر به دست ميدهد كه جنس آن متفاوت است؛ درباره كشوري كه همسايه غربي ما بود و بر جهان عرب نيز تسلط داشت و داعيهدار خلافت اسلامي بود: عثماني! او عثماني را در رديف دو قدرت پيشين ميگذارد و مينويسد اگر مجلس عدالت باشد، عثماني نميتواند به ايران تعدي بكند. اين مطلب را كنار ديدگاههاي ديگر بگذاريد كه عثماني را كعبه آمال ميديدند و حتي معتقد بودند كه اتحاد اسلامي با محوريت خلافت عثماني راهگشاي نجات ايران و جهان اسلام است! آنهايي كه درواقع، منفعت بيگانه را بر منافع ملي ترجيح ميدادند؛ شايد بدين سبب بود كه تهران را «دارالخلافه» خواندند تا بگويند ايران در حاشيه خلافت نيست. طباطبايي از اين هم پيشتر ميرود و به شاه ميگويد اگر به اين كار تن دهد، خاندان پادشاهي در جايگاه خود محفوظ ميماند. اين شيوه چندان بيسابقه هم نبوده است؛ خواجه نظامالملك در سياستنامه، به ملكشاه سلجوقي ميگويد براي بقاي حكمراني نخستين كسي باش كه بر «منصب دادخواهي» تكيه ميزني.
آنچه در اين نامه برجسته است، نام ايران و ايده ايران است؛ آن هم به منزله مملكتي يكپارچه و آباد با تنوع ديني و مذهبي. درواقع، او همانقدر نگران اهالي سيستان و بلوچستان و تركمنها كه اهل سنت كشورماناند و حتي شايد بيشتر، زيرا محور مثالهاي او در آن مناطق است؛ درواقع، فاصلهگذاري او با عثماني از موضع بحث شيعه و سني نيست؛ بلكه اين قضيه را با نگاه ملي مينگرد و همه ايرانيان را براي برخورداري از عدالت، يكسان و هماهنگ ميبيند و دوست ندارد كه «ايران جزو ممالك خارجه شود»؛ درعينحال، پيشنهادات او براي اصلاح امور عملياتي بود نه آنكه براي حفظ ايران با اين و آن نزاع كنيم يا در خلافت اسلامي مضمحل شويم و ايران را به پاي آن فدا كنيم؛ بلكه با تقويت بنياد عدالت و با مشورت، به تدبير امور بپردازيم. در نامه طباطبايي ابعاد اجتماعي و معيشتي مهم است. او ميگويد: «جمعي و از طريق راهاندازي مجلس و حتي حفظ حدود و ثغور سلطنت به دنبال ايران مقتدر و متحد باشيم.» اوضاع نان و گوشت كه قوت غالب مردم است، بسيار مغشوش و بد است. او اشاره ميكند كه «بيشتر مردم از آن محروماند.» طبيعي است كه يك شخصيت ملي نميتواند درباره گرسنگي و بيپناهي مردم بياعتنا باشد. او به شاه چنين ميگويد: «اين امارات و مبلها و وجوهات و املاك در اندك زمان از كجا تحصيل شده؟» و منشا آن را ناشي از بيعدالتي ميداند و ادامه ميدهد: «تمام رعيت بيچارهاند و اين ثروت همان فقراي بيمكنت است كه اعليحضرت بر حالشان مطلعاند.» نويسنده اين نامه از مجتهدان تراز اول تهران است و پدرش هم در زمره علماي بزرگ دوره ناصري در پايتخت بوده است. در اين نامه، هر چه آمده درباره دشمنان ايران معيشت ايرانيان اقوام ايراني، عظمت ايران، يكپارچگي ايران، برابري ايرانيان و تعدي به ايرانيان است و نويسنده آن جز يكي، دو بار از واژه اسلام و مسلمين بهره نبرده و نگاهي واقعگرايانه به قدرت متمركز و قدرت توزيع شده آحاد ملت و نسبت ميان آن دو داشته است؛ بيآنكه ادبيات و واژگان مدرن را به كار گيرد. ذكر همه فضايل اين نامه در اين مختصر ممكن نيست يادداشت را با سخني از مرحوم سيدحسن مدرس، نماينده شجاع مردم تهران در مجلس شوراي ملي، به پايان ميبريم كه در مجلس ششم در دفاع از كابينه مستوفيالممالك درباره ظهور جنبش مشروطه گفت: «اگر منورالفكرهاي خودمان بر اين خيال (مشروطه) افتادند كه خوب كردند اگر هم «دست غيبي» به اين خيالشان انداخت خوب خواهد بود چيز خوب از هر كس برسد خوب است.»
روز مشروطيت مبارك باد.