براي آينده جوانان ؟
زينب روشنگر
پاسخي ساده ندارد، زيرا آينده يك نسل تنها محصول شرايط اقتصادي يا سياسي نيست، بلكه از تركيب پيچيدهاي از ساختارهاي اجتماعي، موقعيت تاريخي، سرمايههاي فردي و روندهاي جهاني ساخته ميشود. جوانان ايران امروز با مجموعهاي از دشواريها مواجهاند؛ از بيكاري گسترده و نبود فرصتهاي شغلي مناسب گرفته تا نوسانات اقتصادي شديد كه امكان برنامهريزي بلندمدت را از آنها ميگيرد. بسياري احساس ميكنند مسير پيشرفت شفاف نيست، تلاشها ديده نميشود و محدوديتهاي اجتماعي و فرهنگي مانع شكوفايي استعدادها ميشود. فشار رواني و احساس بيافقي نيز تصوير آينده را تيرهتر ميكند. اما اين تصوير تنها يك روي واقعيت است. چالشها به معناي نبود آينده نيست بلكه نشاندهنده اين هستند كه مسير آينده پيچيدهتر و پرريسكتر شده است. براي درك عميقتر اين وضعيت ميتوان از ديدگاه بورديو و اولريش بك كمك گرفت. از نگاه بورديو، جوانان ايران در ميدانهاي مختلف اجتماعي با «انسداد ميدان» روبرو هستند. بسياري سرمايه فرهنگي بالايي دارند-تحصيلات، مهارت، توانايي يادگيري-اما ميدان اقتصادي و ساختار فرصتها امكان تبديل اين سرمايهها به موقعيت بهتر را نميدهد. اين ناهماهنگي ميان سرمايه و ساختار باعث احساس بيافقي ميشود. تمايل گسترده به مهاجرت نيز ناشي از همين انسداد است: جوانان ميخواهند وارد ميداني شوند كه در آن سرمايههايشان ارزشمند باشد. در نگاه اولريش بك، جامعه امروز ايران شباهت زيادي به «جامعه ريسك» دارد؛ جامعهاي كه در آن ريسكهاي اقتصادي، اجتماعي و رواني بيش از فرصتها توزيع ميشوند.
در چنين شرايطي جوان مجبور است آينده خود را به شكل فردي بسازد، زيرا ساختارهاي حمايتي ضعيف هستند. آينده در اين حالت تضمينشده نيست؛ بلكه بايد با مديريت ريسك، مهارتآموزي و انعطافپذيري ساخته شود. ريسك بيكاري، ناپايداري اقتصادي، محدوديت اجتماعي و نبود مسيرهاي رسمي موفقيت، بخشي از واقعيت روزمره است، اما همين ريسكها باعث شده مسيرهاي جديد، فردي و خلاقانه نيز ايجاد شوند. تركيب اين دو نگاه نشان ميدهد كه وضعيت جوانان ايران نتيجه همزمان انسداد ساختاري و افزايش ريسك فردي است. نسل امروز از نظر سرمايه فرهنگي و توانايي فردي بسيار قوي است، اما تحقق آينده آنها هم به ميزان تغيير ساختارها و هم به توانايي خودشان در مقابله با ريسكها بستگي دارد. به همين دليل سه مسير عمده در برابر جوانان ديده ميشود: ساختن آينده در داخل با تكيه بر مهارت و خلاقيت، مهاجرت و ورود به ميدانهاي بازتر، يا زندگي تركيبي كه شامل حضور در ايران و كسب درآمد جهاني است. آينده اين نسل حتما ممكن است، اما نه به شكل آماده؛ آيندهاي كه بايد ساخته شود.
در پايان ميتوان راهكارهايي ارايه داد كه هم با واقعيت جامعه ايران سازگار باشد و هم بر اساس تحليل نظري بالا قابل دفاع باشد. نخست آنكه افزايش سرمايه فردي (بهويژه سرمايه فرهنگي كاربردي مانند مهارتهاي جهاني، زبان، فناوري، تحليل و مهارتهاي نرم) بهترين راه براي كاهش تأثير محدوديتهاي ميدان است. دوم، گسترده كردن شبكههاي اجتماعي حرفهاي- نه صرفا روابط شخصي- ميتواند امكان تبديل سرمايه فردي به فرصت واقعي را افزايش دهد. سوم، جوانان بايد از مدلهاي درآمدي جهاني استفاده كنند؛ كارهاي فريلنسري بينالمللي، مهارتهاي ديجيتال، توليد محتوا، دوركاري و خدمات آنلاين ميتوانند شكاف بين فرصت محدود داخلي و نيازهاي واقعي زندگي را پر كنند. چهارم، مديريت ريسك بهجاي فرار از آن اهميت دارد: برنامهريزي مرحلهاي، يادگيري تدريجي مهارتها و ساخت مسيرهاي چندگانه (مثل كار+تحصيل، يا شغل+مهارت جانبي) آينده را پايدارتر ميكند. پنجم، اگر مهاجرت گزينهاي جدي است بايد بر مبناي مهارت واقعي، زبان، رزومه قابل ارايه و برنامهريزي بلندمدت باشد نه واكنشي يا احساسي. ششم، بهجاي انتظار تغييرات سريع ساختاري، بايد انعطافپذيري فردي را افزايش داد و در عين حال ارتباط با جريانهاي جهاني دانش، اقتصاد و فرهنگ را حفظ كرد و در نهايت، سلامت روان، تابآوري و پيوستگي اجتماعي بايد جدي گرفته شود؛ زيرا در جامعهاي پرريسك، تنها كساني ميتوانند آينده را بسازند كه هم مقاوم باشند و هم شبكه حمايت اجتماعي حداقلي داشته باشند.
دانشجوي دكتراي جامعهشناسي فرهنگي