وحيد جعفري /«تلاش» و « تفكر » فلسفه اوست و «ديگران كاشتند ما خورديم؛ ما بكاريم ديگران بخورند» باورش به يقين رسيده كه با ممارست در كار ميتوان به هدف رسيد و هدفش چيزي فراتر از پيروزي است. منطقش، منطقي است و طرحها و ايدههايش خلاقانه. انتقاد سازنده را ميپذيرد و پيشنهاد خوب را قبول ميكند. به واقعيتها توجه دارد، براي همين هم تلخ و سخت هضم ميشود، نزد عدهاي كه البته از واقعيت گريزانند. معتقد است ابزار بايد در خدمت سيستم باشد، نه اينكه سيستم در خدمت ابزار و اينكه افراد بايد به شكل قوانين درآيند، نه اينكه قوانين را به شكل خود درآورند يا معترض شوند كه يك مشت قوانين كه روي كاغذ آمده به آنها ترجيح داده ميشود! استراتژياش مشخص است: «فردايي بهتر براي كشتي و البته خانواده كشتي» و حالا اين ترس كه تا چه زمان در كشتي و ورزش خواهد بود و فرداي رفتنش چه كسي جايگزين او خواهد شد و با چه برنامه و هدفي كار را پيش خواهد برد؟! وجود آنهايي كه كشتي را براي كشتي و موفقيت كشتي را ميخواهند، فراگرفته است و نه اصلا پرسشي از منتقدانش كه به گفته محمد بنا «چيزي از كشتي نميدانند» با اين مضمون كه «اگر امروز او رييس نباشد چه كسي باشد؟ سرمربي نباشد چه كسي باشد؟!» مگر قبل آمدنش آرزو نميكرديم بيايد و سكان هدايت كشتي را به عنوان فردي از خانواده كشتي در دست بگيرد؟ مگر همواره از او به عنوان فردي با اخلاق و فني ياد نميكرديم؟ مگر از زماني كه آمده نتايج بدي كسب شده است يا حقي ناحق؟! يك جايگزين بهتر براي او در رياست فدراسيون و يك آلترناتيو مناسب برايش در سمت سرمربيگري تيم ملي معرفي كنيد تا ما نيز با آنها آشنا شويم، البته اگر هست! خيلي از «ما»ها در پارهاي از مسائل به او انتقاد ميكنيم، چون طاقت و حوصله كارهاي ريشهاي و بلندمدت را به خصوص در ورزش نداريم؛ اما او طور ديگري نگاه ميكند و ميانديشد و آمده تا قانون را حاكم كند و ساختمان كشتي را مستحكم، وگرنه همان 10 سال پيش ميتوانست رييس سازمان تربيتبدني شود و مثل خيليها بار ورزش باشد نه يارش؛ اما نخواست، براي همين بايد به او زمان دهيم، او براي موفقيتهاي بيشتر و بهتر احتياج به زمان دارد، صبور باشيم. با «رسول خادم» در مورد مسائل مختلف به گفتوگو نشستيم و قهرمان اسبق المپيك بسيار برايمان گفت؛ از مشكلات و موانع موجود و البته خواست كه بخشي از حرفهايش منتشر نشود، چرا كه باعث بروز حاشيه ميشود و بحق هم اين را ميگفت. اين گفتوگو با كمك فاطمه اسدي تهيه و تنظيم شده است.
امروزه در علم جامعهشناسي اين پرسش مطرح ميشود كه «آيا افراد هستند كه جامعه را ميسازند يا جامعه افراد را؟ حالا ما اين را به ورزش كه كوچكشده جامعه است به خصوص كشتي كه جزيي از جامعه و فرهنگ كشورمان به حساب ميآيد و ورزش ملي و مذهبي ما است، تعميم ميدهيم و اين سوال را ميپرسيم» در اين سيستمي كه در كشتي به وجود آمده افراد هستند كه كشتي را ميسازند يا اينكه كشتي است كه افراد و كشتيگيران را ميسازد؟».
در بحث جامعهشناسي ما دو رويكرد به اصطلاح جامعهشناختي داريم كه يكي رويكرد ساخت گرايي است و ديگري رويكرد مبتني بر كنش نمادين هم گفته ميشود. حالا آنجا يك عده معتقدند ساختارها هستند كه افراد را ميسازند و يك عده هم معتقدند افراد هستند كه در شكلگيري رفتارها موثرند؛ اما واقعيت اين است كه هر دو بخش سهم دارند. يعني در خروجي كاري كه ما در هر حوزه به عنوان رفتار ميبينيم كه در حوزه كشتي هم به عنوان رفتار فني و هم اجتماعي قلمداد كنيم اين واقعيت وجود دارد كه تا حدودي ساختارها و نظامها هستند كه بر شكلگيري رفتارهاي فني و اخلاقي يا هنجارها در جامعه كشتي نقش دارند و در عين حال اشخاص هم يك حوزه اختيار و تصميمگيري شخصي دارند كه اين هم موثر است. يك بحث جدي كه ما متاسفانه در بخش فني ورزش كشور به لحاظ ساختار مديريتي نداريم، ساختاري است كه سيستمهاي كشف و جذب و پرورش استعداد در آن تعريف شده باشد. وقتي اين ساختار موجود نيست، طبيعتا اين فرآيند كشف و جذب و پرورش، بيشتر متكي است بر سليقههاي مديريتي. مثلا ميگويند در زمان فلان مسوول فدراسيون اردوهاي بسترسازي شروع شده و قهرمانهايي كه مثلا 10 يا 12 سال بعد آمدند و به عنوان ستارههاي مطرح ما در حوزه بينالملل مطرح شدند در فلان اردوي بستر سازي مورد توجه قرار گرفتند. وقتي كه آن مدير هم جابهجا شده خيلي از برنامههايش منقضي شده و مديران بعد صلاح ندانستند يا به هر دليلي اعتقاد به اين موضوع نداشتند كه آن مبحث را دنبال كنند. وقتي كه ما اين نظام را نداريم كه از جمله در ساختار ورزش كشور ما هم اين تعريف نشده است و اگر در بعضي از رشتهها ميبينيم اين وجود دارد يا بنا به سليقه مديراني بوده كه شكل گرفته يا هنوز در حال اجرا است يا اين ساختار به وجود آمده و بقيه آمدند ادامه دادند؛ بيشتر متكي ميشويم بر استعدادهاي خودجوش فردي. در عين حال در همين نظامات و ساختاري هم كه بايد وجود داشته باشد باز قابليتهاي فردي اصلا بسته نيست. يعني ساختارها بستري را براي استعدادهاي بالقوه فراهم ميكند و امكان دارد كه بعضي از استعدادها از اين فرصتها استفاده كنند و بعضيها نكنند. يا يكسري عواملي خارج از اين ساختار وجود داشته باشد كه در پرورش اين استعدادها موثر باشد. عواملي كه به هر حال مربوط به زندگي فردي هر استعدادي است و امكان دارد خيلي از افراد مستعد را حتي بعد از ورود به اين نظامات خارج و درگير فضاي ديگري كند يا به دليل محدوديتهاي مادي مانعي بشود يا مسائل ديگري كه ميتواند وجود داشته باشد. يا ممكن است برعكس بيايد و حمايت كند و حضورشان را در اين نظام و سيستم تقويت كند. آن چيزي كه ما در كشتي با خلأ جدي با آن مواجه بوديم فقدان ساختارهاي تعريفشده و سيستمهايي است كه بتواند انتظاراتي كه كشور از كشتي دارد و به لحاظ فني و هم به لحاظ اجتماعي بالاست پاسخگو باشد. دغدغه بيشتر و جديتر من اين است كه ميشود اين ساختارها را با همه زحمتي كه باتوجه به فرهنگ نظمگريزي كه در جامعه ورزشي ما وجود دارد و جاري است با دقت و تدبير و سعه صدر بيشتر جاري كرد؛ اما اينكه آيا آيندگان بيايند و مستلزم بدانند خودشان را به رعايت اين ساختارها و اگر اصطلاحاتي ميخواهند انجام دهند با حفظ ساختارها و نظامهاي مربوطهاش صورت بگيرد، اين در كشور ما هيچ ضمانتي ندارد. مگر اينكه ساختار و سيستمهاي مرتبط به آن ساختار، جا بيفتد و تبديل شود به يك فرهنگ و تفكر كه خروج از آن تفكر و فرهنگ براي افراد هزينههاي اجتماعي داشته باشد كه اين هم زمان ميخواهد.
