• ۱۴۰۳ جمعه ۱۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4274 -
  • ۱۳۹۷ شنبه ۱۵ دي

به‌ بهانه صدمين سال تولد سلينجر

ديوانه‌ عجيب و غريب دوست‌داشتني منزوي

با گفته‌ها و نوشته‌هايي از : جمال ميرصادقي علي‌اصغر شيرزادي، مهدي غبرايي حسن ميرعابديني، مجيد قيصري شادمان شكروي، رامبد خانلري و ...

رسول آباديان

جروم ديويد سلينجر، نويسنده اهل كشور امريكا به‌دليل ترجمه آثارش براي اهالي ادبيات ايران نامي ‌آشناست. اين ‌روزها كه در آستانه يكصدمين سال تولد اين نويسنده ‌به‌سر مي‌بريم، نام او دوباره در محافل ادبي بر سر زبان‌ها افتاده است. نگاه‌ها پيرامون سلينجر در جهان ادبي بسيار متنوع و از زواياي گوناگون است.

روزنامه اعتماد به اين مناسبت سراغ چند ‌تن از نويسندگان و مترجمان كشور رفت و نظر آنها را درباره آثار سلينجر جويا شد. اينجا يادي هم بكنيم از داريوش مهرجويي كه فيلم ‌سينمايي «پري» را براساس يكي از آثار اين نويسنده ساخته است.

نويسنده‌اي غيرقابل تكرار

جمال ميرصادقي، نويسنده و منتقد|همه كارهاي سلينجر، كارهايي قابل بحث و قابل بررسي هستند اما شاهكارش بدون شك «ناطوردشت» يا همان «گيرنده در مرغزار» است. سلينجر شايد پرآوازه‌ترين و رعب‌انگيزترين نويسنده‌اي باشد كه جهان تاكنون به خود ديده. اين نويسنده كه اعتبارش بيشتر مربوط به رمان ناطوردشت است، به عنوان يك داستان‌كوتاه‌نويس هم معروف است و خيلي از منتقدان ادبيات داستاني از او به عنوان داستان كوتاه‌نويسي غيرقابل تكرار ياد مي‌كنند. همان‌گونه كه مي‌دانيم، رمان «ناطوردشت» بلافاصله پس از انتشار جايزه نخست باشگاه كتاب ماه را در امريكا دريافت كرد و تا همين لحظه كه بنده با شما حرف مي‌زنم همگان از اين رمان به عنوان معتبرترين كار او ياد كرده‌اند. براي شناخت هر چه‌ بيشتر اين نويسنده بهتر است بدانيم كه او در سال 1319 به دنيا آمد و در زمان جنگ جهاني دوم به ارتش پيوست و داستان «تقديم به ازمه با عشق و نفرت» را در همين زمان چاپ كرد كه اولين داستانش در 1340 و در مجله معتبر داستان بود.

سلينجر به تعبيري يكي از راويان جنگي خونبار و وحشتناك بود كه رشد اصولي جهان را تا سال‌ها عقب ‌انداخت. جنگ و تاثيرات ويرانگر جنگ، در بسياري از كارهاي اين نويسنده به اشكال گوناگون ديده مي‌شود. او درحد توان جامعه‌اي سرخورده از جنگ را نشان داد كه يا در نكبت مصرف بي‌حد و اندازه الكل پناه برده يا هيچ اميدي به آينده‌اي روشن ندارد. در ميان كارهاي خوب سلينجر، داستان «فراني و زوئي» هم خيلي زيباست و من بارها آن را خوانده‌ام. كوتاه سخن اينكه سلينجر به نوبه خود بر تمام نويسندگان امريكا پس از خود اثر گذاشته و تقريبا جغرافيايي از جنس داستان را به نام خود ثبت ‌كرده است.

او در اغلب كارهايش تصويرپرداز حالاتي روحي است كه ردپايش را كمتر مي‌توانيم در آثار ديگر نويسندگان امريكايي ببينيم. سلينجر در برخورد با داستان، نگاهي غيرمستقيم دارد و محتواي واقعي آثارش به قول معروف سپيدخواني شده‌اند. يعني اينكه خواننده با كلمه‌هايي كه مي‌خواند سروكار ندارد بلكه بايد مفهوم اثر را از كلماتي دريافت كند كه نوشته نشده‌اند. به هر شكل او با استادي تمام از ظرافتي بي‌نظير و غيرمستقيم بهره‌ مي‌برد.

در كارهاي سلينجر تمام افراد داراي استعدادي معجزه‌آسا هستند. آدم‌هاي سلينجر به دلايل روانشناسانه، كمي با شخصيت‌هاي عادي فاصله دارند چون با كلمات، آن ‌هم كلماتي از جنس ابهام زاييده مي‌شود. او در اين شيوه از نوشتن چيزي را توضيح نمي‌دهد بلكه به وضوح نشان مي‌دهد. سلينجر با استفاده از شيوه اصالت رفتار نويسنده كوشش مي‌كند پس پشت آنچه شرح مي‌دهد پنهان شود. نكته ديگري كه بايد درباره اين نويسنده به آن اشاره كرد اين ‌است كه كمتر نويسنده‌اي قادر است از زبان كودك يا نوجواني حرف بزند و اين حرف‌ها را با ذات شخصيت‌ بزرگسالان مرتبط كند.

 

جنگل واژگون را دوست دارم

عليرضا محمودي‌ايرانمهر، داستان‌نويس| من از ميان تمام كارهايي كه از سلينجر خوانده‌ام بيشتر داستان «جنگل ‌واژگون» را دوست دارم. بارها و بارها اين كار را خوانده‌ام و هميشه برايم گيرايي داشته و هميشه دوستش داشته‌ام. اين داستان، مفهومي تكان‌دهنده دارد و شايد من درگير همين مفهوم بوده و هستم.

زماني كه اين داستان ‌را خواندم به‌شدت با ذهنيتم گره خورد و به قول معروف چسبيد. يكي از دلايل علاقه من به اين داستان، رنج‌هايي است كه شخصيت اول‌ آن در زندگي متحمل ‌مي‌شود. آن جنبه از حس تحقيري كه در اين شخصيت هست و شكنجه‌هايي كه بخش تاريك روح انسان را نشان مي‌داد واقعا برايم آموزنده بود و هست. البته سلينجر در مجموعه «دلتنگي‌هاي خيابان چهل و هشتم» هم كارهاي درخشان ديگري دارد و من اين كارها را خوانده‌ام اما «جنگل واژگون» حال و هواي ديگري دارد و خيلي خوب است. من در كل سلينجر را دوست دارم و همه كارهايش را خوانده‌ام. يكي از جذابيت‌هاي كارهاي اين نويسنده اين است كه خيلي وابسته به اصطلاحات زباني است و استفاده از ظرفيت‌هاي زباني برايش در اولويت قرار دارند.

 

فراني و زويي داستان محبوب من است

حسين مهكام، داستان‌نويس و فيلمنامه‌نويس| شايد اين حرف كمي تكراري به نظر برسد اما سلينجر نويسنده‌اي است كه در قله ادبيات مدرن و حتي پست‌مدرن است. من تقريبا همه كارهايش را خوانده‌ام و در ميان داستان‌هايش، « فراني و زويي» را بيشتر از كارهاي ديگر پسنديدم. از نگاه شخصي من جذاب‌ترين اثر اين نويسنده «ناطوردشت» است اما فراني و زويي به دليل بهره‌مندي از نوعي نگاه روانشناسانه برايم اهميت بيشتري دارد.

سلينجر نويسنده محبوب من ‌است. علتش هم اين است كه او پشت يك تريبون از تجربيات گوناگون ايستاده و از زاويه‌اي منحصر به ‌فرد به زندگي و به مساله عرفان نگاه مي‌كند. نكته جالب توجه اينكه شما در جهان داستاني اين نويسنده، هيچ‌گاه نمي‌دانيد كه بالاخره دارد عرفان را تحسين مي‌كند يا هجو مي‌كند. برداشتي كه من از جهان ذهني اين نويسنده استنباط مي‌كنم اين ‌است او در هر دو نگاه تكنيكي و محتوا در حال هجو عرفان است. نوعي از نگاه ديگرگونه كه ما را به يك شناخت از خود، آن‌هم در جامعه‌اي مدرن رهنمون مي‌كند.

 

 

رتبه اول ناطور دشت است

مهسا ملك مرزبان، مترجم| در ميان كارهاي داستاني سلينجر، «ناطوردشت» را بيشتر از بقيه كارها دوست دارم. همان‌گونه كه مي‌دانيم اين اثر در تمام دنيا محبوب است. مدتي پيش مستندي درباره سلينجر ديدم كه تقريبا همه كارشناسان نظرشان درباره اين اثر مثبت بود و آن را بهترين كار نويسنده مي‌دانستند.

بارها خوانده‌ايم كه در دهه 70 و 80 در كشور امريكا، تقريبا در دست همه يك «ناطوردشت» بوده. من زماني كه اين اثر را خواندم خيلي جوان‌تر بودم و خيلي از آن تاثير گرفتم. خوشبختانه من توانستم اثري ديگر اين نويسنده يعني «فراني و زويي» را به زبان اصلي بخوانم و لذت ببرم اما رتبه اول در بين كارهاي اين نويسنده همان «ناطوردشت» با ترجمه آقاي احمد كريمي است.

تقابل با زبان رسمي و معمول جامعه

حسن ميرعابديني، نويسنده و پژوهشگر|بدون هيچ ترديدي مي‌توانم بگويم كه «ناطور دشت» از نظر من بهترين كار اين نويسنده است. دليلم هم اين است كه ويژگي عمده اين اثر همان مساله لحن و زبان است. ما لحن را اغلب به معناي حال و هواي كلي داستان به رسميت مي‌شناسيم اما ناطوردشت از نظر القاي حس و حال و چگونگي به كارگيري زبان براي خودش كاري يكه و منحصر به فرد است. سلينجر با آن نگاه عاصي خود در نظر داشت در نگاه به جامعه ويران امريكاي پس از جنگ، به نوعي در تقابل با زبان رسمي و معمول جامعه قدعلم كند و بر همين اساس از زبان يك نوجوان بهره مي‌گيرد و با پروراندن درونمايه و مضمون با تكيه بر همين زبان، لحني خاص و منحصر به‌فرد مي‌سازد. من داستان‌هاي بسيار درخشاني از اين نويسنده خوانده‌ام اما ناطوردشت را بيشتر مي‌پسندم.

 

فرار از بند تكنيك

قـاسـم كـشكولي، داستان‌نويس| من تاكنون دو كار از سلينجر خوانده‌ام و به نظرم نويسنده‌اي است كه در نوع خودش بي‌همتاست. به نظر من همه داستان‌هاي مجموعه «دلتنگي‌هاي خيابان چهل و هشتم» بي‌نظير هستند. زماني كه من اين مجموعه را خواندم تا مدت‌ها نمي‌توانستم تصاوير بكر را از ذهنم دور كنم. البته رمان «ناطوردشت» را هم خوانده‌ام اما بيشتر با اين مجموعه‌اي كه نام بردم ارتباط برقرار كردم. گرچه شهرت جهاني سلينجر با ناطوردشت است اما پيشنهاد مي‌كنم براي شناخت بيشتر اين نويسنده، مجموعه «دلتنگي‌ها...» را حتما بخوانند.

چيزي كه يادم مي‌آيد و دوست دارم بگويم اين ‌است كه فكر مي‌كنم او در نوشته‌هايش خيلي رهاست و سعي مي‌كند همواره از بند تكنيك فرار كند. به زبان ساده‌تر مي‌توان گفت كه او به نوعي تعمدي در تلاش است كه وقعي به تكنيك نگذارد. اين رها بودن كارها به نظر من همان آزادگي‌اي است كه سلينجر آن را در قالب فرم به كار مي‌گيرد و همواره برايم جذابيت داشته.

 

نويسنده‌اي كه قصه‌گويي بلد است

عليرضا كيواني‌نژاد، مترجم|مي‌توانم بگويم كه تقريبا از سلينجر كاري نخوانده ندارم. همه كارهايي كه از اين نويسنده ترجمه شده ‌را خوانده‌ام و در ميان اين كارها، آثاري چون «فراني و زويي و بالابلندتر از هر بلندبالايي» را به‌شدت دوست دارم. از زاويه ديدمن، اولين اثر قابل توجه از اين نويسنده همان فراني و زويي و بعد بالابلندتر... و رده سوم هم شامل رمان «ناطوردشت» مي‌شود. بهتر است بگويم «فراني و زويي» را به شكلي مخصوص دوست دارم چون به شعور خواننده احترام مي‌گذارد. تعليق خوبي دارد و در عين حال زياده‌گويي ‌هم نمي‌كند. درباره اين كار درخشان از اين نويسنده مي‌توانم بگويم كه خواندنش كلاس رايگاني است براي داستان‌نويسي. من فكر مي‌كنم «فراني و زويي» داستاني ‌است كه نشان مي‌دهد با نويسنده‌اي طرفيم كه نوشتن را به شكلي عالي بلد است: من هم قبل از هر چيز روايت اين داستان را دوست دارم و شيوه قصه‌گويي‌اش را.

تجربه‌هاي زيسته يك نويسنده

مجيد قيصري، داستان‌نويس| از ميان كارهاي سلينجر كه تقريبا همه‌شان را خوانده‌ام، مجموعه داستان «دلتنگي‌هاي نقاش خيابان چهل و هشتم» حال و هواي ديگري دارد. حقيقت اين است كه داستان‌هاي كوتاه ‌اين نويسنده را بسيار دوست دارم و نمي‌توانم از داستاني چون «يك روز خوش براي موزماهي» نام نبرم. به اين دليل كه حاوي تجربه‌اي دردناك از جنگ است كه در قالب داستاني خوش ساخت گنجانده ‌شده. اغلب نوشته‌هاي سلينجر به تجربه زيسته او برمي‌گردد. او خيلي دور مي‌ايستد و شخصيت‌هايش را گويي با حسي نامرئي هدايت ‌مي‌كند و در ارايه چنين حسي در همين داستاني كه نام بردم به اوج هنرنمايي مي‌رسد. البته نام سلينجر بيشتر با رمان درخشان «ناطوردشت» گره خورده، رماني كه يك برهه‌اي از تاريخ امريكا را نشان مي‌دهد اما داستان‌هاي كوتاه اين نويسنده مانند مجموعه ياد شده درست مثل شعر عمل مي‌كنند و با روح و روان خواننده پيوند مي‌خورند.

 

تاثير موراكامي از سلينجر

مهدي غبرايي ، مترجم|در مواجهه با نويسنده‌اي چون سلينجر نمي‌توان لب به ستايش بازنكنيم. من بيشتر كارهايش را خوانده‌ام و به نظرم در اين ميان يگانه‌ترين‌شان «ناطوردشت» است.ممكن است حرفي كه درباره اين اثر مي‌زنم تازگي نداشته باشد اما اين را مي‌گويم كه سلينجر براي اولين‌بار توانسته از زبان يك نوجوان، تمام جهان‌بيني و معايب و محاسن بزرگسالان را روايت مي‌كند. ناطوردشت از آن دست آثاري‌ است كه در نويسندگان ديگر دور‌ه‌ها تاثير داشته. مثلا رمان «كافكا در كرانه» نوشته هاروكي موراكامي. اين نويسنده در رمان ياد شده، همان قهرمان ناطوردشت را به شكل جديدي احيا كرده و مسائلي را از زبان ايشان گفته كه مختص زمانه‌ ماست. تاثيري كه موراكامي به عنوان نويسنده‌اي از نسل جديد در اين رمان از سلينجر گرفته اين است كه با پرورش يك شخصيت كه از نسل قديم خيري نديده، مي‌خواهد راه و رسمي تازه را در روند زندگي انتخاب كند.

 

خلق و خوي خاص يك نويسنده

علي‌اصغر شيرازي ، داستان‌نويس| كوتاه و مختصر بگويم كه سلينجر دست‌كم در نسل خودش و در بين داستان‌نويسان امريكايي، به لحاظ داشتن افق ديد، فاصله‌اي بسيار مشخص دارد. مي‌توان گفت كه سلينجر نويسنده‌اي يكه و يگانه است. او خلق و خوي خاصي داشته و داستان‌هايش هم برمي‌گردد به همين خلق و خو و گوشه‌گيري‌اش. من بيشتر كارهايش را دوست دارم و به يادم مانده. همين به ياد ماندن شكل و ساختار و مفهوم مركزي كارهايش به خصوص «ناطوردشت» كه شاهكارش به حساب مي‌آيد، نشان مي‌دهد كه سلينجر قرار نيست به اين زودي‌ها دست از سر ما بردارد.سلينجر برخلاف نظر خيلي از منتقدان، چيزي فراتر از يك نويسنده رئاليست است و در جهان نويسندگان امريكايي يك درخشش منحصر به‌فرد دارد. اغلب داستان‌هاي اين نويسنده چند معني و چند لايه دارند و من مي‌توانم در اينجا فقط روي ناطوردشت تكيه كنم چون بيشتر در ذهنم مانده.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون