• 1404 شنبه 22 آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6213 -
  • 1404 شنبه 22 آذر

گلچهره‌اي كه ماه مجلس شد

جواد طوسي

در نگاهي واقع‌بينانه ‌بايد گلچهره سجاديه را يك بازيگر كاملا نمونه و استثنايي بدانيم كه در دهه ۶۰ و ۷۰ با انعطاف‌پذيري كم نظير خود در ايفاي چندين نقش متفاوت، شمايلي به ياد ماندني از خود به جا گذاشت. اولين تصويري كه از او در دوران جواني در ذهنم ثبت شد، نقش كوتاهي در فيلم «كلاغ» بهرام بيضايي (۱۳۵۶) بود. اما حضور جدي و پررنگ سجاديه را در نيمه دوم دهه ۶۰ در فيلم‌هاي «ايستگاه» يدالله صمدي (۱۳۶۶) و «سِفر عشق» ابوالحسن داوودي (۱۳۶۷) مي‌بينيم. معصوميت جاري در چهره سمپاتيك او بازيگري را به ما معرفي مي‌كند كه از نظر روانشناسي بصري و نمايشي، حسي سمپاتيك در بيننده ايجاد مي‌كند  و نكته جالب و قابل تامل آنكه خيلي زود بازيگر نقش‌هاي اصلي فيلم‌هاي پيشنهادي مي‌شود.
 اگر يكي از نشانه‌هاي بارز آثار برتر مسعود كيميايي در دوره‌هاي طلايي فيلمسازي‌اش را تشخص بازيگري بدانيم، فيلم‌هاي «دندان مار» (۱۳۶۸) و «گروهبان»(۱۳۶۹) و «ردپاي گرگ» (۱۳۷۰) نمونه‌هاي خوبي براي اثبات اين ادعا هستند.
 با همه تبحري كه كيميايي به عنوان يك «فيلمساز مولف» در كشف و شمايل‌نگاري بازيگراني چون بهمن مفيد، جلال پيشواييان، فرامرز قريبيان، فريماه فرجامي، فرامرز صديقي، گلچهره سجاديه، محمدرضا فروتن، فريبرز عرب‌نيا و همچنين ارايه چهره‌اي متفاوت و ضد كليشه از بازيگراني چون بهروز وثوقي، ناصر ملك‌مطيعي، فردين، پوري بنايي، فرزانه تاييدي، سعيد راد، جعفر والي، حسين گيل و احمد نجفي داشته است، اين نكته مهم را نبايد ناديده گرفت كه تداوم همكاري شماري از اين بازيگران با او در يك رابطه دو طرفه شكل گرفته است. يعني از ديد فيلمسازي با خصوصيات كيميايي ‌بايد «آني» در وجود بازيگرش باشد تا اين همكاري ادامه پيدا كند. مثلا كيميايي اين «آنِ» نهفته در بهروز وثوقي را همان زماني كه در «خداحافظ تهران» ساموئل خاچيكيان (۱۳۴۵) و «قهرمانان» ژان نگلسكو (۱۳۴۹) دستيار كارگردان بود، حس كرد و با دعوت از او در اولين فيلمش «بيگانه بيا» (۱۳۴۶) اين همكاري طولاني شكل گرفت و ادامه يافت. البته جدا از كشف استعدادي كه از سوي يك كارگردان فهيم با قابليت‌هاي حرفه‌اي صورت مي‌گيرد و فرضا در مورد بهروز وثوقي باعث مي‌شود كه از آن دوره كم فروغ بازيگري‌اش عبور كند و به يك ستاره درخشان و تكرار نشدني تبديل شود، نبايد اين نكته مهم را ناديده گرفت كه اين كارگردان است كه مي‌تواند بستر مناسب براي هر چه بهتر ديده شدن بازيگر را فراهم كند و با تنوع در نقش‌هاي ارايه شده مانع از تكرار او شود.
 شروع همكاري مسعود كيميايي با گلچهره سجاديه با «دندان مار» شكل مي‌گيرد. آيا در هوش سرشار كيميايي در آن مقطع ترديدي داريد، وقتي براي ايفاي نقش زني در موقعيت اجتماعي و فرهنگي و طبقاتي زيور سراغ سجاديه مي‌رود؟ و توجه داشته باشيم كه نقش‌هاي قبلي او در فيلم‌هاي «ايستگاه» و «سِفر عشق» حال و هوايي كاملا جدا از «دندان مار» دارند. فرماليسم ظاهري زيور به عنوان يك زن پايين شهري هندوانه‌فروش كه داغدار مرگ مادرش است و ادبيات كلامي‌اش را در ذهنمان مرور كنيم؛ آن چادر سر كردن او و آن عشقِ لاتي صحبت كردنش با شوهر بي‌بندوباري كه دستِ بزن هم دارد، آن گريه بي‌امانش بالاي سر جنازه مادر، آن پاكت سيگار گذاشتنش زير جورابي كه روي بيژامه‌اش كشيده، آن عشق پنهانِ توام با احساس شرم نسبت به دوست تازه برادرش رضا و... آن استيصال و درماندگي‌اش وقتي مي‌بيند نمي‌تواند ميزبان خوبِ برادري باشد كه در اوج تنهايي به او پناه آورده و وقتي كه رضا با حالتي سرخورده و بي‌پشتوانه راهش را مي‌كشد و از اين طرف جاده به آن طرف ميان ترافيك سنگين كاميون‌ها مي‌رود، زيور را مي‌بينيم كه براي تسكين خودش داد مي‌زند: «هندونه»، همه نشانه‌هاي عيني يك بازي چند وجهي و پر از جزييات هستند كه با رئاليسم ناب كيميايي همخواني كامل دارند. اما نكته سوال‌برانگيز و تاسف‌بار اينكه بازي چشمگير و تاثيرگذار گلچهره سجاديه و فرامرز صديقي و همچنين نقش‌هاي مكمل فريبا كوثري و جلال مقدم و فيلمبرداري خوش استيل ايرج صادق‌پور و موسيقي شنيدني فريبرز لاچيني و حتي كارگرداني مسعود كيميايي در اين فيلم كه يكي از بهترين آثارش به شمار مي‌آيد، در جشنواره فجر آن سال اصلا ديده نمي‌شود. 
