• 1404 پنج‌شنبه 13 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6131 -
  • 1404 پنج‌شنبه 13 شهريور

آخر ما سلطان هستيم ناسلامتي

اسدالله امرايي

«بنا به شكايت آقايان مبني بر توهين و استخفاف در مقاله‌هاي ظهور جديد و افسانه خواب و رويا روزنامه صوراسرافيل به امتياز و مديريت ميرزا قاسم‌خان تبريزي از اين تاريخ توقيف و غيرقابل انتشار و پخش در مجامع عامه و افواه و معابر مي‌باشد. تخطي از حكم مزبور مستوجب اشد مجازات است والسلام اداره‌ انطباعات».
اين متن حكم توقيف روزنامه صور اسرافيل است كه در صفحه ۱۱۹ سرخ نشستن است.
سرخ نشستن نوشته ابوالفضل مروجي از مجموعه كتاب‌هاي آبي نشر چشمه است كه به داستان و رمان ايراني اختصاص دارد. اين رمان روايت پرفراز و فرودي است از يكي از سرنوشت‌سازترين سال‌هاي مشروطه، سالي كه لياخوف روس مجلس را به توپ بست و حيات مشروطه را از آنچه بود پيچيده‌تر كرد. قصه روزنامه صور اسرافيل است در آن يك سال و اندي فعاليتش كه تأثيري عظيم گذاشت هم بر دوران پرالتهاب خودش و هم بر تمام مبارزان راه حريت در سال‌هايي كه بعد از آن آمدند. شرح نقش پررنگ جهانگيرخان صور اسرافيل و علي‌اكبر دهخدا در آن دوره كوتاه است كه به ظرافت و دقت تمام تصوير شده تا در كنار تنگناهاي اخلاقي و ترديدهايي كه آن دو از سر گذرانده‌اند هم‌قدم با اراده‌شان براي تغيير قدم‌ برداريم و ايمان عجيب‌شان به حقيقت را به عينه ببينيم. شخصيت‌هاي واقعي تاريخي در كنار آدم‌هايي كه ساخته‌ خيال نويسنده‌اند چنان جان‌دار تصوير شده‌اند كه گويي كنارمان در حال دويدن و رساندن و گرفتن اخبارند و هر لحظه دارند همين جا، همراه با ما، اضطراب عقوبتي را مي‌كشند كه نوشتن و فرياد كردن حقيقت در هر دوره‌اي در پي دارد.
در غروب سرد يك روز از پاييز ۱۲۶۲ ميرزا علي‌اصغرخان جوان كه به تازگي به لقب امين‌السلطان مفتخر شده بود تصميم گرفت محوطه كاخ گلستان را به تنهايي گردش كند. فراش محافظش را مرخص كرد، دست‌هايش را در جيب‌هاي گشاد قباي زربفتش فروبرد و در پياده‌رو شني قدم برداشت، كلاغ‌هايي كه روي شاخه‌هاي بي‌برگ چنارها نشسته بودند غوغاي غروب سر داده بودند. علي اصغرخان هواي خنك و عطر تن درختان را فرو مي‌برد و از شنيدن صداي برگ‌هاي زير پايش كيفور بود. هفته‌اي از فوت پدرش ابراهيم‌خان نمي‌گذشت، شاهي كه همه او را به خودرايي و بي‌رحمي مي‌شناختند يك ويژگي ديگر هم داشت نوكران خوب و خوش‌خدمت را از بي‌عرضه‌ها و بي‌دست و پاها تمیيز مي‌داد، بنابراين تمام مناصب پدر را يك‌جا به پسر واگذار كرد؛ پسري كه ديروز متصدي قاطرخانه و شترخانه بود امروز همه كاره دربار شده بود، بيوتات سلطنتي انبار غله مركزي ضرابخانه گمركات و خزانه و وزارت دربار را يك‌جا تحويل گرفته بود. علي‌اصغر خان صاحب جمع يك شبه شده بود، علي اصغرخان امين‌السلطان. كسي بر تصميم شاه كوچك‌ترين خرده‌اي نگرفت. اول اينكه جراتش را نداشت و دوم اگر صاحب فهم بود با يك نگاه متوجه هوش و كياستي مي‌شد كه از چشم‌هاي آن جوان 26 ساله مي‌تراويد، به علاوه ادبي كه از روي فهم نشان مي‌داد، نه برعكس ديگران كه  از  روي ترس كرنش مي‌كردند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون