• 1404 شنبه 22 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6213 -
  • 1404 شنبه 22 آذر

عبور از موازنه‌گرايي در سند راهبردي 2025 ترامپ

ابراهيم متقي

آخرين سند امنيت ملي امريكا در نوامبر 2025 منتشر شد. ترامپ تلاش كرد تا اهداف راهبردي امريكا در سال‌هاي پيش‌رو را تبيين نمايد. هدف اصلي ترامپ از انتشار راهبرد امنيت ملي جديد امريكا را مي‌توان ترسيم نقشه راه سياست خارجي و الگوي رفتار راهبردي ايالات‌متحده در سال‌هاي آينده دانست. ترامپ درصدد برآمد تا مفهوم «اول امريكا» را براساس قواعد ساختاري و الگوي كنش تاكتيكي امريكا در سال‌هاي آينده مورد بررسي قرار دهد. 
دونالد ترامپ درصدد برآمد تا اهداف و منافع ملي امريكا در حوزه امنيت سرزميني، ضرورت‌هاي اقتصادي و نيازهاي ژئوپليتيكي جديد را تبيين نمايد. محورهاي اصلي راهبرد امنيت ملي امريكا را مي‌توان اولا نقد سياست خارجي ايالات‌متحده در دوران‌‌ گذشته دانست. در مرحله دوم دونالد ترامپ تلاش دارد تا بر ضرورت‌هاي اصلاح سياست امنيتي امريكا تاكيد نمايد. در مرحله سوم مسير و قطب‌نماي كنش تاكتيكي امريكا در حوزه‌هاي مختلف جغرافيايي را مورد توجه قرار داده است.
1- نقد سياست خارجي و امنيتي امريكا پس از جنگ سرد
يكي از ويژگي‌هاي رفتاري و شخصيتي دونالد ترامپ را مي‌توان در قالب «حس برتري‌جويانه» جست‌وجو كرد. بسياري از شاخص‌هاي كنش سياسي، اقتصادي و امنيتي امريكا را مي‌توان در ويژگي‌هاي شخصيتي ترامپ مشاهده كرد. ترامپ همواره تلاش دارد تا از طريق نقد ديگران براي خود الگوي متمايز شده‌اي را شكل دهد. نقد كنش سياسي امريكا در دوره‌هاي گذشته پيوند همه‌جانبه‌اي با راهبرد آينده ايالات‌متحده در دوران ترامپ خواهد داشت.
جهت‌گيري انتقادي سياست خارجي دونالد ترامپ به اين دليل شكل گرفته كه امريكا در سال‌هاي پس از جنگ سرد با نشانه‌هايي از تهديدات امنيتي، افول اقتصادي و كاهش اعتبار راهبردي همراه شده است. ترامپ بر ضرورت تنظيم «راهبرد منسجم و متمركز» امريكا با ساير بازيگران جهاني تاكيد دارد. ترامپ همچنين به اين موضوع توجه و اشاره دارد كه امريكا بايد اهداف و انگاره‌هاي سياسي خود را به گونه‌اي شفاف براي تمامي گروه‌هاي شهروندي و بازيگران نظام جهاني مطرح نمايد.  نگرش انتقادي دونالد ترامپ به سياست خارجي و الگوي كنش امنيتي روساي جمهور گذشته و پيشين امريكا به اين دليل انعكاس يافته كه آنان صرفا به بيان اهداف كلي و فراگير توجه داشته‌اند، در‌حالي كه هرگونه تنظيم سند امنيت ملي مي‌بايست ماهيت منسجم، ساختاري و متوازن داشته باشد. ترامپ بر ضرورت صراحت در تبيين سياست خارجي تاكيد دارد. به هر ميزان رهيافت‌ها كلي و فراگير باشد، اثربخشي آن در حوزه بين‌المللي كاهش پيدا مي‌كند. 
ترامپ همچنين در سند امنيت ملي تلاش دارد تا آنچه كه در زمره شاخص‌هاي اقتصاد و سياست نئوليبرال بوده است را مورد انتقاد قرار دهد. از مباني انديشه‌اي و رفتاري امريكا در قالب ليبراليسم و جهاني‌سازي به اين دليل انتقاد مي‌شود كه چنين موضوعاتي اولا به فراملي‌گرايي منجر شده و ثانيا زمينه ناديده گرفتن ضرورت‌هاي حاكميت و اقتدار ملي امريكا را به وجود مي‌آورد. به اين ترتيب ايدئولوژي‌هاي ليبرالي، كاركرد خود را در تفكر سياسي، اقتصادي و امنيتي ترامپ از دست مي‌دهد. ملي‌گرايي و منافع ملي ايالات‌متحده در زمره محورهاي اصلي سياست امنيت ملي ترامپ است. در انديشه ترامپ، هر كشوري بايد محور اصلي سياست خارجي و اقتصادي خود را براي حداكثرسازي منافع، امنيت و رشد اقتصادي تنظيم كند. امنيت ملي در نگرش ترامپ دربرگيرنده شرايطي است كه منافع عمومي گروه‌هاي شهروندي در قالب رشد و توسعه حاصل شود، بنابراين ارتقاي سطح امنيت ملي به عنوان اصلي‌ترين ضرورت سند تلقي مي‌شود. 
2- امنيت موسع و بهينه‌سازي اقتصاد ملي امريكا
سياست خارجي بايد بتواند ضرورت‌هاي راهبردي و اهداف ملي بازيگران را از طريق همكاري و رقابت تامين كند. امنيت در نگرش دونالد ترامپ ماهيت موسع، چند بُعدي و درهم‌تنيده دارد. امنيت ملي در شرايطي حاصل مي‌شود كه نيازهاي اقتصادي، رفاه عمومي و كنترل بازيگران محيطي به خوبي انجام پذيرد. كنترل سرزميني به موازات كنترل اقتصاد ملي مورد توجه قرار مي‌گيرد. تحقق اين امر از طريق سازماندهي «قوي‌ترين، مرگبارترين و پيشرفته‌ترين ارتش جهان از نظر فناوري، استخدام، آموزش، تنظيم و تجهيز راهبرد پيش‌بيني شده است.» بخش ديگري از قدرت ملي امريكا با شاخص‌هاي بازدارندگي هسته‌اي، دفاع موشكي و گنبد طلايي براي محافظت از مردم، اقتصاد و شكل‌بندي حكومت تبيين شده است. 
سرمايه‌گذاري در حوزه انرژي، فناوري‌هاي جديد و دفاع راهبردي در زمره موارد و موضوعاتي است كه موردتوجه دونالد ترامپ قرار گرفته است. هرگونه سياست امنيتي مي‌بايست نيازهاي عمومي كشورها را تامين نمايد. رشد اقتصادي، نوآوري و بهينه‌سازي اعتبار امريكا در زمره شاخص‌هاي اعلامي تلقي مي‌شود. به‌كارگيري مفهوم «قدرت نرم» به عنوان بخشي ديگر از ضرورت‌هاي راهبردي سند امنيت ملي امريكا ذكر شده است. قدرت نرم بايد بتواند اعتبار امريكا را ارتقا داده و انگاره مثبتي را در تفكر گروه‌هاي شهروندي و حتي ساير ملل به وجود آورد. 
ترامپ تحقق اهداف و منافع ملي امريكا را در شرايطي امكانپذير مي‌داند كه زمينه براي «بسيج تمامي منابع قدرت ملي» به وجود آيد. منابع قدرت ملي با هدف مقابله با تهديدات اقتصادي، رويارويي با گروه‌هاي تروريستي و تحرك عملياتي براي افزايش اعتبار امريكا حاصل مي‌شود. در چنين شرايطي طبيعي است كه اقتصاد، سياست و امنيت امريكا به ميزان بيشتري مورد حفاظت قرار مي‌گيرد. تحقق امنيت بدون همكاري با متحدين منطقه‌اي در اروپا، آسيا و اقيانوسيه به نتيجه مطلوبي منجر نمي‌شود.
3- حوزه‌هاي كنش تعارضي امريكا 
امريكا به عنوان كشوري در سياست جهاني محسوب مي‌شود كه درصدد است تا نقش سياسي و بين‌المللي خود را براي حداكثرسازي كنترل منابع، حوادث و بازيگران جهاني تنظيم كند. تحقق هر يك از اهداف ياد شده به گونه اجتناب‌ناپذير چالش‌هايي را براي منافع و امنيت امريكا ايجاد مي‌نمايد. در زمره اهداف امريكا مي‌توان به امنيت نيمكره غربي اشاره داشت. نيمكره‌ غربي از اوايل قرن 19 تاكنون همواره بخشي از حوزه منافع اقتصادي و راهبردي امريكا بوده است. روابط تاريخي امريكا با تمامي كشورهاي امريكاي لاتين، قدمت تاريخي بيشتري در مقايسه با ساير كشورها داشته است. پيشينه تاريخي و همجواري را مي‌توان در زمره موضوعاتي دانست كه به موجب آن بسياري از نخبگان، كارگزاران اقتصادي و حتي گروه‌هاي اجتماعي امريكاي جنوبي و مركزي درصدد برآمده‌اند تا شانس خود براي كسب زندگي بهتر در امريكا را جست‌وجو نمايند. مهاجرت بي‌رويه و فرا قاعده را مي‌توان به عنوان اولين موضوعي دانست كه در لبه‌ محوري سياست‌هاي راهبردي ترامپ واقع شده است. در چنين شرايطي، دونالد ترامپ تلاش دارد تا مانع مهاجرت گروه‌هاي اجتماعي و اقتصادي پراكنده محيط همجوار به حوزه‌هاي سرزميني ايالات‌متحده شود. ايجاد موانع مهاجرتي را مي‌توان در زمره موضوعاتي دانست كه همواره مورد تاكيد دونالد ترامپ قرار گرفته است.  در نگرش ترامپ، هرگونه مهاجرت كشورهاي پيراموني به امريكا مي‌تواند خطرات و آسيب‌هاي خاص خود را ايجاد نمايد. ترامپ به اين موضوع اشاره دارد كه اگر زمينه براي رشد اقتصادي و حكمراني خوب در كشورهاي پيراموني حاصل شود، در آن شرايط موضوع و ضرورت مهاجرت به گونه تدريجي كاركرد خود را از دست خواهد داد. كنترل مهاجرت و كالاهاي وارداتي در زمره محورهاي اصلي سياست اجتماعي و اقتصادي دونالد ترامپ محسوب مي‌شود. ترامپ تلاش دارد تا موانع امنيتي و اقتصادي براي محدودسازي واردات و مهاجرت را در دستور كار قرار دهد.
دومين هدف راهبردي ترامپ معطوف به آزادي دريانوردي و گسترش زنجيره‌هاي تحرك دريايي امريكا در حوزه‌هاي اقتصادي و امنيتي است. تحقق اين امر نقش موثري در تداوم همكاري‌هاي اقتصادي و امنيتي كشورهاي اروپايي و برخي واحدهاي آسيايي با ايالات‌متحده خواهد داشت. در سند امنيت ملي دونالد ترامپ اين موضوع مورد توجه قرار گرفته كه اگر كشوري درصدد باشد تا آبراه‌هاي بين‌المللي را با چالش امنيتي روبه‌رو سازد، واكنش جدي تمامي كشورهاي جهان ازجمله امريكا را به همراه خواهد داشت.
ترامپ بر ضرورت مقابله با كنش قدرت‌هاي متخاصم در خاورميانه و منابع انرژي آن تاكيد داشته است. خاورميانه به مثابه منطقه‌اي اتلاق مي‌شود كه همواره در معرض تهديدات امنيتي بوده و در نتيجه بخشي از حوزه اقتصاد جهاني رو به رشد مي‌باشد. راهبرد ترامپ بر كاربرد قدرت براي كاهش تهديدات امنيت منطقه‌اي بوده است، بنابراين مي‌توان خاورميانه و جنوب غرب آسيا را به عنوان منطقه‌اي دانست كه رقابت پايان‌ناپذير امريكا، روسيه و چين امنيت آن را متوازن مي‌سازد. 
سومين هدف ترامپ در فضاي كنش تعارضي با قدرت‌هاي بزرگ و بازيگران منطقه‌اي مربوط به امنيت اسراييل و پيمان ابراهيم مي‌باشد. انگاره كنش راهبردي و تاكتيكي ترامپ در خاورميانه معطوف به اين امر است كه اگر «پيمان ابراهيم» به تصويب برسد و زمينه براي شناسايي اسراييل به وجود‌ آيد، در آن شرايط بخشي از جنگ‌هاي منطقه‌اي كنترل خواهد شد، درحالي كه در تفكر بسياري از كشورهاي منطقه‌اي، همكاري با امريكا و اسراييل 
نه تنها بخشي از راه‌حل امنيت‌سازي منطقه‌اي است، بلكه به دليل توسعه‌‌گرايي مفرط امريكا و اسراييل، زمينه براي ظهور چالش‌هاي امنيتي، اقتصادي و راهبردي جديد فراهم مي‌شود. متوقف كردن درگيري‌هاي منطقه‌اي از طريق قدرت نظامي و تحقق منافع كشورهاي محدود، نتايج و مطلوبيت‌هاي موثري را براي واحدهاي سياسي ايجاد نمي‌كند. امنيت‌سازي در شرايط و فضايي حاصل مي‌شود كه طيف گسترده‌‌تر كشورها از منافع آن بهره‌مند شوند.
چهارمين چالش امنيتي و راهبردي ترامپ را بايد در الگوي همكاري امريكا و اروپا در كنترل بحران‌هاي منطقه‌اي جست‌وجو كرد. ترامپ مفهوم «دكترين مونروئه جديد» را به اين دليل به كار مي‌گيرد كه تمايلي به همكاري‌هاي گسترده اقتصادي و امنيتي با كشورهاي اروپايي نخواهد داشت. سياست امنيتي ترامپ در اولويت‌بخشي به مفهوم دولت و ناسيوناليسم امريكايي بوده كه صرفا از طريق كاهش روابط با كشورهاي اروپايي حاصل مي‌شود. 
ايران را مي‌توان به عنوان موضوع پنجم چالش‌هاي امريكا در محيط منطقه‌اي و سياست‌ بين‌الملل دانست. در سند امنيت ملي 2025 ترامپ، فقط سه بار از ايران نام برده شده است. انگاره ترامپ در مورد ايران معطوف به اين امر است كه تهديدات جمهوري اسلامي پس از جنگ 
12 روزه كاهش يافته و در نتيجه اين كشور قادر نخواهد بود تا تهديدي جدي براي كشورهاي خاورميانه يا منافع امريكا در محيط منطقه‌اي باشد. امنيت‌سازي منطقه‌اي خاورميانه در شرايطي حاصل مي‌شود كه ترامپ از همكاري مجدانه متحدين منطقه‌اي خود به عنوان ابزاري براي موازنه و مقابله با تهديدات نام برده است. 
نتيجه 
امنيت‌سازي در نظم جهاني نوظهور، كاري دشوار و پرمخاطره خواهد بود. بسياري از واحدهاي سياسي بر اين اعتقادند كه همكاري‌هاي جهاني صرفا از طريق موازنه قدرت حاصل مي‌شود. موازنه قدرت در انگاره روسيه و چين معطوف به تقسيم‌بندي واحدهاي سياسي در سه حوزه «جنوب جهاني»، «شرق جهاني» و «غرب جهاني» خواهد بود، درحالي كه دونالد ترامپ در سند امنيت ملي خود تلاش دارد تا شكل جديدي از الگوهاي رفتار سياسي و محدودكننده را براي قدرت‌هاي بزرگ در دستور كار قرار دهد. محور اصلي سياست امنيتي دونالد ترامپ، بهره‌گيري از سازوكارهاي قدرت در عرصه‌هاي سخت‌افزاري، نرم‌افزاري، ‌اعتباري و عملياتي مي‌باشد. سياست امنيتي ترامپ مبتني بر ضرورت كاربرد قدرت بوده است. ترامپ در سند امنيت ملي 2025 امريكا، نشانه‌هايي از برتري‌جويي نظامي، صنعتي و تكنولوژيك را بيان مي‌دارد. همچنين درصدد است تا اقدامات نظامي امريكا در سال 2025 را به عنوان يكي از شاخص‌هاي اصلي صلح‌سازي از طريق قدرت پيگيري نمايد. در اين سند از ايران به مثابه بازيگري ياد شده كه قدرت آن پس از جنگ 12 روزه به ميزان قابل‌توجهي كاهش يافته است. 
جهت‌گيري امنيتي ترامپ در سال 2026 همچنان بر سازوكارهاي مربوط به «امنيت پيشدستانه» بوده و اين امر منجر به كاربرد تاكتيكي و مرحله‌اي قدرت نظامي مي‌شود. اگرچه ترامپ صلح را به عنوان هدف راهبردي امريكا مي‌داند، اما انگاره ذهني و تفكر وي معطوف به كاربرد قدرت براي صلح‌سازي است. انگاره‌هاي قدرت در تفكر ترامپ بر نشانه‌هايي از عمليات نظامي، ديپلماسي اجبار، تحريم‌هاي فزاينده و افزايش تعرفه‌هاي گمركي قرار دارد. ترامپ همچنين تلاش دارد تا كشورهاي اروپايي را از طريق سياست فشار، محدوديت‌هاي اقتصادي و الزام به پذيرش صلح از طريق توافق قدرت‌هاي بزرگ مهار و موازنه نمايد.
استاد  دانشگاه تهران

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون