آيا براي ترجمه نوبليست تازه مسابقه راه ميافتد؟
زينب كاظمخواه/ نوبل ادبيات يكي از مهمترين جايزههاي ادبي دنيا است. نويسندگاني چون گابريل گارسيا ماركز، هرتا مولر، آليس مونرو، ماريو وارگاس يوسا، اورهان پاموك، دوريس ليسنگ و بسياري ديگر اين جايزه را دريافت كردهاند، گرچه نويسندگان بزرگي چون دكتروف، فوئنتس و بورخس هرگز اين جايزه را نگرفتند، اما هيچ چيز از اعتبار اين جايزه جهاني كم نميكند، شايد به خاطر همين اعتبار است كه وقتي نويسندهاي جايزه نوبل را ميگيرد مترجمان زيادي اقدام به ترجمه آثار او ميكنند. در كشور ما هم مانند همه دنيا اين موضوع مرسوم است كه بعد از اعلام جايزه نوبل آثار برنده جايزه، به سرعت ترجمه ميشود. البته در مواردي هم نويسندهاي خودش قبل از دريافت نوبل، در ايران جايش را باز كرده است، مثل ماريو وارگاس يوسا كه پيش از اينكه جايزه نوبل بگيرد كتابهاي زيادي از او توسط مترجمان ايراني به فارسي ترجمه شده بود و گرفتن نوبل خيلي در شهره شدن او تاثير نداشت، اما وقتي «گوستاو لوكلزيو» نويسنده فرانسوي در 2008 جايزه نوبل گرفت، بسياري از آثارش در ايران ترجمه شده بودند، ولي با اقبال آنچناني مواجه نشده بود؛ گرفتن نوبل باعث شد آثاري كه قبلا از او در كشورمان منتشر شده بودند، دوباره تجديد چاپ شوند و كتابهاي ديگر او هم به فارسي ترجمه شود. در واقع نوبل گرفتن باعث شد كه مخاطبان ايراني به خواندن آثار او علاقه نشان دهند. اما «دوريس لسينگ» كه در سال 2007 جايزه نوبل را دريافت كرد پيش از دريافت جايزهاش تنها يك كتاب از او در ايران ترجمه شده بود؛ «فرزند عشق» ترجمه ساسان تبسمي. بعد از اينكه اين نويسنده جايزه نوبل گرفت بسياري از كتابهاي او به فارسي ترجمه شدند. البته اين موضوع در مورد همه نويسندگان جايزه گرفته صدق نميكند، گاهي جايزه گرفتن نويسندهاي هيچ فرقي براي ترجمه آثارش ندارد. مثلا «مو يان» نويسنده چيني كه در سال 2011 جايزه نوبل ادبيات را گرفت، اين موضوع هيچ برگ برندهاي براي ترجمه آثار او در ايران نداشت و فقط يك كتاب از او به نام «گوساله و دونده دوي استقامت» او به فارسي ترجمه شد؛ كتابي كه اصغر نوري آن را ترجمه كرد. دو داستان اين كتاب زباني طنز دارد و بازتاب دوران كودكي نويسنده در روستاست. در آنها نظام ديكتاتوري كمونيست چين به چالش و ريشخند گرفته ميشود و پرونده ترجمه آثار او در ايران فعلا بسته شده است. شايد دليل اين موضوع مضامين آثار او باشد كه در ايران قابل ترجمه نيستند.
به هر حال نوبل ادبيات يكي از آن چيزهايي است كه ميتواند بازار نشر هر كشوري را تكان دهد. در ايران هم مانند هر كشور ديگر زماني كه جايزه نوبل اعلام ميشود، ناشران ترجمه آثار نويسنده جايزه برده را سفارش ميدهند و مترجمان بسياري براي ترجمه آثار با هم به رقابت ميپردازند، اين اتفاق در كشور ما بسيار طبيعي است كه همزمان يا با فاصلههاي كوتاه يك اثر نويسنده به فارسي ترجمه شود. از آنجا كه نشر يك كار اقتصادي است، طبيعي است كه ناشران بعد از اعلام برنده جايزه نوبل ترجمه آثارش را به مترجمان سفارش دهند.
حالا چند روز از اعلام برنده جايزه نوبل ادبيات ميگذرد، سوتلانا الكسيويچ، نويسنده بلاروسي اين جايزه را از آن خود كرد؛ نويسندهاي كه شايد تقريبا كسي نام او را در ايران نشنيده بود. حتي خود آكادمي نوبل از روز پنجشنبه نظرسنجياي عمومي را برگزار كرده و از مخاطبانش پرسيده: «آيا تاكنون كتابي از سوتلانا الكسيويچ خواندهايد؟» جالب است كه 87 درصد مخاطبان به اين سوال جواب منفي داده و 13 درصد گفتهاند كه با اين نويسنده پيش از اعطاي نوبل ادبيات آشنايي داشتهاند. پس خيلي عجيب نيست كه ما هم اين نويسنده را نشناسيم، اما حالا بايد ديد كه آيا ناشران و مترجمان ترجمه انبوه آثار اين نويسنده را در ليست كارهايشان ميگذارند يا نه؟ با چهار مترجم و يك ناشر درباره اين موضوع كه دليل اقبال زياد به ترجمه آثار نويسنده برنده نوبل در سالهاي گذشته چيست و آيا فكر ميكنند كه نوبليست تازه ادبيات اين اقبال را در ايران خواهد داشت صحبت كرديم.