درسهاي صديقي
عباس عبدي
صادقانه بايد گفت كه هر چه براساس منطق متعارف و عقل سليم نگاه كنيم، متوجه رفتار آقاي صديقي و ستاد ائمه جمعه و حتي دستگاه قضايي نميشويم. در واقع هر اقدامي كردند نتيجه مطلوب را نگرفتند سهل است كه به زيان آنان هم شد. به عبارت دقيقتر اعتبار ساختار را نزد اعتبار فرد قرباني كردند ولي در نهايت اعتبار اين شخص را هم نتوانستند حفظ كنند كه بدتر نمودند. در پايان هر دو باختند، بدجوري هم باختند. به گمانم از ابتدا نفهميدند اين مسالهاي نيست كه بتوان آن را لاپوشاني كرد و هر كوششي براي انكار آن، ماجرا را بدتر ميكند. از ابتدا كه خبر اين فساد مطرح شد، ماشين جعل روشن شد. براي نجات خود پياپي اخبار خلاف و ضد و نقيض به صورت رسمي و غير رسمي از سوي مسوولان حوزه علميه ازگل منتشر شد. ولي از آنجا كه دروغگو كمحافظه است، خيلي سريع اين دروغها آشكار ميشد. در واقع متوجه نشدند كه از بركات وجود اينترنت، به راحتي نميتوان هر چيزي را دروغ گفت و اطمينان داشت كه آن دروغها رو نميشود. دروغهاي گفته شده دو اثر منفي داشت. از يك سو بيانگر اثبات و اقرار به فساد بودند و از سوي ديگر قرينه اين بود كه اگر كسي دروغ بگويد پس به طريق اولي هر كار ديگري هم ميكند؛ پس دروغها كاركردي منفي براي آنان داشت. آقاي صديقي در ابتداي ماجرا به دادستان نامه نوشت و مدعي شد كه امضايش جعل و انتقال ملك بدون اطلاع او انجام شده است. بنابراين طلبكار هم شد، گو اينكه بايد فرزندش را مورد خطاب قرار ميداد كه نداد و تقصير گردن ديگراني افتاد كه كارهاي نبودند و طبعا محكوم هم نشدند. دو هفته بعد اين ادعا تكذيب شد زيرا با پاي خودش به محضر رفته و سند را امضا كرده بود، در نتيجه مدعي غفلت شد! و از خدا استغفار كرد و از مردم با همه وجودش! عذرخواهي کرد و تعهد داد كه ملك را بازگرداند. كمكم و در پشت صحنه رسيدگي قضايي آغاز شد، در حالي كه اين پرونده به وسيله مردم و افشاگران ضد فساد افشا شده بود و ربطي هم به دستگاههاي نظارتي و كشف جرم نداشت. پس از رسيدگي قضايي به صورت چراغ خاموش پسر و عروس وي محكوم شدند و خودش بيگناه معرفي شد، در حالي كه استغفار وي منتشر شده بود.
در اين فاصله و در نهايت تعجب و با انباني پر از توصيههاي اخلاقي به نماز جمعه بازگشته بود و ضربه بزرگي را به آن زد. گرچه پيشتر نيز استقبال از آن بهشدت كاهش يافته بود. با اعلام محكوميت پسر و عروس وي دوباره تقاضا براي حذف وي از نماز جمعه بالا گرفت. ولي با نهايت تعجب حتي پس از حمله اسراييل هم دوباره به نماز آمد و مردم را به تقواي الهي توصيه كرد!! يك عقل سليم چه توصيهاي براي آقاي صديقي ميكرد؟ دو فرض را در نظر بگيريم. اول؛ او خويش را در ذيل اين نظامي كه از آن بهرهمند شده تعريف كرده و خود را در خدمت آن ميداند. در اين صورت اخلاق و عقل اقتضا ميكرد كه پس از افشاي آن فساد، فوري از همه پستهاي خود استعفا دهد و از حكومت و مردم عذرخواهي كند و حتي بگويد كه نمازگزاران ترجيحا نمازهايي را كه به امامت وي خواندهاند اعاده كنند. كسي كه چنين وضعي دارد چگونه ميتواند رييس نهاد امر به معروف و نهي از منكر باقي بماند؟ او با كنارهگيري كامل خود شايد ميتوانست تاحدي پرونده خودش را بسته و موج ايجاد شده را آرام كند. دوم؛ او نظام را براي خود و منافع و موقعيت خود بخواهد. اين حالت بسيار نابخردانه است، زيرا اگر نظام ضعيف شود، چيزي براي او باقي نميماند كه بخواهد حفظ كند، لذا اصل چنين حالتي نيز مخالف عقل سليم است ولي حتي اگر چنين بود، آمدن به نماز و اصرار به حضور در عرصه عمومي نيز به زيانش بود و پرونده را باز نگه ميداشت كه همين گونه هم شد. اصولا يك فرد ضعيف مثل وي در چنين شرايطي نبايد در برابر امواج بزرگ ضد فساد بايستد. آن اندازه ايستاد كه دوستانش به او توصيه كردند كه كنار برد و نرفت، تا اينكه مجبورش كردند استعفا دهد و حتي در اين استعفا نيز دلايل و توجيهات غير واقعي را ذكر كند كه از نظر كسي پذيرفتني نبود. او نه تنها به خودش ضربه بزرگي زد، بلكه ضربه را به نظامش هم منتقل كرد. نظامي كه، يا بايد از آن دفاع ميكرد يا اگر هم از آن دفاع نميكرد، حداقل تكيهگاهش ميبود و نبايد تضعيفش ميكرد. اين ميزان درك و فهم سياسي كساني است كه بايد همه چيزشان را براي نظام خود بگذارند تا آن همهچيز را حفظ كنند. ولي دانسته يا نادانسته خلاف عقل سليم عمل ميكنند. وي تمايل به فعاليت علمي، تدريسي و تبليغي را دلايل استعفاي خود ذكر كرده، فعاليت علمي كه شوخي است، ولي كسي تدريس ميكند كه درس بگيرد تا آن را منتقل كند. اگر خودش از اين واقعه درس گرفت آنگاه درس بدهد. همه اقدامات او در اين مدت ضد تبليغ براي خودش و نظام برآمده از آن بود، آيا همين راه را ميخواهد ادامه دهد؟ فاتحه!