شما فكر ميكنيد براي جا افتادن اين سيستم چقدر شانس داشته باشيم، به هر حال هر مديري و حتي رهبرها هم يك زمان مشخصي دارند؛ افراد ميآيند و ميروند. چقدر اميدواريد با رفتن رسول خادم اين سيستمي كه آوردهايد، يعني سيستماتيك كردن و قانونمند كردن كشتي پابرجا بماند و همان طور كه ميگوييد تبديل به فرهنگ شود؟
اگر واقعا بخواهيم بر مبناي اميد بر ماندگاري مسووليتهاي مديريتي برنامهريزي كنيم به اعتقاد من همان طور كه شما اشاره كرديد هيچ ثبات و هيچ ضمانتي براي اين موضوع وجود ندارد. من خودم هميشه گفتم تا وقتي كه احساس كنم ميگذارند، كار ميكنم و هر زماني هم كه نگذارند، حتما خواهم رفت ولي و فكر ميكنم بايد سعي كنيم فارغ از اينكه ما تا چه زماني امكان دارد بتوانيم كار كنيم، ضمن اينكه سازماندهي مسائل جاري را دنبال ميكنيم ساختاري توام با سيستمهاي مرتبط با آن ساختار را دنبال كنيم. اگر به دنبال اين هستيم كه صرفا عملكرد ما مبتني بر نتايج آني نباشد. البته در كشور ما در هر حوزه مديريتي كه بخواهيد نتايج نسبي داشته باشيد و ايجاد ساختار هم كنيد خيلي كار سختي است، براي همين هم خيلي از مديران قابل كشور ما در بخشهاي مختلف ترجيح ميدهند يك رويكرد به اصطلاح گلخانهاي به مسائل داشته باشند و منابع خودشان را صرفا روي نتيجهگيري متمركز كنند. اما اين آن نهالي نيست كه بخواهي بكاري و سبز شود و يك روز در نبود تو سايهسري شود براي ديگران، يا محصول و بارش ميوهاي شود، براي رفع احتياجات كساني كه بعد از تو هستند. اين ديگر بستگي دارد به تفكر هر مديري كه بابت دوره مديريتي خودش، حالا بر مبناي چه اعتقادي، چقدر حاضر است هزينه دهد. من فكر ميكنم كه مسائل ساختاري، اولويت دارد بر نتيجهگيريهاي آني؛ اما بايد تلاش كنيم، ضمن اينكه ساختارها را ايجاد و براي جا افتادن و ماندگاري آنها تلاش ميكنيم و سيستمهاي مرتبط با هر ساختار را ايجاد ميكنيم (چون ساختار به تنهايي كافي نيست) و يك رويكرد به اصطلاح مبتني بر پايش مستمر را ناظر آن قرار دهيم تا جايي كه امكان دارد هم بايد بتوانيم در كسب نتايج نسبي تلاش كنيم. البته خيلي از مواقع اين دو تا رو به روي هم قرار ميگيرند و بايد انتخاب كنيم آن موقع خب كار خيلي سخت ميشود.
امروز در بخش سيستماتيك شدن كشتي ما ميبينيم و همه جوره احساس ميكنيم كه در رشته آزاد قانونمندي خيلي خوب جاافتاده و با تكيه بر اين موضوع ما الان در اوزان مختلف پشتوانههاي خوبي داريم و پشت نفرات اول، نفراتي هستند كه آنها هم مدعياند. مثلا وقتي فردي مثل احسان لشكري كنار ميرود، محمدحسين محمديان ميآيد و به جايش مدال ميگيرد، يا وقتي مهدي تقوي نيست، سيد احمد محمدي مدال ميگيرد. منظورم اين است كه در كشتي آزاد جايگزينها هستند و عملكرد خوبي هم داشته و دارند، ولي در كشتي فرنگي ما شاهد جايگزينها نيستيم، مثلا نفر بعدي حميد سوريان معلوم نيست چه كسي است. جايگزين اميد نوروزي و سعيد عبدولي هم همينطور. در واقع سوال ما اين است كه چرا بر خلاف كشتي آزاد در كشتي فرنگي اين اتفاق نيفتاده است؟
يكي از دلايلش طبيعتا پشتوانه و سابقه تاريخي كشتي آزاد نسبت به كشتي فرنگي است و نكته دوم اينكه حركت نظاممند كردن كشتي در رشته آزاد زودتر از فرنگي شروع شد.
فكر ميكنيد چقدر زمان نياز است تا اين چالش موجود در كشتي فرنگي حل شود؟ براي اينكه در كشتي فرنگي هم به شرايط كشتي آزاد برسيم و آنجا هم بازدهي لازم را داشته باشيم، فكر ميكنيد چقدر زمان نياز داريم؟
ببينيد نظاممند شدن كشتي در آزاد با يك سختگيري و سماجتي دنبال شد كه در فرنگي به دليل فضايي كه وجود داشت اين امكان فراهم نبود كه با همان جديت دنبال شود.
ميخواهم اينجا يك سوالي بپرسم. اين به خاطر حضور تفكر خاصي بود يا همان نكته قبلي كه شما اشاره كرديد به خاطر المپيك؟
ببينيد بعد از المپيك يك روندي در كشتي فرنگي وجود داشت و اين روند يك رويكرد خاص خودش بود كه به نتيجه هم ختم شده بود. ما ميخواستيم نظم بخشي به كشتي فرنگي به گونهاي باشد كه ضمن اينكه آن نتايج به صورت نسبي ادامه يابد؛ اما يك ساختار فني پويا و متكي رقابت ميان تمامي استعدادهاي برتر كشتي فرنگي هم در كشتي فرنگي شكل ميگيرد. خب يك مقدار به لحاظ شروع كار در كشتي آزاد و فرنگي ما يك آغاز مشترك نداشتيم. كشتي آزاد الان دو سال است كه دارد بر مبناي رقابتهاي انتخابي كار خودش را دنبال ميكند، كشتي فرنگي در واقع از امسال كار خودش را شروع كرد آن هم به دليل شرايط خيلي خاصي كه داشت نه در يك شرايط مطلوب و مناسب. به هر حال ما در كشتي فرنگي با فضايي مواجه بوديم كه بسياري از كشتي گيران به لحاظ فرهنگي اين را پذيرفته بودند كه اصلا قرار نيست انتخابي مبناي پوشيدن پيراهن تيم ملي باشد. خب تغيير دادن اين فضا و اصلاح كردن كار به صورت ضربتي راهحل ايجاد تغيير نيست. ما بايد ضمن اينكه نظاممند حركت ميكنيم با يك حوصله و سعه صدري تغيير فضا را داشته باشيم. قطعا بعد از دو، سه سال جا افتادن ساختاري كه فرآيند پوشيدن لباس تيم ملي را در قالب نظام مسابقات انتخابي تيم ملي قرار ميدهد، آن فاصله به تدريج پر ميشود. البته هيچ رويكرد مطلقي در موضوع نداريم. ولي براي اينكه بخواهد آن گونهاي كه مدنظر شماست در كشتي فرنگي هم اتفاق بيفتد ما ضرورت داريم مثل كشتي آزاد حداقل دو، سه بار شرايط تكرار و جا افتادنش را داشته باشيم.
شما اشاره كرديد به فرهنگ و گفتيد فرهنگ حاكم بركشتي فرنگي باعث شده انتخابي پس زده شود. خب در علم جامعهشناسي و روانشناسي به اين موضوع اشاره ميشود كه براي تغيير فرهنگها يا بايد افراد اصلاح شوند كه كار خيلي سخت و بزرگي است يا بايد منتظر بمانيم آن افرادي كه هستند، كنار بروند.
ما نظامي را تعريف كرديم و اين نظام را مبنا گذاشتيم. تلاش كرديم با توضيحاتي كه از منطق فني و اجتماعي برخوردار است به ضرورت برگزاري رقابت انتخابي تيم ملي براي پوشيدن پيراهن تيم ملي توجه كنيم. خب شايد اين اول مورد پذيرش خيليها نبود، خيليها هم باور نميكردند چنين چيزي امكان دارد، اتفاق بيفتد. ولي هر چقدر هم كه جلو رفتيم اين موضوع نهادينهتر شد و اين خواست و اصرار فدراسيون بر مبنا قرار گرفتن رقابتهاي انتخابي تيم ملي در پوشيدن پيراهن تيم ملي قرار نبود كه يكباره موجب تغيير فرهنگ افرادي كه به گونه ديگري سالها، اين مسير را طي كرده بودند، شود. سالها در اين حوزه به هر حال سليقهاي عمل شده بود. البته ما سالهايي را هم داشتيم كه در كشور انتخابي تيم ملي برگزار شده بود؛ اما درنهايت سليقهاي عمل شده و قرار نبود به يك باره اين تغيير اتفاق بيفتد. اين نكته را هم بگويم كه در عين حال كه اين نظام هم اعلام شده و به نوعي ما الان بر مبناي يك فرآيند به طور نسبي و نه مطلق، داريم مسير انتخابي تيم ملي و پوشيدن لباس تيم را طي ميكنيم؛ اما هنوز بدفهمي در برداشت از اين موضوع داريم. يعني بعضيها گمان ميكنند حالا چون رقابتهاي انتخابي تيم ملي شده مبناي پوشيدن پيراهن تيم ملي، پس هر چه كه در رده بندي انتخابي تيم ملي اتفاق افتاد، اين يعني اينكه چه كسي لباس تيم ملي را ميپوشد؛ اما در واقع اين تحليل هم درست نيست. در واقع انتخابي تيم ملي خط قرمز ما است؛ اما كساني كه در انتخابي تيم ملي به نتايج برتر دست پيدا ميكنند، بر مبناي يك سري شاخصهاي ديگر هم ارزيابي ميشوند. نتايج برتر يعني اينكه بايد در رده بندي برتر قرار گيرند؛ اول، دوم، سوم؛ اما شاخصهايي از جمله رسيدن به شرايط آمادگي جسماني، رواني و فني است. گاهي بعضي از قهرمانها در دورههاي اردويي و اردوي تداركاتي به آن شرايط نميرسند و بعد كادرفني تشخيص ميدهد كه روي نفرات دوم و سوم دست بگذارند. يك بحث بسيار مهم سابقه فني و رواني كشتي گير و حضورش در رقابتهاي بينالمللي است. ما كشتي گيراني داريم كه در رقابتهاي داخلي حتي در رقابتهاي داخلي بينالمللي بسيار توانمندند؛ اما در ميادين خارجي كم روحيه هستند. طبيعتا اول شدن اينها در انتخابي تيم ملي هيچوقت نميتواند اعتماد كادر فني را جلب كند و حتما كادر فني مجددا از طريق رقابت درون اردويي يا تورنمنتهاي بينالمللي در نهايت تشخيص فني شان بهره ميگيرند و نفر برتر يك وزن را انتخاب ميكنند. بحث نظام اخلاقي اردوهاي تداركاتي هم مطرح است كه آن هم خودش يك شاخص ملاك عمل در تعيين نفري كه پيراهن تيم ملي را بايد بپوشد، است. من ميبينم كساني كه خيلي از انتخابي تيم ملي دفاع ميكنند باز فراموش ميكنند، انتخابي تيم ملي خط قرمز است. روسيه كه هم يك ساختار نهادينه شده و جا افتادهاي حدود چند دههاي پيشتر نسبت به ما دارد و هم پشتوانه فنياش بسيار گستردهتر از پشتوانه فني ما است. رقابتهاي انتخابي جاي خودش را دارد و خط قرمز است؛ اما انتخاب نفرات باز يك حوزه ارزيابي مجدد دارد. اين بايد در كشتي ما هم جا بيفتد. اين بخش من فكر ميكنم هنوز دچار ابهام است.
من ميخواهم اين سوال را مطرح كنم كه كشتي فرنگي همانطور كه شما گفتيد، ميرود كه در ادامه مثل كشتي آزاد سيستماتيك شود و به آن مرحله برسد كه در اين رشته هم پشتوانهها را داشته باشيم. ما ميخواهيم بدانيم رسول خادم چقدر ميخواهد ورود كند تا اين كار زودتر عملي شود؟
در اين ارتباط فدراسيون خيلي جدي است. يعني سال 2016-2015 و سالهايي كه پيش رو داريم اين جديت فدراسيون فكر ميكنم در عمل نشان داده خواهد شد با همين مبنا كه خط قرمز ما انتخابي تيم ملي است؛ اما حتما بين نفراتي كه نتايج برتر را در انتخابي تيم ملي كسب كردند بر مبناي شاخص سابقه حضورشان در رقابتهاي بينالمللي و شاخص عملكرد اخلاقي و انضباطيشان و شاخص آمادگي فني و روانيشان در اردو ارزيابي مجددي صورت خواهد گرفت. من فكر ميكنم اين مطلب در سال 2015 خيلي بهتر خودش را نشان دهد؛ اما به طور حتم به سرعت به نقطه مطلوب نميرسيم .
پس ما ميتوانيم اميدوار باشيم انتخابياي كه در ادامه برگزار خواهد شد مثل انتخابي قزوين نشود كه يك عده نيامدند و آنهايي هم كه آمدند يا در يك وزن بالاتر به ميدان رفتند يا مسابقه را به بهانههاي مختلف نيمه كاره رها كردند؟
ما در انتخابي قزوين در كشتي فرنگي از شرايط مطلوبمان فاصله داشتيم و طبيعي هم بود. تا ارديبهشت ماه پارسال خيلي از قهرمانان ما در كشتي فرنگي ارزيابي ميكردند قرار است مسير انتخاب به گونه ديگري باشد، در عرض يك ماه اين مسير تغيير كرد و اين انتظار كه همه بخواهند خودشان را هماهنگ كنند با اين مسير، كار سادهاي نبود. ضمن اينكه زمان برگزاري جام جهاني كشتي فرنگي كه در انتهاي ارديبهشت ماه بود در حضور همه كشتيگيران ما در انتخابي تيم ملي تاثير منفي داشت.
راستش را بخواهيد ما در كشتي آزاد شاهد تنها مديريت رسول خادم نيستيم! ميخواهم بگويم خادم را در كشتي آزاد ايران بيش از يك مدير، در واقع به عنوان يك رهبر ميشناسيم و اين چيزي است كه در كشتي فرنگي احساس نميشود و در آنجا ميبينيم كه به عنوان يك مدير برخورد ميكند، به خاطر همين تصور ميشود آن نفوذي كه بايد، داشته باشد را در كشتي فرنگي ندارد.
ببينيد كشتي فرنگي ضمن اينكه بخشي از خانواده كشتي را تشكيل ميدهد دستاندركاران و مسوولان فني خاص خودش را دارد.
اين را فارغ از دخالت در حوزه مديريت كشتي فرنگي ميگويم.
بله متوجهم كاملا. ميگويم اين موجب ميشود كه رويكرد مديريتي فدراسيون در كشتي فرنگي به گونهاي باشد كه فرصتهاي تصميمسازي و تصميمگيري در اختيار خود خانواده كشتي فرنگي و آن نقشي كه كادرهاي فني، مديريت تيمهاي ملي و شوراي فني كشتي فرنگي دارند بيشتر قرار بگيرد. ورودهاي مديريتي فدراسيون در آنجا دليل بر اين نيست كه آن ارتباط و آن پيوند عميق وجود ندارد. در كشتي آزاد اين طبيعي است كه ساختار فني مديريتي جا افتادهتري به دليل سابقه تاريخي خود دارد. جايگاههاي فني و مديريتي افراد نيز روشنتر است؛ اما در كشتي فرنگي ضرورت دارد براي شكلگيري ساختاري جاافتاده توام با سيستمهاي روان به دست اندركاران آن فرصت داد تا كشتي فرنگي نيز ساختار مديريتي و فني خود را پيداكند.
چون در گذشته تا وقتي كه مثلا محمد بنا بود سوءتفاهماتي وجود داشت، آن موقع شايد شخص رسول خادم ورود پيدا ميكرد متهم ميشد به دخالت كردن، حتي اگر درست بود و به عنوان رييس فدراسيون و يك رهبر نفوذ ميكرد؛ اما الان كه ديگر بنا نيست و اين احساس ميشود كه لازم است رسول خادم بيايد و در بعضي از مسائل دخالت كند، به نظر ميرسد كه يك مقدار كمرنگ است. آيا اين عادت نشده به خاطر همان يكي دو سالي كه نميخواستيد به خطر سوءتفاهمات ورود پيدا كنيد به مسائل كشتي فرنگي؟
ببينيد ما بايد فرصت دهيم كه كشتي فرنگي ما خودش خودش را پيدا كند. من متوجه صحبت شما هستم. شايد يك جاهايي فدراسيون بتواند خيلي ورودهاي مستقيمتري در كشتي فرنگي داشته باشد؛ اما اگر ما اجازه ندهيم كشتي فرنگي هم، سعي و خطاي خودش را طي كند و اجازه ندهيم كشتي فرنگي تصميم بگيرد، حتي اگر اشتباه تصميم بگيرد، هيچگاه ساختار فني و مديريتي مستقلي پيدا نخواهد كرد. هميشه بايد يك نفر خارج از كشتي فرنگي آن را اداره كند تا اختلافات درون خانوادگي كشتي فرنگي نظم كار را مختل نكند. نگاه من اين است كه كشتي فرنگي ضمن اينكه يك هويت مشترك با كشتي آزاد دارد و از يك رشته هستند، اما بايد كاملا يك هويت مستقل هم به لحاظ فني و مديريتي داشته باشد.
براي همين هم هست كه عدهاي ميگويند كه بهتر است دو فدراسيون جدا براي كشتي فرنگي و آزاد داشته باشيم؟ نظر شما در اين خصوص چيست؟
اين بحثي است كه بايد در ساختار كلان ورزش ديده شود. چون بايد يك ظرفيتهايي هم به وجود بيايد كه فراتر از ظرفيتهاي صرفا فني است. در عين حال من معتقدم كشتي فرنگي و آزاد و الان ساير كشتيهاي سنتي كه دارند وارد ميشوند، اينها از يك ريشه هستند و قابل تفكيك در استراتژيهاي اصلي اصلا نيستند، ضمن اينكه يكديگر را ساپورت ميكنند. بهتر اين است ما ساختارهاي متعدد و به مشابه ايجاد نكنيم. امروز براي هر كدام از كشتيهاي سنتي مورد نظر فدراسيون جهاني كشتي ميتوانيم در يك ساختار كلان مديريتي در كشتي، برنامهريزيهاي فني خاص آن رشته را داشته باشيم. بايد دقت كنيم تفكيك كشتيهاي مختلف ميتواند به مثابه چند پاره شدن يك كشور به جايگاه و اقتدار آن در سطح ملي و جهاني لطمه بزند. يعني به جايگاه كشتي در افكار عمومي هم آسيب برساند. چون امروز كشتي فرنگي و آزاد چه در كسب نتايج و چه در ساختارها همديگر را حمايت ميكنند. شما در بخشي از كشتي انتظاراتي داريد كه يكي از اين رشتهها آن رشته ديگر را هم ساپورت كند. در نتايج ميبينيم كه در بعضي از ميادين يك تيم به آن نتيجهاي كه انتظار ميرود نزديك نميشود و رشته ديگري ميآيد آن را حمايت ميكند. اين باعث ميشود كه جايگاه كشتي و جايگاه كلان كشتي به لحاظ اجتماعي و فرهنگي و با آن كاركرد ملي كه ما به عنوان ورزش ملي ميدانيم تقويت و حفظ شود. اگر اين رشتهها را بخواهيم از هم جدا كنيم من فكر ميكنم نتيجه نهايياش به نفع كشتي نيست؛ اما شايد حالا با رويكردي كه كميته ملي المپيك و اتحاديه جهاني كشتي دنبال ميكند، ما در آينده نه چندان دور شاهد خواهيم بود كه رشتههاي مختلف كشتي در المپيك وجود دارد كه رشته آزاد و فرنگي دو رشته از آن رشتهها خواهند بود يعني بهشدت موقعيت كشتي آزاد و فرنگي در اتحاديه جهاني كشتي در حال بازنگري است. اصلا موضوع از اين فضاي كشتي آزاد و فرنگي بيرون خواهد آمد و شما كه جوان هم هستيد به زودي ورود به مصاحبههايي كه در ارتباط با كشتيهاي سنتي كه در المپيكهاي جهاني و المپيكهاي آسيايي قرار است انجام شود و جزو اصلي رقابتهاست و ما بايد تيم ملي آنجا بفرستيم صحبت خواهيد كرد. اصلا در ادامه از فضاي كشتي فرنگي و آزاد بيرون خواهيم آمد.
اين براي كشتي ايران خوب خواهد بود يا نه؟ به هر حال يك نوع بازگشت به ذات است كه خب ما با آن غريبه نيستيم.
اگر ما تلاش نكنيم و نتوانيم در كشتيهاي سنتي كه الان اتحاديه جهاني كشتي زير نظر گرفته در دنيا جايگاه فني پيدا كنيم و كشتيهاي سنتي خودمان را به اتحاديه جهاني معرفي نكنيم و فرصتي براي خودمان درست نكنيم بهشدت از آن جايگاه استراتژي كه كشتي براي كشورمان در المپيك دارد عقب خواهيم افتاد. يعني اگر فقط بسنده كنيم به كشتي آزاد و فرنگي، روزي خواهد شد كه اگر تمام طلاهاي كشتي آزاد و فرنگي را هم بگيريم، هيچ اتفاقي مهمي در نتايج كلي عملكرد ما در المپيك نخواهد افتاد. كشتي فرنگي و آزاد محدود خواهند شد به چند وزن و اوزان ديگر را كشتي سنتي خواهد گرفت كه اين موجب ميشود ما نتوانيم با كشتي آزاد و فرنگي جايگاهي كه امروز در كشتي دنيا داريم را داشته باشيم. مگر اينكه با تنوع كشتيهاي سنتي كه در دنيا ميآيند ما هم بتوانيم هماهنگ شويم و در آن كشتيها ورود پيدا كنيم و جايگاه فني مثل كشتي آزاد و فرنگي دست و پا كنيم و در رقابتهاي المپيك و المپيك آسيايي آينده كه برگزار ميشود ما در تمام اين كشتيها بتوانيم حرفي براي گفتن داشته باشيم. داستان كشتي آزاد و فرنگي به زودي كهنه خواهد شد.
گفتيد براي آينده كشتي ايران بهتر است كه ورود كنيم به بحثهاي فني در سطح بينالمللي. آيا در همين راستا برنامه جديدي براي كسب كرسيهاي بينالمللي هم داريد؟ البته ما در جريان هستيم كه شما خيلي تلاش ميكنيد كه در اتحاديه جهاني كشتي صاحب كرسي شويم.
ببينيد واقعيت موضوع اين است كه اين خيلي ساده انگارانه است ما گمان كنيم كه فدراسيونها هستند كه كرسيهاي بينالمللي را كسب ميكنند، آن هم در رشتهاي مثل كشتي كه در حال حاضر 54 مدال در المپيك دارد و كشورهايي كه به دنبال كسب نتيجه در المپيك هستند بسيار جدي اين موضوع را دنبال ميكنند. اگر شما هر نمايندهاي را در فدراسيون جهاني ميبينيد كه صاحب كرسي است، جز با كمك و حمايت جدي مديران ارشد دولتي، سازمانهاي بينالمللي كلان و مطرح و حمايتهاي جدي بنگاههاي اقتصادي كه اينها را ساپورت ميكنند، نيست. ما ميبينيم كه روسيه الان يك موقعيت خيلي استثنايي در اتحاديه جهاني كشتي دارد. خيلي خوب است كه ببينيم آقاي پوتين براي اين موضوع چقدر وقت ميگذارد؟! رييسجمهور روسيه با حجم گرفتاريهاي اجرايي داخلي و بينالمللي كه دارد با تك تك قهرماناني كه در ازبكستان قهرمان جهاني ميشوند كنار تشك تلفني صحبت ميكند و رييس فدراسيون جهاني مكرر با ايشان ملاقات دارد و طبيعتا نگاه به فدراسيون كشتي روسيه از جانب اتحاديه جهاني كشتي نگاه يك فدراسيون تنها نيست كه حالا به اتكاي رييس فدراسيونشان كه قهرمان كشتي جهان است، بخواهد موقعيتهاي خوبش را به دست بياورد. در واقع با دولت روسيه و توانمنديهاي دولت روسيه در عرصههاي بينالمللي مواجه است يا با نماينده كشور امريكا و دولت امريكا. كرهجنوبي اگر سالهاست نمايندگاني دارد غير از حمايتهاي جدي دولت كره و و بنگاههاي مالي ويژهاي كه اين نماينده را نزديك به دو دهه است ساپورت ميكند، امكان نداشته بتواند جايگاه خود را حفظ كند. اينكه گمان كنيم يك فدراسيون به تنهايي خودش ورود پيدا ميكند و براي خودش ميتواند صاحب كرسي شود، بله فقط در صورتي امكان پذير است كه ما افراد دست بستهاي داشته باشيم كه به جاي اينكه قرار باشد نماينده كشتي ما در فدراسيونهاي جهاني باشند، به نوعي ابزار ساير صاحب كرسيهاي جهاني شوند. امكان دارد بتوانيم چنين افرادي را وارد موقعيتهاي مديريتي كنيم؛ اما حضور آنها ديگر براي كشتي ما نيست، حضور آنها براي ارايه خدمت به عوامل اصلي موثر فدراسيون جهاني كشتي است و اين تجربهاي است كه ما در خارج از ورزش هم الي ماشاءالله داريم. ما در خيلي از نهادهاي بينالمللي نمايندگاني داريم كه وجودش هيچ خيري براي كشور ما ندارد و صرفا به دليل خدمات ويژهاي كه به ساير افراد مجمع ذيربط ارايه كرده و اعتماد صاحب كرسيهاي يك نهاد بينالمللي را كسب كرده، توانسته به آن نهاد وارد شود. الان هم آنجا به خدمت گذاري مشغول است؛ اما آن خدمت ملي و در جهت منافع ملي را انجام نميدهد. اگر بخواهيم در اتحاديه جهاني نمايندهاي داشته باشيم، بايد بدانيم اين موضوع قبل از اينكه يك موضوع فني و ورزشي باشد، كاملا يك موضوع سياسي است.
خب شما اين را با مسوولان سياسي در ميان گذاشتهايد؟ وعده حمايتي ندادند كه ما هم صاحب كرسي بينالمللي شويم؟
متاسفانه كشتي در چند دهه گذشته از زمان شكلگيري فدراسيون جهاني كشتي از چنين حمايتي به اعتقاد من محروم بوده و همواره اين انتظار بوده كه خود فدراسيون ملي بتواند در گردونه اين رقابت نابرابر در برابر دولتها و بنگاههاي اقتصادي بزرگ موفق باشد و موقعيتهاي برتر مديريتي پيدا كند و اين اتفاق نيفتاده است. بوده دورههايي كه نماينده هم داشتيم در اتحاديه جهاني ولي واقعا با همه احترامي كه براي آن نمايندگانمان قايليم، اين امكان را نداشتند كه در جهت منافع كشتي ايران تاثيرگذار باشند. شايد حضور و عدم حضور آنها دردي را از كشتي كشور ما دوا نكرده باشد. اين تفكر در بين مديران اجرايي ارشد كشور در چندين دهه گذشته متاسفانه وجود نداشته. من نميدانم شايد هم اهميت استراتژيك ورزش كشتي را در المپيكها به خوبي متوجه نبودند و واقعا خيلي سخت است اين موضوع گفته شود كه در محافل بينالمللي با وجود جايگاه فني كه داريم به لحاظ مديريتي و منابع، بيپشت و پناه هستيم و از اين بيپشت و پناهي ضربات بسيار جدي به ما وارد شده است. تا مديران اجرايي ارشد كشور متوجه كاركرد سياسي ورزش در عرصه بينالمللي نشوند، ورود نخواهند كرد. يعني مهمترين كاركرد ورزش در عرصه بينالملل كاركرد سياسي است. كاركرد ورزش در حوزه داخلي است كه ما به دو بخش اجتماعي و فرهنگي تقسيمش ميكنيم؛ در حوزه بينالملل كاركرد غالب ورزش كاركرد سياسي و بعد از آن اقتصادي است. تا وقتي مديران ارشد ما چنين نگاهي را به ورزش نداشته باشند امكان ندارد بخواهند براي حمايت از نمايندگان ورزش در نهادهاي بينالمللي هزينههاي مديريتي و در صورت لزوم مالي بپردازند.
برش
مهمترين كاركرد ورزش در عرصه بينالملل كاركرد سياسي است
كشتي احتياج به رديف بودجه مستقل دارد
كسب كرسيهاي بينالمللي جز با حمايت مديران ارشد كشور امكانپذير نيست
داشتن نماينده در اتحاديه جهاني يك موضوع كاملا سياسي است
انتظار ميرود فرهنگ حاكم بر كشتي با جايگاه ملي همخواني بيشتري داشته باشد
خيلي از بداخلاقيها به دليل بياطلاعي يا عادتهاي غلط است
حمايت از مربيان سازنده بايد در ساختار ورزش تعريف بشود
تا وقتي احساس كنم ميگذارند كار كنم، كار ميكنم
مربي سازنده جايگاه ارزشمندي دارد؛ اما در جايگاه خودشان
كساني كه خارج از سازمان فدراسيون حضور دارند اين حق را دارند كه انتقاد داشته باشند به فدراسيون. اين انتقادها حتما ميتواند قابليت سازندگي هم داشته باشد. مجموعههايي هستند كه در روابط درون سازماني فدراسيون قرار ميگيرند، طبيعتا اينها بايد با يك رابطه منطقي سازماني مسائل خودشان را حل كنند
ما در كشتي فرنگي افراد محدودتري نسبت به كشتي آزاد داريم و اينها داشتههاي كشتي فرنگي هستند. بايد از بزرگترهاي كشتي فرنگي و در كشتي آزاد با همين نكته كه طبيعتا تواناييهايشان شايد تواناييهاي جامعي هم نباشد، استفاده كنيم. ما فردي كه در تمام وجوه در نقطه مطلوب باشد، نه در كشتي آزاد و نه در فرنگي نداريم
كشتي به دليل جايگاهي كه به عنوان ورزش ملي دارد نياز به يك رديف بودجه مستقل دارد و من خيلي خوشحالم كه نمايندگان محترم مجلس دارند اين موضوع را پيگيري ميكنند. اميدوارم كه اين اتفاق بيفتد و با حمايتي كه وزارت ورزش از رشتههاي المپيكي ميكند، بشود رديف بودجهاي را در بودجه سال 94 كشور براي رشتههايي كه اميد به كسب نتيجه در المپيك دارند تعريف كنند. چون الان كشتي بيش از آنكه به منابع اقتصادياش، ماموريتهاي خود را بر پايه سرمايههاي اجتماعي و علاقهمندي مردم دنبال ميكند و اين موضوع ميزان فشاري كه بر مديريت كشتي ميآورد را خيلي فراتر از استانداردهاي مديريت در شرايط عادي ميكند. اين قطعا در كيفيت كار اثر ميگذارد. يعني اينكه بخش عمدهاي از منابع اعتباري مورد نيازت را مجبور هستي خارج از فضاي فدراسيون كشتي تامين كني، ضمن اينكه ظرفيت اسپانسرينگ هم محدود است.
به كشتي فرنگي برگرديم. متاسفانه ما امروز در كشتي فرنگي شاهد يك نوع بيفرهنگي هستيم كه باعث رنجش شده. يك بياخلاقي كه ما در كشتي آزاد نميبينيم؛ البته شايد در گذشته در كشتي آزاد هم بوده؛ اما الان ديگر نيست يا اگر هم هست خيلي كمتر شده است.
بهتر است مصداقي صحبت كنيد.
مثلا توهينهايي كه به آقاي بابك شد و برادران ق آمدند در اردو و يك سري حرفهاي ركيك زدند! يا حرفهايي كه يكسري از قهرمانان ميزنند مانند ن كه اصلا در شان يك قهرمان نيست! چرا اين را ميگويم؟ چون از فدراسيوني كه رسول خادم به عنوان يك فرد اخلاق مدار در آن حضور دارد انتظار نميرود چنين اتفاقاتي بيفتد.
ببينيد يك بحث داريم، كساني كه خارج از سازمان فدراسيون حضور دارند اين حق را دارند كه انتقاد داشته باشند به فدراسيون. اين انتقادها حتما ميتواند قابليت سازندگي هم داشته باشد. مجموعههايي هستند كه در روابط درون سازماني فدراسيون قرار ميگيرند، طبيعتا اينها بايد با يك رابطه منطقي سازماني مسائل خودشان را حل كنند. خيلي وقتها امكان دارد بين واحدهاي مختلف يك مجموعه هم تفاوتهاي سليقهاي در مورد بعضي موضوعات باشد؛ اينها بايد بتوانند در يك رابطه منطقي و سازماني مسائل خودشان را حل و فصل كنند. ورزش كشور در اين بخش به لحاظ فرهنگي متاسفانه مشكل دارد و به نوعي بر مبناي جايگاهها اين ارتباط اتفاق نميافتد. يك سري مسائل هم مثل بحث موردي كه شما اشاره ميكنيد وجود دارد. حالا اين يك واقعيتي است كه حتما ميتواند شرايط بهتري داشته باشد؛ اما تغيير فرهنگ چيزي نيست كه شما انتظار داشته باشيد با حضور اشخاص به سهولت اصلاح پيدا كند. وقتي ما از فرهنگ صحبت ميكنيم از رفتارها صحبت ميكنيم يا ميگوييم يك سري كجرفتاريهايي را ميبينيم كه اين ريشه در فرهنگ پذيري و جامعه پذيري ما دارد، يعني آن شيوه تربيت به گونهاي بوده كه حتي اگر كسي قرار بوده از يك حقي صحبت كند با ادبياتي صحبت ميكرده كه آن ادبيات به هيچوجه شايسته پيگيري آن موضوع نبوده، ما اين ادبيات را هنوز در كشتي كشور داريم.
البته در كشتي آزاد شاهد اين هستيم كه با حضور شخص شما، ادبيات و رفتارها تغيير كرده؛ اما در كشتي فرنگي متاسفانه اينگونه نيست.
خوب نيست به طور مطلق بگوييم در كشتي آزاد داريم و در كشتي فرنگي نداريم. در كشتي فرنگي به دليل اينكه ما تغييراتي را داشتيم اين تغييرات در روابط مناسباتي كه در كشتي فرنگي بوده اثر گذار بود. افراد جديدي در كشتي فرنگي وارد شدند، تا نسبت به اين افراد شناخت حاصل شود و با اين افراد تعامل منطقي اتفاق بيفتد، خب اينها خودش در شكلگيري يك سري رفتارهايي كه ما ميگوييم علاقهمند نيستيم آن را در كشتي فرنگي ببينيم، اثر دارد. به هر حال زماني كه يك مجموعه مديريتي چند سال در يك موقعيت قرار دارند و شناخته شده هستند، براي مجموعهاي كه با آنها كار ميكنند، ميتواند خيلي متفاوت باشد تا زماني كه شما كادر فني جديدي در يك مجموعه ميآوريد و شناخت زيادي نسبت به آنها نيست. تا زماني كه بخواهد اين شناخت هم توسط كشتيگيران هم توسط مربيان و هم توسط كليه واحدهايي كه در مجموعه كشتي مرتبط هستند اتفاق بيفتد، امكان دارد ما شاهد يكسري چالشها و تنشهايي هم باشيم. عرض من اين است كه وقتي ما دنبال شكلگيري يك رويكرد و فرهنگ جديد هستيم از تغيير نسلها صحبت ميكنيم. يك چيزي را هم بايد دقت كنيم كه گرچه عمر قابل توجهي از قهرمانان ما در كشتي و در محيط كشتي ميگذرد؛ اما كشتي تنها محيط اجتماعي نيست كه اينها در آن تربيت ميشوند و ما اين كجرفتاريها و بداخلاقيها را ميتوانيم ثمره اثرگذاري مسائل خارج از محيط كشتي هم بدانيم. تربيتپذيري قهرمانان كشتي در محيط كشتي هم اتفاق ميافتد؛ اما نه فقط در محيط كشتي.
اين گفته شما درست است، چرا كه اگر ميخواست از فضاي كشتي نشات بگيرد، بايد جور ديگر ميشد، چون ذات كشتي از منش پهلواني سرچشمه ميگيرد.
آنچه كه شما دنبال ميكرديد و نكته درستي هم به نظر من هست اين است كه ما انتظار داريم فرهنگ حاكم بر كشتي با جايگاه ملي كشتي همخواني بيشتري داشته باشد. اين از خواستههايي است كه ما هم داريم ولي بخشي از آن چيزي كه امروز وجود دارد قابل تعديل است و بخشي هم نياز به تغيير نسلها داريم تا نسلهاي آيندهاي را در كشتي داشته باشيم كه به لحاظ فرهنگي بتوانند پاسخگوي انتظارات جايگاه ملي كشتي باشند. اين نقدي است كه در قديم هم نسبت به كشتي داشتيم. ما در قديم افراد تحصيلكرده اصلا در كشتي نداشتيم. يك سري جرياناتي از افراد تحصيلكرده در كشتي شكل گرفت كه من فكر ميكنم امروز شايد كشتي كشور بالاترين سطح قهرمانان تحصيلكرده در رشتههاي ورزشي را دارد و يك فضاي فرهنگي متفاوتي را در ورزش ايجاد كرده است. حتما اين روند رو به رشد ادامه خواهد داشت.
الان فدراسيون با اين بياخلاقيها برخورد ميكند؟ يعني كميته انضباطي رسيدگي ميكنند كه ما كمتر شاهد اين قضايا باشيم؟
آنجايي كه مربوط به روابط درون سازماني باشد حتما. مثلا همه نقشها در يك سازمان تعريف شده است اگر يك نقش و يك جايگاهي، نسبت به مدير و مسوولش و بالادستي خودش نقدي دارد بايد بتواند از طريق گفتوگو و بيان مسالهاش به يك توافق و تفاهم جديد برسد. اگر نتواند نتيجه بگيرد مسوولان بالادستي هستند كه بتوانند موضوع را پيگيري كنند و در هر صورت اگر مصمم باشد هر سازماني كه يك سياستي حتما بايد اعمال شود در اين صورت يك شخص ميتواند تصميم بگيرد كه آن نقشش را ادامه دهد يا نه. زماني كه درون سازمان قرار دارد طبيعتا بايد بتوانيم رابطه منطقي به لحاظ سازماني با ساير اجزاي سازمان داشته باشيم. بيرون از سازمان كه قرار بگيرد، ميتوانيم يك نگاه منتقدانه عمومي داشته باشيم. ما طبيعتا آنچه كه درون سازمان هست را ميتوانيم در كميته انضباطي خودمان پوشش دهيم، بررسي و كنترل كنيم كه اين هم با يك شيب ملايمي دارد به نقطه مناسبتر ميرسد. چون خيلي از اين بداخلاقيهايي كه هست به دليل بياطلاعي يا عادتهاي غلط است. يعني قبلا هم بوده و الان هم هست. مثلا قبلا ورزشكار با مربي كه بزرگتر است و جايگاه معلمي و مربيگري دارد، امكان داشته تضاد سليقه داشته باشد و ميآمده با ادبيات نامناسبي در رسانه صحبت ميكرده و بعد از ظهر هم چشم در چشم همان مربي تمرين ميكرده. خب اين اصلا مورد قبول ما نيست. يعني اين طور ديگر سنگ روي سنگ بند نميشود. يا يك واحد سازماني زير مجموعه، عليه واحدهاي فرادستي خودش در رسانهها صحبت ميكرده، خب اين يك رابطه منطقي سازماني نيست. مطلبش را بايد با مديران مجموعهاش صحبت كند و به تعامل و تفاهم برسد و اگر نرسيد اين اختيار را دارد كه فعاليتش را ادامه دهد يا نه.
اجازه دهيد از قوانين انضباطي گريزي بزنيم به قوانين فني! اگر كسي به قوانين فني توهين كند و اين قوانين را ناديده بگيرد يا بخواهد دور بزند چطور با او برخورد ميشود؟
بستگي دارد. اين موضوع خيلي ميتواند مصداقي باشد.
مصداق همين اميد نوروزي كه ميگويد من انتخابي نميگيرم و گفته من نميخواهم در جام جهاني كه ميزبان آن هستيم به ميدان بروم.
در جام جهاني؟
بله
نه. اينكه در جام جهاني يك كشتيگيري نميخواهد كشتي بگيرد ميتواند برود با كادر فني صحبت كند و دلايل خودش را بگويد و به يك نتايجي برسند. من فكر ميكنم اين طبيعي است كه كادرفني در رقابتهاي جام جهاني كه در تهران برگزار ميشود و ما انتظار مردم را شاهد هستيم، تلاش كنند كه بهترين تيم را به ميدان بفرستد. حتما وقتي تشخيص دهند كشتيگيرشان بيانگيزه است و دچار آسيبديدگي است يا با مسالهاي روبه رو است كه ضرورتي ندارد در اين رقابتها حضور پيدا كند يا حضورش نميتواند انتظارات كادرفني را پاسخگو باشد، حتما بحث خودشان را خواهند داشت.
در انتخابي نهايي تيم ملي چه طور؟
انتخابي نهايي بحث خودش را دارد. انتخاب تيم ملي نهايي در اختيار كادرفني نيست.
يعني اگر آنجا قوانين را دور بزنند يا بياحترامي كنند برخورد خواهد شد؟
فرايند انتخابي تيم ملي تعريف شده است و طبق قوانين همهچيز مشخص است؛ اما اينكه امكان دارد اتفاقاتي را شاهد باشيم كه موضوع جديدي در فرايند محسوب شوند، بله امكان دارد.
ما ميخواهيم يك تضميني بگيريم كه اتفاقاتي كه پارسال افتاد امسال رخ ندهد. البته خب شما ميگوييد ما سال گذشته آن مسير را طي كرديم، چون به خاطر يكسري مسائل خواستيم آنطور باشد.
متوجه حرف شما هستم. ببينيد در انتخاب تيم ملي فرايند گفته كسي كه آسيب ديده باشد و مدارك مستندش را قبل از مسابقات بياورد و جايگاه فني داشته باشد كه مديران تيمهاي ملي و شوراي فني جايگاهش را بپذيرند، بعد از انتخابي تيم ملي فرصت دوبارهاي بايد به او داده شود كه انتخابي بگيرد. اين يك مسالهاي است كه دنبال شده؛ ولي آن چيزي كه امسال ما دنبال ميكنيم رويكرد بسيار جدي نسبت به تقويت نظام برگزاري انتخابي تيم ملي به عنوان مبناي اصلي پوشيدن پيراهن تيم ملي است. اينكه بگوييم صددرصد اين موضوع اتفاق ميافتد ما تلاشمان اين است كه به نحو مطلوب اتفاق بيفتد.
نظارتي در كار خواهد بود؟! چرا كه شايد يك نفر بيايد بگويد من مصدومم و يك مدرك جعلي هم درست كند و به نوعي انتخابي را دور بزند. البته در انتخابي گذشته و در رشته آزاد سيد احمد محمدي واقعا مصدوم شد و خب در ادامه شما هم به او فرصتي مجدد داديد و محمدي هم با كسب مدال نقره دنيا جواب اعتماد كادر فني را به خوبي داد.
خب چه كسي اين را تشخيص داد؟ مدارك و مستنداتش را ارايه كرد كميته پزشكي تشكيل شد؛ اما نه كميته پزشكي فدراسيون، بلكه كميتهاي از پزشكان ناشناخته. پزشكان از افرادي كه مدعي ميشوند مصدوم هستند دعوت ميكنند و معاينه عملي انجام ميدهند، سوابق آنها را نيز بررسي ميكنند تا به نتيجه قطعي برسند كه اين مصدوميت درست است و بعد اين مصدوميت توسط خود هيات اعلام ميشود. يعني هيات هم ميآيد مسووليت اعلام را ميپذيرد، ضمن اينكه وقتي محمدي اعلام كرد مصدوم است، خيليهاي ديگر هم اعلام كردند كه مصدوم هستند؛ اما به خيلي از اين افراد فرصت مجدد داده نشد.
يك بحث ديگر هم كه وجود دارد تربيت مربي در پروسه سيستماتيك شدن كشتي است. جناب خادم! شما وقتي بحث سيستماتيك كردن كشتي را مطرح كرديد، همان موقع در گفتوگويي كه با هم داشتيم، اعلام كرديد كه «من در دو سال آينده بايد سرمربي تحويل سيستم بدهم.» ميخواهيم بدانيم حالا كه دو سال از المپيك گذشته، در اين خصوص چقدر تلاش شده ؟
البته سرمربي را كه در دوسال نه؛ اما مربي تحويل ميدهيم. يكي از مسائل جدي كه ما در بخش فني با آن مواجه هستيم عدم سازندگي مربيان ملي است. مربياني كه قابليت مربي ملي شدن دارند خودشان تجربه حضور در رقابتهاي بينالمللي بزرگ مانند جهاني و المپيك را داشتند و خيلي از اين سرمايههاي بزرگ چون به دليل جايگاه فنيشان هم به راحتي نميپذيرند در هر گوشهاي در هر باشگاهي شروع به كار كنند و جزو سرمايههاي فني كشتي به حساب ميآيند از گردونه كار خارج ميشدند. خب ما الان مثلا در كشتي آزاد اصغر بذري، مسعود مصطفي جوكار، سعيد ابراهيمي، مراد محمدي و... را داريم. در كشتي فرنگي هم من ديدم در اسامي جديدي كه دارد ارايه ميشود مثل بهروز جمشيدي، علي اشكاني و ساير مربيان حضور دارند. در جوانان الان دو اسم جديد دارد مطرح ميشود كه بگذاريد من نام نبرم. به اينها ميدان داده ميشود و اين موجب ميشود ما بعد از چند سال يك سري افرادي كه داراي جايگاه فني و اعتبار بينالمللي بودند را در بخش فني در اختيار داشته باشيم. ما به آنها فرصت ميدهيم و اينها در بخش فني تربيت ميشوند و در ادامه توزيع ميشوند بين كادرهاي فنيمان در ردههاي سني مختلف. يعني الان از وجود مراد محمدي، اصغر بذري، مسعود مصطفي جوكار، سعيد ابراهيمي و مهدي برائتي در كادرهاي فني در ردههاي مختلف استفاده ميشود. چند سال كه اين مسير دنبال شود شما ديگر با اين فضا كه برخي از افراد خاص صرفا جايگاه سرمربي و مربي را براي خود اختصاصي ميدانند مواجه نخواهد بود. چهرههاي توانمند و مستعدي داريد كه هميشه مدعي اين جايگاهها هستند.
البته انتقاداتي هم اين وسط ميشود. شما اشاره ميكنيد به مربيان؛ مربيان سازنده هم يك حقي دارند. مثلا خيليها انتقاد ميكنند و ميگويند برادران قلاوند دارند براي كشتي پايه اين مملكت زحمت ميكشند، پس بايد اينها در تيم نوجوانان حضور داشته باشند؛ اما خب اين اتفاق كمتر ميافتد؟
بهبينيد مربي سازنده جايگاه ارزشمندي دارد؛ ولي در جايگاه سازندگي خودش. بسياري از شاگردان معلمان دلسوز و سازنده مقطع ابتدايي، امروز اساتيد برجسته دانشگاهها هستند؛ اما آيا ما ميتوانيم آن معلم عزيز و ارزشمند را به اين خاطر كه روزي معلم اين استاد دانشگاه بوده و به او بسيار آموخته را به عنوان استاد دوران دكترا يا فوق دكتري قرار دهيم؟! ميادين بينالمللي و جهاني ادبيات و بحث خودش را ميخواهد. همين طور كه بسياري از سرمربيان ملي قدرت سازندگي خيلي از اين مربيان سازنده در باشگاهها را ندارند، بسياري از مربيان سازنده هم كارايي يك مربي قهرمان را در عرصه بينالمللي ندارند. يعني بسياري از اساتيد برجسته دانشگاهمان معلمان پايه خوبي نميتوانند باشند. هر كدام بايد در جايگاه خودشان قرار بگيرند. مشكل بزرگي كه ما از لحاظ ساختاري در حوزه فرهنگ، ورزش و هنر داريم اين است كه به افرادي كه سازنده هستند در حوزه آموزش بها داده نميشود يعني فرصتها و امتيازات اقتصادي و اجتماعي برايشان لحاظ نميشود. مجموعه فدراسيون كشتي اين منابع و امكانات را ندارد كه بخواهد مجموعه مربيان سازنده را تحت پوشش خودش قرار دهد ولي به هر حال يك مسيرهايي را دنبال كرديم. مثلا امسال اين طرح تعيين مربي سازنده برتر سال را كه انشاءالله بايد تا آخر سال اعلام شود مطرح كرديم. به هر حال مربيان را استانها به ما اعلام كردهاند. در رشته آزاد و در رشته فرنگي بر مبناي امتيازبندي هر مربي و شاگردهايي كه داشته و عناويني كه شاگردان به دست آوردند و امتيازبندي شده هياتها اين را اعلام ميكنند. مربي سازنده شش بخش را يعني سه رده سني آزاد و سه رده سني فرنگي را جداگانه به عنوان مربي برتر سال انتخاب ميكنند، بعد مربي سازنده برتر كشتي آزاد و برتر كشتي فرنگي را به لحاظ امتياز انتخاب ميكنند و به اينها جوايزي داده ميشود و حق سفر سالانه به برترينها تعلق ميگيرد و آنها مورد توجه قرار ميگيرند. در اردوها ادواري و مقدماتي به هيات اعلام ميكنيم مربي سازنده را معرفي كنند كه در يك دوره اردو كنار مربيان تيم ملي قرار بگيرند يا در بعضي از تورنمنتها حضور داشته باشند اما خب اگر مربي سازنده را از محل سازندگياش بيرون بياوريم چه كسي سازندگي كند؟! ما بايد در محل سازندگياش او را مورد حمايت قرار دهيم. بخشي از اين مضوع دست فدراسيونهاست يعني بايد در ساختار ورزش تعريف بشود. اين جزو بخشهاي گمشدهاي است كه در ساختار ورزش نداريم. مربيان سازنده به دليل جايگاهي كه دارند بايد به طور سيستماتيك مورد حمايت قرار گيرند. خب اين وجود ندارد. بار همه اين مجموعه را هم فدراسيونها نميتوانند به دوش بكشند يعني فدراسيونها در بخش تيمهاي ملي بهشدت درگيرند و بخش عمدهاي از منابعشان در توقعات ملي كه از آنها در حضور در ميادين بينالمللي هست، صرف ميشود. طبيعتا اين ابزار و منابع را در اختيار ندارند كه بتوانند تمامي اين مربيان سازنده را تحت پوشش خودشان قرار بدهند.
يك موضوع ديگر هم كه هست، بحث فني در كشتي فرنگي است. منظورمان اعضاي شوراي فني است كه انتقاد زيادي به اين افراد ميشود. تعداد زيادي از اعضاي خانواده كشتي از تركيب حاضر در شوراي فني كشتي فرنگي انتقاد ميكنند و ميگويند اين افراد از ميانگين سني بالايي برخوردار هستند و كيلومترها با كشتي مدرن فاصله دارند و شناخت لازم و كافي را از نيروهاي كشتي فرنگي ندارند.
به هر حال اين يك واقعيت است كه ما در كشتي فرنگي افراد محدودتري نسبت به كشتي آزاد داريم و اينها داشتههاي كشتي فرنگي هستند. من فكر ميكنم بايد از اين بزرگترهاي كشتي فرنگي و در كشتي آزاد با همين نكته كه طبيعتا تواناييهايشان شايد تواناييهاي جامعي هم نباشد، استفاده كنيم. ما فردي كه در تمام وجوه در نقطه مطلوب باشد، نه در كشتي آزاد و نه در فرنگي نداريم اما معدل اين افراد وقتي كنار هم قرار ميگيرند و تصميمگيريهايي كه كردند، نشان ميدهد كه بالاخره خرد جمعي بوده و خيلي از نواقص تصميمگيريهاي فردي را پوشش ميدهد. اصلا ما به خاطر اين، شورا تشكيل داديم كه آن خلأهاي فني را كه امكان دارد حتي هر بزرگ و پيشكسوتي در كادر فني داشته باشد پوشش دهيم. بله شما وقتي تكنفره كنار تكتك اينها ورود پيدا ميكنيد، امكان دارد بعضي از نواقص هم وارد باشد اما اينها را كه با هم سر ميز مينشانيد قضيه فرق ميكند. جلسات شوراي فني كشتي فرنگي جلسات بسيار جدي و جالبي است. از نگاههاي فني كه بر اثر تجربههايشان به موضوع ميپردازند كنار هم كه قرار ميگيرند خيلي از آن نواقصي كه به صورت فردي ممكن است هم در فرنگي هم در آزاد وارد شود، پر ميشود.
تصميم آخر، انتخاب سرمربي جوانان بود. بعضي از افراد ميگويند آقاي بابك نظر مثبتي نسبت به آقاي جهانديده داشته و تا حدودي هم از ايشان حمايت كرده اما شوراي فني تصميم ديگري گرفت و آقاي سيم خواه را به عنوان سرمربي جوانان معرفي كرد.
اين استقلال شوراي فني بود. يك جاهايي هم گفته ميشد كه شوراي فني مستقل عمل كرد و مدير تيمهاي ملي مجبور شد گزينههاي مختلفي را معرفي كند كه به اعتقاد من خيلي خوب بود.
گزينه ديگري هم بود آقاي يوسفي افشار و افرادي مثل او. به نظر شما اين افراد براي كشتي فرنگي ما فرصت هستند يا تهديد؟
من آقاي يوسفي افشار را خيلي دوستش دارم. او بسيار فرد توانايي است. سلامت سلامت است.
در يك دورههايي افرادي به عنوان سرمربي فرنگي قرار گرفتند كه به هيچوجه با هم تعامل نداشتند! مثلا آقاي چمن گلي با آقاي بنا هيچ تعاملي نداشت، مثل كارد و پنير بودند يا آقاي بنا اصلا آقاي اشكاني را قبول ندارد. اينها يكجورهايي همه در تضاد هم بودند اما شعار اين است كه تعامل باشد در ردههاي مختلف در حالي كه در اين انتخابها چنين چيزي ديده نميشد.
ما براي اينكه هماهنگي در يك مجموعه به وجود بياوريم يك دوران سعي و خطا هم داريم تا اين مجموعه اجزاي خودش را پيدا كند. اين طبيعي است كه تلاش ميكنيد بهترين نفرات موجود را درگير كار كنيد.
بعضيها حرف ديگري ميزنند و مدعي هستند اين كار دانسته بوده و خطا و آزموني در كار نبوده است.
شايد مثلا شما يك دورههايي پيشبيني بكنيد كه امكان هم دارد تفاوت سليقههايي وجود داشته باشد؛ ولي من فكر ميكنم با وجود هزينههاي فني كه ممكن است داشته باشد، بايد تلاش كنيم كه شايد نقاط پيوندي بين افراد فراهم شود.
مثلا آمدن آقاي بابك كنار آقاي بنا؟
به هر حال بايد تلاشمان را كنيم. در قديم رويكرد رويكردي فردمحور بوده است، الان اين نگرش شورايي تا جايي كه امكان دارد خرد جمعي است؛ اما باز هم نواقصي ممكن است در كار وجود داشته باشد. افراد هم تغييرپذير هستند. شايد ما هم بتوانيم تعادلهايي در خودمان ايجاد كنيم، همينطور كه خيلي از افراد ميگفتند اصلا شورا امكان ندارد در كشتي شكل بگيرد. اصلا كار شورايي در يك رشته فردي كه بالاخره افراد مدعي زيادي دارد، امكانپذير نيست؛ ولي الان ميبينيم كه افراد مختلف مينشينند با هم بحث و جدل ميكنند. جالب است كه رايگيريهايشان هم به راي برابر ميرسد. مثلا يكي با يك راي بيشتر انتخاب ميشود و نفرات ديگر هم نظرات خود را پس ميگيرند. يعني بالاخره اين همان چيزي را نشان ميدهد كه ما در جامعهشناسي به آن جامعهپذيري بزرگسال ميگوييم. يعني در سنين 70-80 سال هم آدم ميتواند فرهنگ جديدي را بپذيرد وگرنه كه با نسل آتي كلا ارتباطش قطع ميشود. حالا اين اتفاق واقعا افتاده است. يعني در همه نيفتاد همانطور كه شما گفتيد؛ اما در بخشي افتاد!
البته ما قرار دادن آقاي بابك كنار آقاي بنا را نوعي استراتژي ميدانيم كه ورود بابك بيشتر براي بالانس بنا بود!
حالا ما كشتي فرنگي را يك كل در نظر ميگيريم. اين دو از برترينهاي كشتي فرنگي هستند، تلاش اين بود كه اين برترينها كنار هم قرار گيرند. به هر حال تا يك جايي هم كار دنبال شد و از يك جايي به بعد هم كه روشن است.
بحث قانون شد. قانون هم با تمام قانون بودنش همه جاي دنيا استثنا دارد! مثلا ما داريم در خيابان يكطرفه ميرويم، يك دفعه آمبولانس يا ماشين آتشنشاني ميآيد و خلاف مسير و قانون ميرود، چرا؟ چون آمبولانس است و يك استثناست. آيا حميد سوريان در قانون كشتي ما يك استثنا است؟
نظر ما اين است كه استثنا نباشد؛ ولي به قول انگليسيها يك جاهايي ميشود قانون را خم كرد و به بعضيها كمك كرد؛ اما بايد سعي كرد نشكند. ما يك سرمايههايي داريم در كشتي كه خيلي خرج اينها شده كه به دست آمدند و خب اينها را بايد حفظ كنيم.
ببينيد ميخواهم از اين مساله برسم به اميد نوروزي! چون اگر امروز به حميد ارفاق كنيم اميد و ديگران هم چنين چيزي ميخواهند.
نه استثنا نيست. اين استثنايي كه ما ميگوييم اين است كه جايي كه ما ميبينيم يكي مثل حميد سوريان امتحانش را پس داده و بعد در ميدانها حاضر است، مثلا جام جهاني تهران بلند ميشود با 50 درصد آمادگي ميآيد و كمك ميكند و كشتي ميگيرد، اينجا حتما بايد به حميد كمك كرد. يعني او يك جاهايي از خودش مايه ميگذارد، پس ما هم بايد او را حمايت كنيم. اينكه به هر قيمتي بخواهيم افراد در رقابتهاي جام جهاني كشتي بگيرند و بعد انتخابي تيم ملي را به حراج بگذاريم، نه اين رويكرد تخريب قانون است نه توجه به استثناهاي كشتي.
رسول خادم ثابت كرده اين توان را دارد كه افراد بيمدال را كه حكم سرباز صفر دارند به جايي برساند كه مدالدار و سردار شوند؛ اما سردارهاي مدال داري كه دور ميشوند را كمتر ديديم كه بتواند برگرداند!
دو موضوع هست. يكي اينكه سردارها هم بايد در چارچوب نظام حركت كنند. به دليل سردار بودن امتيازاتي در فرايند به اينها داده شده؛ اما اگر خارج از اين امتيازات بخواهند عمل كنند ديگر آن نظام شكل نميگيرد. يعني ما باز دوباره ستارهمحور ميشويم. وقتي كه يك جاهايي خود اين سردارها از آن نظام دور ميشوند، اين براي خود فدراسيون هم هزينه دارد؛ اما براي اينكه اين ساختار جا بيفتد، بايد بايستد. بالاخره هر سرداري هم در كار قهرماني يك دورهاي دارد. يك زماني هم تشخيص داده ميشود كه از لحاظ شرايط فني ديگر در نقطه اوج نيست و رو به افول است و طبيعتا رويكرد نسبت به او، رويكرد سرمايهگذاري نميتواند باشد.
ورزش ايران دارد به سمت المپيك ميرود، المپيك هم به بودجه زيادي نياز دارد. البته مجلس گفته، ميخواهيم كمك كنيم. كميته ملي المپيك هم ميگويد ميخواهيم حمايت كنيم. چقدر بودجه نياز است؟ چون خيلي كار سنگيني است.
كشتي به دليل جايگاهي كه به عنوان ورزش ملي دارد نياز به يك رديف بودجه مستقل دارد و من خيلي خوشحالم كه نمايندگان محترم مجلس دارند اين موضوع را پيگيري ميكنند. اميدوارم كه اين اتفاق بيفتد و با حمايتي كه وزارت ورزش از رشتههاي المپيكي ميكند، بشود رديف بودجهاي را در بودجه سال 94 كشور براي رشتههايي كه اميد به كسب نتيجه در المپيك دارند تعريف كنند. چون الان كشتي بيش از آنكه به منابع اقتصادياش، ماموريتهاي خود را بر پايه سرمايههاي اجتماعي و علاقهمندي مردم دنبال ميكند و اين موضوع ميزان فشاري كه بر مديريت كشتي ميآورد را خيلي فراتر از استانداردهاي مديريت در شرايط عادي ميكند. اين قطعا در كيفيت كار اثر ميگذارد. يعني اينكه بخش عمدهاي از منابع اعتباري مورد نيازت را مجبور هستي خارج از فضاي فدراسيون كشتي تامين كني، ضمن اينكه ظرفيت اسپانسرينگ هم محدود است. امروز ما چشمانداز 2026 كشتي را نوشتيم و سند راهبردي عملياتي هم در تحقق آن چشماندازها نوشته شده است، چون ما خيلي سند راهبردي در كشور داريم كه بايگاني است و هيچ اتفاقي برايش نميافتد. مثل اسناد توسعه 5 ساله كه متاسفانه بين 15 تا 25 درصد عملياتي نشد و هيچ هم جواب داده نشد كه آن بخشي كه عملياتي نشد چه شد. ما براي اينكه اين اتفاق نيفتد ضمن اينكه اين سند راهبردي عملياتي را نوشتيم، نظام بودجهاش را هم همزمان با آن نوشتيم. از سال 94 تمام فعاليتها و طرحها و برنامههايي كه اعتبار دارد همه به راهبرها مرتبط است. يعني سلسله مراتب نظام برنامه را كاملا طي كرديم. شايد اين اولين نظام بودجهاي است كه به اين شكل نه صرفا بر اساس بودجه نقدي بلكه با توجه به حوزههاي غير نقدي و توجه به منابع خارج از سازمان فدراسيون نوشته شده و من در آينده در جلسهاي دربارهاش صحبت ميكنم.
در همين كمبود بودجه شاهد بوديم كه اولين دوره ليگ باشگاههاي جهان برگزار شد. من در جويبار و آبادان محل برگزاري مسابقات بودم، به نظرم به عنوان اولين دوره مسابقات، اين رقابتها خيلي خوب برگزار شد. شما صحبت كرديد و گفتيد ميخواهيم انحصار اين مسابقات براي ايران باشد.
الان مسابقات 2015 هم در تقويم جهاني كشتي به ايران داده شده است.
شهرهاي ميزبان چه طور؟ مشخص هستند؟
تمايلمان اين است كه در استانهاي واجد شرايط برگزار شود. كار بسيار سختي است. الان يك سري از استانها هم پيگير هستند كه از الان ميزباني ليگ جهاني كشتي فرنگي و آزاد سال بعد را داشته باشند. ليگ جهاني كشتي ظرفيتهاي جديدي را براي كشتي كشور در حوزه بينالمللي تعريف كرد، شايد مهمترين بخش اين ليگ حضور كشورهايي بود كه در رقابتهاي جهاني تيم ملي ندارند؛ اما در ليگ جهاني تيم ارايه كردند.
البته يك سري از منتقدين انتقاد كردند اينها كه تيم ملي ندارند چرا اصلا بايد به ايران بيايند با اين همه هزينهها؟
ببينيد ما فقط بخش فني نداريم در رقابتهاي ليگ جهاني يك بخش توسعهاي داريم و يك بخش تعاملي. يك ظرفيتهاي بكري در كشتي دنيا وجود دارد كه اين ظرفيتهاي بكر با محوريت ايران در رقابتهاي ليگ جهاني به حركت در ميآيد و طبيعتا منافع جدي را ميتواند در جايگاه بينالمللي كشتي ايران داشته باشد. بخش قابل توجهي از ظرفيتها هم در اختيار رقباي ماست، اين ظرفيتها فرصتهاي جديدي را براي كشتي ايران و دنيا فراهم ميكند. چون از ايرادهايIOC (كميته ملي المپيك) جهت حذف كشتي از المپيك اين بود كه كشتي نتوانسته ليگ جهاني داشته باشد و نتوانسته با بنگاههاي اقتصادي دنيا ارتباط برقرار كند. و ما با اين حركت عملا داريم يك نمايشي را از كشتي به تصوير ميكنيم كه اتحاديه جهاني وIOC به اين نمايش نياز دارد، ضمن اينكه براي فدراسيون جهاني هم تا قبل از برگزاري ليگ جهاني هنوز مشخص نبود كه آيا استقبالي از اين موضوع خواهد شد يا نه.
واكنششان چه بوده؟
خيلي واكنش مثبتي داشتند، ضمن اينكه گزارشات ليگ جهاني به IOC اعلام شده. ما هنوز اين را خودمان درخواست نداده بوديم؛ اما ديديم در تقويم سال بعد هم براي ايران اين ليگ را گذاشتند، حالا اميدوارم كه سال بعد شرايط بهتري را داشته باشد.
چندي پيش نشستي برگزار شد در مورد ورزش پهلواني. در اين راستا ميخواهيد چه كار كنيد؟ به هر حال ما ميبينيم كه شما خودتان به كشتي پهلواني خيلي علاقه داريد.
IOC چون به فدراسيون جهاني اعلام كرده كه كشتيهاي سنتي بايد كنار كشتي آزاد و فرنگي قرار گيرند، فدراسيون جهاني اعلام كرده كه فدراسيونهاي ملي متولي اين امر هستند. ما طبيعتا مجبوريم در راستاي سياستهاي فدراسيون جهاني براي اينكه جا نمانيم از گردونه كشتيهاي سنتي جديدي، كه به بازيهاي آسيايي و المپيك اضافه ميشوند، بايد تلاش كنيم با تشكيل تيم ملي حضور جدي هم در كشتيهاي مورد تاييد اتحاديه جهاني كشتي داشته باشيم و هم فرصتهايي را فراهم كنيم كه كشتيهاي سنتي خودمان را به فدراسيون جهاني معرفي كنيم. الان كشتي پهلواني را به جام تختي اضافه كردهايم. نميدانم آن نامهاي كه آقاي لالوويچ فرستاده بود را مطالعه كرديد يا نه. ايشان خيلي استقبال كرده بود كه ايران اولين كشوري است كه ميخواهد همزمان با كشتي كلاسيك كشتي سنتي را هم وارد مسابقات كند، يعني يك تشك آزاد ميگيرد يكي فرنگي و يكي پهلواني. اتحاديه جهاني از ما خواسته گزارش اين كار را به IOC ارايه كنيم كه اتحاديه جهاني نشان دهد كه آن چيزي كه IOC به ما ديكته كرد يكي از فدراسيونهاي ملي ما فورا اجرايي كرده است. ما اگر بخواهيم جايگاه فنيمان را در كشتي حفظ كنيم، اين ديگر صرفا در كشتي آزاد و فرنگي نخواهد بود. در اين زمينه فدراسيون پهلواني و ورزشهاي زورخانهاي همكاري بسيار نزديكي با فدراسيون كشتي دارد.
برش
نظاممند شدن كشتي در آزاد با يك سختگيري و سماجتي دنبال شد كه در فرنگي به دليل فضايي كه وجود داشت اين امكان فراهم نبود كه با همان جديت دنبال شود.
شايد يك جاهايي فدراسيون بتواند خيلي ورودهاي مستقيمتري در كشتي فرنگي داشته باشد؛ اما اگر ما اجازه ندهيم كشتي فرنگي هم، سعي و خطاي خودش را طي كند و اجازه ندهيم كشتي فرنگي تصميم بگيرد، حتي اگر اشتباه تصميم بگيرد، هيچگاه ساختار فني و مديريتي مستقلي پيدا نخواهد كرد.
بعد از المپيك يك روندي در كشتي فرنگي وجود داشت و اين روند يك رويكرد خاص خودش بود كه به نتيجه هم ختم شده بود.
كشتي فرنگي ضمن اينكه بخشي از خانواده كشتي را تشكيل ميدهد دستاندركاران و مسوولان فني خاص خودش را دارد.