وقتي وعدهها و واقعيتها فاصله ميگيرند
سيد مهرداد بنيهاشمي
اعتماد، ستون نامریي هر جامعهاي است. اما در ايران امروز، اين ستون به لرزه افتاده و بسياري از شهروندان احساس ميكنند زندگيشان با هر وعده سياسي و اقتصادي نوسان ميكند. تورم روزانه، گراني و وعدههاي نيمهتمام، تصوير زندگي را به صحنهاي از تعليق تبديل كرده است؛ صحنهاي كه در آن مردم هر روز با اضطراب و ترديد روبرو هستند. تصور كن خانوادهاي كه هر صبح با اين سوال از خواب بيدار ميشود: «چطور بتوانم مخارج مدرسه و درمان فرزندانم را تامين كنم؟» يا جواني كه با شور و اميد در صف استخدام در يك نهاد دولتي ايستاده، اما مدارك و انتظارهاي بيپايان او را خسته و مأيوس ميكنند. اينها تصوير ملموس بحران اعتماد است: وقتي مردم نميدانند وعدهها به واقعيت تبديل ميشوند يا نه، ترس جاي اميد را ميگيرد. بحران اعتماد تنها محدود به اقتصاد نيست. سياست، آموزش، سلامت و عدالت اجتماعي نيز متاثر از آن هستند. وقتي مردم به نهادهاي خود بياعتماد ميشوند، مشاركت مدني كاهش مييابد، سرمايه اجتماعي تحليل ميرود و حتي كوچكترين تصميمهاي جمعي با ترديد مواجه ميشوند. جامعهاي كه اعتماد از دست داده باشد، به راهحلهاي كوتاهمدت و فردي روي ميآورد و ركود اخلاقي و اجتماعي عميقتر ميشود. واقعيتهاي روزمره اين بحران را عريان ميكنند: صفهاي طولاني در بيمارستانها، تأخير در پروژههاي عمراني، تعطيلي كسبوكارهاي كوچك، كمبود فرصتهاي شغلي و فشارهاي روزافزون اقتصادي. مردم ديگر نميتوانند باور كنند وعدهها عملي ميشوند؛ اين بياعتمادي باعث كاهش انگيزه، افزايش نااميدي و حتي مهاجرت نخبگان ميشود. راه بازسازي اين سرمايه حياتي، شفافيت و پاسخگويي است. دولت و نهادهاي مسوول نبايد فقط وعده دهند، بلكه نتايج ملموس ارايه كنند تا نشان دهند توانايي حل مشكلات را دارند و مسير حركت روشن است. بازسازي اعتماد عمومي، پيششرط اصلاحات پايدار، توسعه اجتماعي و ثبات سياسي است. بدون اعتماد، هر اصلاحي نيمهتمام باقي ميماند و شكافها ميان دولت و مردم عميقتر ميشود. اعتماد عمومي، سرمايهاي بيبديل است؛ سرمايهاي كه از دست رفتنش هزينهاي سنگين بر جامعه تحميل ميكند.
ايران امروز در نقطهاي حساس ايستاده: يا با اقدامهاي شفاف و اثرگذار اين سرمايه بازسازي شود، يا با ادامه سياستهاي نيمهتمام، وعدههاي بدون تحقق و سكوت نهادها، شكافها و تعليقها عميقتر گردد.
و در دل همه اين بحرانها، انسانهاي واقعي زندگي ميكنند: خانوادهها، دانشجويان، كارگران، پزشكان، معلمان و همه كساني كه هر روز با واقعيت و وعدههاي بيعمل مواجه هستند و هنوز اميد دارند. همان انسانها، چراغ اميد اين جامعهاند و تنها با بازسازي اعتماد ميتوانند نفس بكشند، حركت كنند و آينده را بسازند.