نوشتن از حميد مصدق سهل و ممتنع است. سهل است، چون شاعر جنبش دانشجويي است و شعرش، شعار سالهاي سال دانشجويان در اعتراضات دهه 40 و 50 و ممتنع است كه نميتوان به سادگي پشت چهره حميد مصدق فردي كه مختلفالابعاد است چهره واقعي او را پيدا كرد.
حميد مصدق شاعر
در آذرماه سال 43، يازده سالي بعد از كودتاي 28 مرداد اين شعر از شاعري جوان كه همگام محمد مصدق بود ورد زبان خاموشان آن زمان شد؛ خاموشي دهشتناكي كه سكوت و سرماي آن را در شعر زمستان مهدي اخوان ثالث ميشد همانند سيلي كه بر گونههاي سرد زمستان زده مردم نشسته بود به عينه ديد.
تو مپندار كه خاموشي من
هست برهان فراموشي من
من اگر برخيزم
تو اگر برخيزي
همه برميخيزند
در واگويهاي ديگر از همين شعر و در ادامه ميسرايد:
من اگر بنشينم
تو اگر بنشيني
چه كسي برخيزد
چه كسي با دشمن بستيزد
چه كسي
پنجه در پنجه هر دشمن دون
آويزد
و از همه ميخواهد كه نشستن را به رفتن ترجيح دهند.
كوه بايد شد و ماند
رود بايد شد و رفت
دشت بايد شد و خواند
قصيده آبي خاكستري سياه - هر چند شعري است بلند و منظومهاي جامعالاطراف و بنمايه اصلي آن شعري است كه شاعر آرزو ميكند.
كاش با زورق انديشه شبي
از شط گيسوي مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر ميكردم
كاش بر اين شط مواج سياه
همه عمر سفر ميكردم
شعر حميد مصدق با همه زيباشناسي عاشقانه امضاي شعر جنبش دانشجويي را بر پيشاني خود حك كرد؛ هرچند آناني كه با حميد مصدق آشنا بودند و لبخند هميشگي را گوشه لبش در هر ديدار ميديدند، روح عاطفي و عشق ماندني را در هر كلام او ميشنيدند اما حميد مصدق جايگاه خود را بر بلنداي جنبش دانشجويي محكم كرد؛ البته تنها جنبش دانشجويي نبود كه ترجيعبند گفتمان اعتراضي او شعر حميد بود بلكه هر جا قصه اتحاد و اتفاق و همراهي و همياري بود شعر- من اگر بنشينم - تو اگر بنشيني - حميد مصدق خوانده ميشد، از شعر مصدق و وجهه شاعري او سخن فراوان رفته است و نوشته من كه بيشتر با او از بعد ديگر شخصيت مختلفالابعاد حميد مصدق يعني وكالت آشنايي بيشتري داشتم بايد بنمايه ديگري داشته باشد.
حميد مصدق - وكيل دادگستري
وكالت حرفه پرملال و پرخطري در ايران است. متاسفم بگويم از هر وكيلي كه سوال كنند از حرفه خود راضي هستيد، به يقين نارضايتي خود را در شرايط فعلي بيان خواهد كرد. از درخت پرشاخ و برگ وكالت كه روزگاري در سايهسار آن مردمي كه آسيب ديده بودند پناه ميآوردند تبديل به حرفهاي بيروح شده است كه به يقين روح لطيف حميد مصدق بيش از ديگر وكلا زجر ميكشيد.
