انقلابي و توسعهگرا
مجيد فراهاني
اين روزها جاي آيتالله هاشمي خالي است. فقيهي سياستورز و انديشمندي توسعهگرا كه بدون شك در تاريخ ايران از سرآمدان و نامآوراني است كه منش و روش او و رويكرد و نقطه عزيمتاش به سياست و مذهب و حكومت در كنار ويژگيها و خصلتهاي رفتارياش او را به نمونهاي بيبديل و كم نظير در بين سياستمداران و حاكمان تبديل كرده است. چهرهها و بزرگان زيادي در تاريخ ايران در مقاطع مختلف تاريخي زندگي كردهاند كه حضور و اقدامات آنان منشأ تحولات تاريخي و اساسي بوده است. بدون شك يكي از برجستهترين اين افراد مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني است كه در آستانه دومين سالگرد درگذشتش همچنين شرايط سياسي و اقتصادي حاكم بر كشور ضرورت و لزوم توجه به افكار و آرا او بيشتر از گذشته اهميت پيدا كرده است. هر چند در تمامي اين سالها به دليل نقش بارز ايشان در حوزه سياست، وجوه ديگر شخصيتي ايشان مانند انديشه و جايگاه فقهي و علمي آن مرحوم كمتر از سوي ناظران و جامعه مورد توجه قرار گرفت اما قطع به يقين تتبع در اين ابعاد وجودي ايشان هم از ضروريات هاشميشناسي به شمار ميآيد. هاشميرفسنجاني فقيه نو انديشي بود كه نخستين تاليف خود به عنوان مجتهد و طلبه علوم حوزوي را به اميركبير اختصاص داد. طبعا نقاط اشتراك ايشان و ميرزا تقيخان اميركبير و نقش هر دو چهره در ترسيم چشمانداز توسعه كشور فراوان است اما در كنار اميركبير شباهتهاي او به احمد قوام هم جالب است.
تحليلگران و متفكران سياسي همواره كوشيدهاند با بيان و تفسير ويژگيهاي شخصيتي، علمي و حوزوي و سياسي ايشان تصويري متناسب و مبتني بر ديدگاهها و تفسير خود از ايشان به جامعه ارايه كنند. به همين دليل است كه هاشمي هم دوستان جدي دارد و هم مخالفاني راسخ كه در برابر او و انديشههايش صفآرايي كردهاند. هاشميرفسنجاني در تاريخ معاصر به سبب عهدهدار بودن مسووليتهاي انتصابي و انتخابي هميشه بر روندهاي سياسي و كلان كشور تاثيرات جدي داشته است و شايد همين تاثيرگذاري و ايفاي نقش جدي در صيانت از انقلاب و جمهوري اسلامي بود كه مخالفان او را بر آن داشته كه حتي پس از مرگش دست از مخالفخواني و دشمني با او برندارند. آن مرحوم چه زماني كه با حكم امام خميني(ره) فرمانده جنگ شد، چه دوراني كه با راي مردم رييسجمهور شد، چه زماني كه با حكم مقام معظم رهبري به رياست مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيد، چه روزگاري كه رييس مجلس خبرگان بود و حتي روزگاري كه رد صلاحيت شد، هيچگاه از مدار تعادل و ميانهروي و نجابت خارج نشد و همواره با متانت، صبوري، تعقل و دورانديشي تلاش كرد هم افراط را تضعيف كند و هم تفريط را محكوم! گرچه هاشمي از حوزه برخاست و در سياست تداوم پيدا كرد اما طبعا به عنوان يك كنشگر در عرصه سياست دامنه مخالفان و حاميان او نشان ميدهد با وجود اينكه قديس نبود اما توانست با اقدامات خود مبتكر و مفسر ديدگاه و رويكردي به سياست و حكومت شود كه قطعا او را در زمره روحانيون نوانديش و سياستمداران عملگرا قرار ميدهد، تركيبي از نوگرايي و عملگرايي كه در رفتار او پررنگ بود امروز هم ميتواند در روبهرو شدن با بحرانها و مشكلات كشور راه جديدي را باز كند و همه جريانهاي سياسي را چه چپ و چه راست چه معتقدين به اقتصاد دولتي و چه مومنين به اقتصاد آزاد، چه محافظهكاران و مدافعان وضع موجود و چه تحولخواهان و بهبودطلبان شرايط موجود را در يك نكته به اشتراك ميرساند. نقطهاي به نام ايران كه پيشرفت و توسعه آن مهمترين دغدغه يار صديق انقلاب و رهبري بود. هاشمي طلبهاي مبارز كه بعدها به فقيهي سياستمدار تبديل شد، مباني سياست را از مكتب امامي آموخته بود كه جاهل را تعريف نميكرد مگر در حال كندروي يا تندروي. در گفتمان هاشمي كه مبتني بر عقلانيت و دورانديشي بود، همسويي حاكميت و جامعه براي عبور از بحرانها تعيينكننده بود و البته بر همين مبنا هيچگاه با خلط دو ساحت حكومت و جامعه و تضعيف و قرباني كردن يكي در برابر ديگري سر سازش نداشت. امروز كه جامعه ايران با بحرانها و گرفتاريهاي مختلف دست به گريبان است، تدوين منش و روش اصلاحجويانه و تحولخواهانه او از سوي حاميانش اهميت فراوان دارد. متاسفانه در كشور ما عناصر و افراد تاثيرگذار و تاريخساز هيچگاه در درون يك فرآيند هدفمند به نهاد تبديل نشدهاند، همين نهادسازي فكري از چهرههاي برجسته نكته مهم و پر اهميتي است كه ضرورت آن براي قضاوت منصفانه و عادلانه و جامعنگرانه چهرههاي تاريخي و اثرگذار همچنان پا برجاست.