بلك فرايدي و ناترازي در حيات جمعي ايراني
نيوشا طبيبي
«بلك فرايدي» امتداد نوعي كلاهبرداري فصلي است كه از امريكا به اروپا و ديگر كشورها و چند سالي است كه به ايران سرايت كرده. آنها كه به هر مناسبتي براي به خطر افتادن ارزشهاي انقلاب يقه ميدرانند، در مقابل اين پديده ضد انساني و ضد اخلاقي و قبيح و برآمده از پستترين الگوهاي جوامع غربي، مهر سكوت بر لب زده و در عوض به دنبال منافع جناحي و حزبي و سياسي خود هستند. خطر بنياديني اگر هست از همين رسم و سنتهاي زشت و غيرانساني بيگانه است كه آرام آرام در جامعه ما نفوذ ميكند و شيوههاي هزاران ساله و آزموده شده حيات در اين سرزمين را نابود ميكند.
زندگي در ايران بر اساس قناعت و مصرف صحيح و دقيق شكل گرفت. كشور ما هرگز چندان ثروتمند و غني نبود كه ما بتوانيم بيحد و حصر مصرف كنيم. به هر زاويهاي از زندگي سنتي ايراني كه نگاه كنيد، مصرف مدبرانه و موافق با طبيعت و مبتني بر قناعت و اندازه را به عيان ميبينيد. اما «بلك فرايدي» تبلور زندگي امريكايي است: «بخر و بخر و بخر حتي اگر احتياج نداشته باشي.»
«ادوارد برينز»، خواهرزاده «زيگموند فرويد» و پدر روابط عمومي مدرن كه فن و شعبده بازاريابي را بنياد گذاشته، معتقد بود كه «بايد مردم را قانع كرد تا چيزهايي كه دارند را باز هم بخرند!» مخصوصا از دايي مرحومش هم ياد كردم كه بگويم اين خاندان حقيقتا با بشريت چهها كه نكردهاند، با ترويج دروغ و توهم و بياخلاقي. طي دههها بر پايه آن بنياد كج، كار به چنين جنوني كشيده شد كه آدميان در جهان مدرن و به اصطلاح متمدن، هر سال در وقت معيني، بدويترين خصائل خود را آشكار ميكنند و بر سر تكهاي لباس يا كالايي دست به يقه ميشوند يا به نابهنجاري جمعي خريد ميپيوندند. همين رذيلت چند سالي است كه به وسيله پلتفرمهاي فروش كالا در جامعه ايراني تبليغ ميشود. اين شيوه پست و حقير از دو سو غيراخلاقي است؛ اول اينكه آشكار شده آنچه اين پلتفرمها به عنوان قيمت مقرون به صرفه و كالاي حراج شده عرضه ميكنند جز كلك و دروغ چيزي نيست. ترتيب كار چنين است كه اول قيمت كالا را دو، سه برابر گرانتر نشان ميدهند و بعد از آن قيمت دروغين، درصدي تخفيف كسر ميكنند و خريدار هم البته تحت تاثير موج «بلك فرايدي» خريد ميكند، دوم اينكه با تبليغ، به عطش خريد و مصرف دامن ميزنند. جامعهاي كه چنين در دام مصرف بيرويه به توهم هماهنگي با جهان مدرن بيفتد البته كه در كنترل مصرف در عرصههاي ديگر هم ناموفق است. ترديدي نيست كه ما با توهم دارندگي و ثروت به دام مصرف بيرويه فرو افتادهايم، در هدر دادن سوخت و آب و هر چيز ديگر برخلاف سنت زندگي در اين سرزمين رفتار ميكنيم.
اهميتي ندارد كه مصرف ما چند برابر بيشتر يا كمتر از مردم اروپا يا امريكاست، بايد موضوع مصرف ملي را از منظر شيوه زندگي ايراني بررسي كرد. مسلم است كه آنچه ظرف پنج دهه اخير گريبانگير ما شده حاصل خيالِ ثروتمندي است. به ما القا كردهاند كه سرزمين ما آنچنان غني است كه ميتواند تا قيام قيامت اتلاف منابع و مصرف بيرويه را تحمل كند و بر همين اساس تصور عمومي ما بر آن شكل است كه با فروش مواد خام زيرزمين، بايد خرج خودمان و خريد بنجلهاي خارجي را تامين كنيم، بايد نفت با ارزش را به بنزين تبديل كنيم و به قيمتي ناچيز خرج دور دور در اندرزگو و جردن كنيم. بايد آبهاي با ارزشمان را در بيابانهاي قم خرج پرورش ماهي خاوياري و ميوه گرمسيري كنيم و لبخند افتخار بزنيم و سينه ستبر كنيم!
بلك فرايدي ادامه دامن زدن به جنون مصرفي است كه كار ملك و ملت را به درياي ناترازيها كشانده. حاكميت به جاي آموزش و تشويق مصرف درست با شيوه نادرست مصرف كنار آمده و مماشات كرده است تا اينجا كه ديگر راهي نمانده. استفاده از لباس و لوازم دست دوم و چندم در كشورهاي اسكانديناوي به عنوان ارزش تلقي ميشود و دولت براي اين مقوله مشوقهاي مالياتي وضع كرده است. ما هم ميتوانستيم با آموزش صحيح نسلهايي را تربيت كنيم كه اينچنين به دام مصرف بيحد و حصر نيفتند. امروز كه به ناترازي افتادهايم باز هم به لزوم تجديدنظر در بنياديترين شيوههاي زندگي جمعيمان و همينطور در عرصه آموزش اعتقادي پيدا نكردهايم. با همين فرمان مسير به مقصد ناخوشي منتهي خواهد شد.