حلقه دوستان حميد مصدق بيشتر هنرمندان و شاعران و نويسندگان بودند تا اهالي حقوق و طرفه اينكه منزلش هم در كوي نويسندگان بود و همسرش هم - لاله خشكنابي - يار با وفاي حميد از تبار شاعران بود، برادرزاده استاد محمد حسين شهريار، همه عوامل دست به دست هم داده بودند كه دايره دوستان حميد هنرمندان و نويسندگان و شاعران باشند جمعي كه اهل دل هستند نه اهل گل و از اين جمع حقالوكالهاي نصيب حميد نميشد وكيل حلقه وصل پول و سرمايه و بازار و شركت و كارخانه است نه محفل ادبي و كانون شعر و شاعري و به همين اعتبار حميد مصدق از آن دست وكلايي بود كه برخلاف باور عمومي كه پول ميگيرند و حرف ميزنند پول نميگرفت اما حرف ميزد و چه خوب حرفهايي ميزد، فراموش نميكنم جنجاليترين محاكمه مطبوعاتي دهه 70 را كه حميد مصدق وكالت آن را بر عهده داشت وكالت عباس معروفي مدير مسوول مجله گردون- در آن زمان نگارنده مطالبم را در روزنامه سلام چاپ ميكردم و پاي ثابت صفحه حقوقي روزنامه سلام بودم، وقتي محاكمه گردون شروع شد به چند جهت مشتاق بودم كه در دادگاه شركت كنم؛ نخست اينكه خود را جزو اهالي مطبوعات ميدانسته و ميدانم و ميخواستم جريان دادگاه را به خوبي در گزارشهايم بياورم، هيات منصفه آن زمان هم هيات منصفهاي با انصاف و اهل علم بود. دكتر عطاءاله مهاجراني- جلال رفيع همكلاسي نگارنده كه با قلم شيوا و نمكين خود در روزنامه اطلاعات صاحب سبك بود و در جمع هيات منصفه فعال، آقاي دكتر مهاجراني هم با اينكه از ابواب جمعي قوه مجريه در آن زمان بود در هيات منصفه نقش تعيينكننده داشت. علاوه بر اينكه خود را جزو اصحاب روزنامهنگاري ميدانستم به عنوان وكيل هم ميخواستم دفاعيات حميد مصدق شاعر را بشنوم كه بيشتر با شعرش در سرود خوان اعتراضات دانشجويي آشنا بودم، از او خواستم نسخهاي از لايحه دفاعيهاش را به من بدهد وقتي لايحه را خواندم از او پرسيدم اگر وكيل شركتي مثلا ذوبآهن باشي بازهم لوايحت رنگ و بوي شاعرانه دارد و خنديد كاش روزي لاله خانم مصدق يا غزل خانم همت كنند و گزينهاي از لوايح حميد مصدق را در اختيار دوستان بگذارند كه روح شاعرانهاش به يقين زمختي و سختي دعاوي حقوقي و كيفري را تسخير كرده است.
حميد مصدق – استاد دانشگاه
در شب حميد مصدق كه به همت والاي آقاي علي دهباشي در سلسله شبهاي بخارا برگزار شد دكتررضا ضيايي بيگدلي يادآور شد كه شروع كلاسهاي حميد مصدق با شعر خواني بوده است فكرش را بكنيد آغاز كلاس حقوق تجارت كه با خشكي مواد قانون اين گونه شروع شود.
تو به من خنديدي و نميدانستي / من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم /باغبان از پي من تند دويد / سيب را در دست تو ديد / غضبآلود به من كرد نگاه /سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك /و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من آرامآرام /خشخش گام تو تكرار كنان ميدهد آزارم و من انديشهكنان غرق در اين پندارم /كه چرا باغچه كوچك ما سيب نداشت.
حميد مصدق كه ناباورانه در دهه پنجاه عمر خود پر كشيد تا هميشه زنده است بيست سالي است كه از جمع دوستان پر كشيده اما مجموعه آثارش طي اين بيست سال حداقل سالي يكبار تجديد چاپ شده است. بسياري از كتابهاي او به چاپهاي متعددي رسيدهاند كه در وانفساي كتابنخواني باور كردني نيست ياد و نامش تا هميشه و شعرش تا روزي كه جنبش دانشجويي برپاست و در سينه دلي ميتپد و نگاه لرزان دلداري نگران حركت عاشقانه معشوقهاي است باقي خواهد ماند. او عاشقترين شاعري بود كه سرودههاي عاشقانهاش تا روزيكه دل و نگاهي ميلرزد و ميگريد خواهنده و خواننده خواهد داشت. يادش گرامي.