اميد به دبيركل جديد
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
جهان اوضاع خوشايندي ندارد. وقتي كه در ايالات متحده بايد از ميان ترامپ و كلينتون يكي را انتخاب كرد و سطح مناظرات تلويزيوني نيز به جاهاي باريك رسيده، ميتوان حدس زد كه جهان در مسير درستي قرار ندارد. وقتي ميليونها آواره و مهاجر ، سرگردان اوضاع جنگهاي داخلي هستند، ميتوان تصور كرد كه وضع جهان رو به راه نيست. ولي شايد در اين ميان خبر تغيير دبيركل سازمان ملل متحد چندان خبر بدي نباشد. نه به اين دليل كه هر تغييري خوب است، بلكه به اين دليل كه بان كيمون در ميان دبيركلهاي سازمان ملل شايد كمخاصيتترين آنها بود. از سوي ديگري كسي هم كه به جاي او آمده است از بسياري جهات و در مقايسه با ديگران فردي به نسبت خوشسابقه است. او كه رييس كميسارياي امور پناهندگان سازمان ملل بود احتمال دارد كه اكنون بهتر از گذشته يكي از مهمترين مشكلات جهاني يعني مساله پناهندگان را نه حل بلكه تخفيف دهد يا حداقل از گسترش آن جلوگيري كند.
انتظارات از دبيركل سازمان ملل چيست؟ در چه حدي توانايي حل مشكلات را دارد؟ وقتي كه سازمان ملل در برابر فشار عربستان در محكوم كردن اين كشور در خصوص جنايات آن عليه كودكان عرب عقبنشيني كرد و بان كيمون با خواري و سرشكستگي تمام اين را اعلام كرد، اميد جهانيان نسبت به كارآمدي حداقلي از اين سازمان را كمرنگتر از گذشته كرد. ولي آيا با آمدن دبيركل جديد ميتوان به كارايي اين سازمان اميدي بست؟ اگر منظور ما از كارايي سازمان ملل فراتر از قدرتهاي جهاني و در تقابل با آنها باشد، قطعا چنين اميدي خيالپردازانه است ولي اگر دايره انتظارات خود را محدود به برخي از واقعيات كنيم پاسخ متفاوت خواهد شد و داشتن چنين انتظاري معقول است. اين واقعيات چيست؟
سازمان ملل وقتي شكل گرفت كه دو دغدغه جدي در جهان وجود داشت. دغدغه اول چگونگي تامين صلح و حفظ آن بود. جنگ دوم جهاني ضايعه عظيمي بود و آخرين صحنه نمايش آنكه با انفجار دو بمب اتمي تمام شد، فاجعه تمامعياري بود كه هر كسي را ترغيب ميكرد تا راهي انتخاب شود كه جنگ براي هميشه برطرف شود و به ويژه جنگي كه بخواهد عالمگير باشد، زيرا با بمب اتمي اخيري كه بشر توانسته بود بسازد، بيش از اينكه قدرت نابودي ديگران را به دست آورده باشد، قدرت نابودي خود و سيارهاي را كه روي آن زندگي ميكند به دست آورده است! و اين تناقضي مهم در روند توسعه جنگافزارها بود.
اين يك روي قضيه بود چراكه جهان در سال 1945 رويه ديگري نيز داشت. رقابت بيحد و اندازه ميان دو قطب كمونيستي و سرمايهداري يا حتي رقابت ميان كشورهاي قدرتمند و ضعيف وجه ديگر اين واقعيت بود. منشور سازمان ملل براساس دغدغه اول نوشته شد. منشوري كه در اصول و مباني قابل دفاع است. ولي واقعيت دوم در قالب شوراي امنيت سازمان ملل متحد و حق وتو براي قدرتهاي جهاني انعكاس يافت. در جهان فعلي دولتها براساس دغدغه ملي و افزايش قدرت كشوري و رقابت تسليحاتي عمل ميكنند. در مقابل نهادهاي مدني حتيالمقدور خود را ملتزم به آرمانهاي بشري و صلح و منشور سازمان ملل متحد ميدانند و مقيد به تعاريف دولتها از اين امور نيستند. در اين ميان سازمان ملل متحد است كه ميان اين دو دغدغه و ايجاد توازن ميان آنها قرار دارد. دبيركل سازمان براساس توافق و عدم مخالفت قدرتهاي جهاني انتخاب ميشود، و در عمل و واقعيت او جزيي از زيرمجموعه شوراي امنيت سازمان ملل محسوب ميشود كه قدرتهاي جهاني آن را اداره ميكنند. ولي دبيركل وظيفه دارد كه اهداف سازمان ملل مندرج در منشور آن را پيش ببرد. ايجاد تعادل و توازن ميان اين دو هدف به نسبت متضاد و غيرقابل جمع ريشه مشكلات اين سازمان و دبيركل آن است. در ميان دبيران كل هركدام برحسب پيشينه سياسي و فرهنگي خود يك سوي اين دوقطب را بيشتر لحاظ كردهاند.
بان كيمون كار سازمان را به جايي رساند كه نه تنها بايد در برابر قدرتهاي اصلي جهاني پاسخگو ميبود، بلكه در برابر محكوميتهاي عربستان نسبت به بدترين اقدامات ناقض منشور سازمان ملل متحد از سوي اين كشور نيز عقبنشيني كرد، هرچند اعلام اين عقبنشيني كار پسنديدهاي از جانب او بود و براي عربستان هزينه سنگيني را به بار آورد ولي اين عقبنشيني به معناي تضعيف هرچه بيشتر اين سازمان و دور شدن آن از ابزارها و قدرتهاي لازم براي پيشبرد اهداف مندرج در منشور خودش نيز هست. در هر حال آمدن گوتيرش به عنوان دبيركل جديد اين سازمان كه نخستوزير اسبق پرتغال و با سابقهاي به نسبت روشنتر از بان كيمون است خبر مثبتي تلقي خواهد شد، به نظر ميرسد كه حتي اروپايي بودن او موجب ميشود كه امكان ايفاي نقشي قويتري در اجراي اهداف منشور سازمان ايفا كند. مهمتر از همه اگر بتواند زمينهسازي بيشتري براي رسيدن به صلح در سوريه و يمن ايفا كند، ميتوان اميدوار بود كه دوره جديدي در عملكرد سازمان ملل آغاز شده است كه بايد آن را به فال نيك گرفت.