همين بازي سجاديه را با نقش متفاوت بعدي‌اش در  «گروهبان» مقايسه كنيد. زيورِ آواره و از عشق جامانده، كجا و گل‌بخت به عنوان يك زن روسي‌الاصل كه شوهر موج گرفته‌اش تازه از جنگ برگشته و خودش قصد رفتن به وطنش دارد، كجا؟ در اينجا برخلاف بغض و پرخاشگري زيور كه نوعي بازي برونگرا را مي‌طلبد، شاهد يك بازي دروني و زير پوستي از سجاديه هستيم كه عمدتا در سكوت و سكون شكل مي‌گيرد.
 گل‌بخت در واقعيتِ تلخ زندگي‌اش يك زن شوربخت است كه همسرش گروهبان رستم دره‌كلاهي در وضعيتي مسخ شده پس از ۸ سال سراغش آمده تا تكيه‌گاهش باشد و به او ابراز عشق كند. سجاديه در ايفاي نقشي دشوار به خوبي توانسته اين ترديد و پا در هوا بودن ميان ماندن و رفتنِ يك زن زجر كشيده را به نمايش بگذارد.
 اما سومين همكاري او با مسعود كيميايي در «ردپاي گرگ» حس و حالي ديگر دارد. طلعت را چگونه توصيف كنيم؟ يك زن منتظر يا رفيقي با مرام كه ۲۰ سال پاي محبوبش ايستاده و چه شب‌هايي را بي‌او سحر كرده؟
 در سكانس بي‌نظير و ماندگار «دربند» در شروع فيلم، تركيب غريبي از عشق و دلبري و رفاقت را در چهره و بازي گلچهره سجاديه مي‌بينيم. اين بازي موجز اوليه را مقايسه كنيم با بازي متفاوت او در سكانسي كه رضا با اسب و پهلوي زخمي و چاقو خورده سراغش مي‌آيد. در اينجا سجاديه با لحني آرام و با طمانينه قابليت‌هايش را در يك تك‌گويي‌ دلنشين نشان مي‌دهد. چهره و رفتار او در اين خوشامدگويي كلامي، به گونه‌اي است كه ما طلعت را با تمام وجودمان باور مي‌كنيم و به عشقِ ريشه‌دارش به رضا ايمان مي‌آوريم.
 و باز در سكانسي كاملا متفاوت در فصل شبانه ميدان آرژانتين، با چهره و شمايلي ديگر از طلعت روبه‌رو هستيم. در اينجا او با تك‌گويي طولاني‌اش مياندار مجلس است و كيميايي به او اين رخصت را مي‌دهد تا محبوبش را بازخواست كند. انگار كيميايي مي‌خواهد به واسطه محرمي چون طلعت، قهرمانِ ضد قهرمان شده تغيير نيافته‌اش (رضا) و مرام و مسلك او را در جامعه تغيير يافته اين دوران مورد آسيب‌شناسي تاريخي قرار دهد و چقدر طلعت پر شور و حال (با لحني معترضانه) اين محاكمه خياباني را به نمايش مي‌گذارد. همين سكانس مي‌تواند پاسخ محكمي باشد به آن عده از افراد از مرحله پرتي كه مي‌گويند كيميايي ضد زن است. در تداوم بي‌سليقگي و غرض‌ورزي و يك‌سويه‌نگري سياستگذاران فرهنگي و مصلحت‌انديشان و داوران آن دوران، «ردپاي گرگ» هم مثل «گروهبان» و  «دندان مار» در جشنواره فيلم فجر بايكوت مي‌شود.
 از سوي ديگر متاسفانه اين همكاري فرخنده ادامه نيافت و در مسير بعدي پرافت و خيز فيلمسازي مسعود كيميايي، جز بازي بي‌تا فرهي در «اعتراض» (۱۳۷۸) و تا حدي ليلا حاتمي در «حكم» (۱۳۸۴) شاهد تشخص بازيگري زنانه كه يادآور دوران طلايي حضور گلچهره سجاديه باشد، نبوديم.
 اما خود سجاديه در فضاي غيرحرفه‌اي و ناكارآمد حاكم بر سينما و تلويزيون ما جسته و گريخته حضور جاري و چشمگير داشته كه از جمله مي‌توان به «سرزمين خورشيد» احمدرضا درويش، «هيوا» رسول ملاقلي‌پور، «حوالي اتوبان» سياوش اسعدي و سريال «سرزمين مادري» كمال تبريزي (فصل سوم) و «آنام» جواد افشار كه اين روزها تكرار آن در حال پخش است، اشاره كرد. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون