انقلاب اسلامي بشارتي از بهار جاوداني
علياصغر شعردوست
... و اين سان 36 سال از نخستين بهار آزادي را پشت سر ميگذاريم؛ در قفا ياد خونين شهيدان، و بر شانههامان لواي سرخ شهادت و در ديدگانمان حسرت ديدار دوباره آن پير روشنضمير كه ما را به پاسداشت حريم آزادي فراخواند؛ امامي كه از نسل حسين(ع) بود و شولاي خونين شهادت بر دوش داشت و به دلهاي ما طمأنينه عشق و اعتقاد بخشيد. دستان سخاوتش را بازكرد، زان پس بركت، ثمره حضور او شد. به اقتداي او قدم در بستري از لاله نهاديم و روحمان را در نهرهاي جوشيده از گامهاي اسماعيلياش تطهير كرديم و... ما امتي شديم برآمده از اعماق اقيانوس خونين كربلا كه لبيكگويان بر صفحات تاريخ گام نهاديم. در كوچههاي شهر دويديم و حسين(ع) را فرياد كرديم. ما ميراثدار زخمي بوديم كه هزاران سال پيكر عشق و آزادگي را در خود ميگداخت. ما برگلوگاهمان زخم گلوي بريده حسين (ع) را داشتيم. ما را پرواي پرواز نبود، زيرا كه ما با بالهاي خونين عاشورا اوج ميگرفتيم. كوچههاي انقلاب هنوز صداي پاهاي ما را، صداي فريادهاي ما را به خاطر دارند. اگر كسي ما را نميشناسد اگر ناشناسانه دركوچهاي بنبست دامن از خون خود كشيديم و پرواز كرديم، پير و مرادمان- خميني عزيز- ما را ميشناسد، زيرا كه ما هماره بر بيعت خود پايدار مانديم. او بود كه بر باطلمداران شوريد و اللهاللهگويان نظام جور و خودكامگي را برفكند و جمهوري نور، جمهوري شور و شعور، جمهوري اسلامي را پي افكند و چه خجسته ارمغاني كه اين پير هميشه مسافر به سرزمين ما آورد. دير باد ياد او و دور باد چشم شوم بيگانگان از بهار ما... كه ما بهار آزادي را با دلهامان به پيشواز رفتيم و نهاده در دلها و ديدگانمان به جايگاه معهودش باز آورديم. هم از اين رو تمامت عشق را در طبق دل نهاديم و براي تيمن به «جمهوري اسلامي» پيشكش كرديم... هر برگ سبز كه براي انتخاب جمهوري اسلامي بر صندوق راي ريخته شد، پرورده حضور خونين ما بود. و هر حضور بشارتي از بهار جاوداني بود كه به سوي اين سرزمين ميآمد. درهاي رحمت خداوندي به سوي ما باز شده بود و ايران عزيز غرق در نور و سرور بر بلنداي شجاعت و شعور ميدرخشيد.