نوشين محجوب
در حالي كه جنگ غزه وارد سومين سال خود شده، مذاكرات غيرمستقيم بين اسراييل و حماس در شهر تفريحي شرمالشيخ مصر، با ميانجيگري ايالات متحده، توجه جهاني را به خود جلب كرده است. اين گفتوگوها، كه بر پايه طرح صلح ۲۰ مادهاي پيشنهادي دونالد ترامپ شكل گرفته، با هدف دستيابي به آتشبس فوري، آزادي گروگانها و زندانيان، و ترسيم آيندهاي براي اداره غزه پس از جنگ پيش ميرود. حضور چهرههاي كليدي مانند استيو ويتكاف، فرستاده ويژه امريكا، و جرد كوشنر، داماد ترامپ، در كنار مذاكرهكنندگان اسراييلي و حماس، نشانهاي از جديت اين دور از رايزنيهاست. گزارشها حاكي از سيگنالهاي مثبت از شرمالشيخ است، بهويژه پس از بيانيه حماس مبني بر آمادگي براي همكاري با طرح آزادي گروگانها، هرچند اختلافات عمدهاي مانند خلع سلاح حماس و اداره آينده غزه همچنان حلنشده باقي ماندهاند.در اين ميان نقش ميانجيگران منطقهاي، بهويژه مصر و تركيه، در اين مذاكرات برجسته شده و برخي ناظران معتقدند حمايت اين كشورها از حماس ميتواند كليد پيشرفت گفتوگو باشد. همزمان، حملات اخير اسراييل به قطر و فشارهاي بعدي ترامپ بر تلآويو، بهويژه در واكنش به خشم جهان عرب، به عنوان نقطه عطفي در اين فرآيند مطرح شده است. برخي تحليلگران اين اقدامات را تلاشي از سوي ترامپ براي تحت فشار قرار دادن نتانياهو و پيشبرد طرح خود ميدانند. حضور غيرمنتظره كوشنر، كه پيشتر از سياست كنارهگيري كرده بود، نيز پرسشهايي درباره نقش او در اين طرح و تأثيرش بر مذاكرات ايجاد كرده است.در سطحي كلانتر، طرح صلح پيشنهادي به عنوان گامي احتمالي براي بازتعريف نظم خاورميانه و حتي احياي عاديسازي روابط اسراييل با كشورهاي عربي، بهويژه عربستان سعودي، ديده ميشود. با اين حال، شروط عربستان براي عاديسازي و تعهد اسراييل به صلح پايدار، بهويژه با وجود چهرههاي راديكال در كابينه نتانياهو، پرسشهاي جدي را مطرح ميكند. آينده غزه پس از صلح، نقش كشورهاي حاشيه خليج فارس، و امكان بازآرايي نظم منطقهاي از ديگر موضوعات مورد توجه است.در همين راستا روزنامه «اعتماد» با هدف بررسي اين مسائل، از احتمال موفقيت طرح صلح تا تأثيرات منطقهاي آن، با نگاهي به نقش بازيگران كليدي و چالشهاي پيشرو با سيد علي منوري استاد دانشگاه خوارزمي گفتوگويي انجام داده است. منوري بر اين باور است كه نظم جديد منطقهاي از ۷ اكتبر ۲۰۲۳ آغاز شده و با سرعت زياد در حال شكلگيري است، بهگونهاي كه كشورهاي منطقه مسووليت امنيت را بر عهده ميگيرند.او همچنين معتقد است كه تركيه و مصر به دليل توان نظامي و جايگاه استراتژيك، بازيگران اصلي در تكميل نظم نوين منطقهاي هستند.منوري تأكيد دارد كه عاديسازي روابط با اسراييل فرآيندي تدريجي است و به تضمينهاي ايالات متحده براي جلوگيري از اقدامات تهاجمي اسراييل وابسته است.در ادامه مشروح گفتوگو آمده است:
ظاهرا سيگنالهاي مثبتي از شرمالشيخ؛ شهري كه ميزبان رايزنيهاي غيرمستقيم نمايندههاي امريكا، اسراييل و حماس است، مخابره ميشود و گروهي مدعياند حماس ممكن است با شروط مندرج در توافق 20 مادهاي موافقت كند، اين گزاره را تا چه اندازه محتمل ميدانيد؟
با توجه به تحولات دو سال اخير كه نشاندهنده رفتار غيرقابل پيشبيني اسراييل است، احتمال برهم خوردن هرگونه توافق در هر لحظه وجود دارد. با اين حال، در چارچوب كليتر و با در نظر گرفتن چند عامل كليدي، چشماندازي مثبت براي دستيابي به نتيجه قابل تصور است.يكي از اين عوامل، فشارهاي واردشده از سوي كشورهاي عربي و اسلامي، به ويژه تركيه، مصر و قطر، بر حماس براي پايان دادن به درگيريهاست. اين فشارها با هدف جلوگيري از تشديد بحران در غزه و ايجاد ناامني طولانيمدت در منطقه صورت گرفته است.عامل ديگر، مداخله دونالد ترامپ از طريق جرد كوشنر، ديگر اعضاي دولت يا ماركو روبيو، و همچنين نقش رسانهاي او است. ترامپ، به عنوان رييسجمهور ايالات متحده، تمايل دارد غزه از كانون اعتراضات بينالمللي خارج شده و مساله با توجه به جنبههاي انسانياش به شكلي منعطفتر حل شود. رييسجمهوري امريكا خود را به عنوان تسهيلكننده صلح و ميانجي معرفي ميكند و علاقهمند به دستيابي سريع به توافق است؛ به ويژه با توجه به درخواستهاي يهوديان امريكايي – كه مستقيم يا غيرمستقيم به وي پيام دادهاند – براي پايان درگيريها، حداقل در خصوص آزادي گروگانها و بازگرداندن اجساد آنان.اين اراده جدي از سوي ترامپ و كشورهاي عربي و اسلامي، ميتواند به نوعي نتانياهو را تحت كنترل درآورد و زمينهساز پيشرفت در مذاكرات، از جمله طرح صلح ۲۰ مادهاي، شود. بنابراين، چشمانداز مثبتي براي حل مساله وجود دارد.
ذيل سوال بالا گروهي كه نسبت به رايزنيهاي جاري خوشبين هستند بيش از همه بر نقشآفريني تركيه و مصر به عنوان حاميان اصلي حماس تاكيد دارند، تحليل شما در اين باره چيست؟
نقش تركيه و مصر در تحولات منطقهاي پس از ۷ اكتبر ۲۰۲۳ از اهميت بسزايي برخوردار است. اين دو كشور با بهرهگيري از شرايط موجود، به دنبال تقويت جايگاه منطقهاي خود در خاورميانه هستند.عربستان سعودي به دليل تمركز بر اولويتهاي فرهنگي، فناوري و اقتصادي، از درگيري مستقيم در مساله غزه فاصله گرفته است. قطر نيز، اگرچه به عنوان ميانجي عمل كرده، به دليل حضور رهبران حماس در خاك خود، همواره مورد انتقاد بوده و اين امر مانع از ايفاي نقش محورياش شده است. در مقابل، تركيه و مصر با توجه به پيشينه و موقعيت استراتژيك خود، فرصت را براي افزايش نفوذ منطقهاي مغتنم شمردهاند.تركيه، با نقش تعيينكننده در تحولات سوريه و تغيير دولت اسد، از ظرفيت نظامي و ديپلماتيك خود، بهويژه به عنوان عضو ناتو، بهره ميبرد. اين كشور با نيروي انساني و توان نظامي قابل توجه، به دنبال تثبيت جايگاه خود به عنوان قدرت پيشرو در جهان اهل سنت است. از سوي ديگر، مصر به دليل همجواري با غزه و نگراني از پيامدهاي امنيتي، از جمله ورود احتمالي مهاجران و تشديد ناامني، انگيزهاي قوي براي ايفاي نقش فعالتر دارد. مصر همچنين با ميزباني مذاكرات ميان ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي، تلاش كرده جايگاه خود را به عنوان يك قدرت بزرگ اسلامي احيا كند و از رقابت با تركيه عقب نماند.با توجه به تنگناي سياسي ايران و اجماع منطقهاي عليه آن، و همچنين دوري عربستان از درگيريهاي منطقهاي به دليل تمركز بر توسعه داخلي و هزينههاي پيشين در يمن، تركيه و مصر به عنوان بازيگران اصلي در شكلدهي به نظم نوين منطقهاي مطرح شدهاند. اين دو كشور با تكيه بر توان نظامي، نيروي انساني و جايگاه استراتژيك خود، در تلاشند تا خلأ ناشي از تضعيف ديگر قدرتها را پر كرده و رهبري جهان اهل سنت را در دست گيرند.
در اين ميان حمله اسراييل به قطر تا چه اندازه توانسته معادلات را برخلاف خواست تلآويو و در راستاي تمايل ترامپ محقق كند.به بياني بهتر وآنگونه كه منابع مطلع مدعياند، حمله به مقر حماس موجب شده تا ترامپ تلآويو و شخص نتانياهو را به واسطه خشم و هم صدايي جهان عرب تحت فشار قرار دهد. از همين رو گروهي اين حمله را نقطه عطف در اين فرآيند قلمداد ميكنند. تحليل شما در اين باره چيست؟
در پاسخ به پرسش شما در خصوص حمله اسراييل به قطر، بايد بگويم كه اين اقدام با نتيجهاي كه در سوال مطرح شده همخواني ندارد. اين عمليات يكي از اقدامات خاص و نمادين اسراييل است كه ميتواند در هر زمان و هر مكاني تكرار شود. دليل اين امر، ماهيت برقآسا و ناگهاني چنين حملاتي است كه كشورهاي عربي و اسلامي منطقه را همواره در موقعيتي خطير و تهديدآميز قرار ميدهد. سابقه طولاني اسراييل در اين زمينه، گواهي بر اين واقعيت است.البته، فشارهاي قابل توجهي بر بنيامين نتانياهو وارد شد، اما آيا كسي ميتواند انكار كند كه او از پيش از اين فشارها آگاه نبود؟ نتانياهو، با آگاهي از روابط نزديك قطر با ايالات متحده، احتمالا تبعات احتمالي را پيشبيني كرده بود؛ با اين حال، براي او اهميت چنداني نداشت، زيرا از حمايت حداكثري امريكا اطمينان كامل داشت. ممكن است اين اقدام انتقاداتي را به دنبال داشته باشد يا موقتا تنشهايي ايجاد كند، اما نتانياهو بر اين باور بود كه واشنگتن دست از حمايت از اسراييل برنميدارد.به باورم، اين حمله بيشتر يك نمايش قدرت براي كل جهان اسلام بود، بهگونهاي كه حتي قطر – به عنوان يك ميانجي كليدي – نيز در معرض آن قرار گيرد. براي قطر، اين رويداد نبايد كاملا غافلگيركننده بوده باشد؛ پيش از اين، كشور با حملات موشكي ايران (در تلافي بمباران تأسيسات هستهاي ايران توسط امريكا) روبهرو شده بود. با توجه به نقش استراتژيك قطر در منطقه، چنين سناريوهايي قابل پيشبيني بودند.شخصا، پس از رويداد ۷ اكتبر ۲۰۲۳، تصور ميكردم كه اسراييل ممكن است رهبران حماس را در قطر، حتي در ماههاي اوليه، ترور كند – هرچند نه لزوما به اين مقياس. بنابراين، بعيد ميدانم كه فشارهاي ادعايي بر نتانياهو واقعا او را از اين مسير بازداشته باشد؛ اين اقدام بيشتر نشاندهنده استراتژي تهاجمي مداوم اسراييل است.
نقش جرد كوشنر در طرح 20مادهاي صلح را چگونه ارزيابي ميكنيد؛ چهرهاي كه پيشتر قرار بود در سياست نقشآفريني نكند اما امروز يكي از چهرههايي است كه حضورش در شرمالشيخ و مشاركت در رايزنيها مورد توجه قرار گرفته است.
جرد كوشنر را به عنوان نماينده بخشي ديگر از جامعه يهوديان و صهيونيستها ميبينم كه دونالد ترامپ را احاطه كردهاند؛ بخشي متمايز از جريان بنيامين نتانياهو و اطرافيانش در ايالات متحده امريكا، يا حتي در اسراييل و ساير نقاط جهان. اين گروه عمدتا با انتقادهايي مشابه آنچه در داخل اسراييل نسبت به نتانياهو وجود دارد، همسو هستند؛ انتقادهايي كه بر بازگرداندن گروگانها و پايان دادن به درگيريها تمركز دارند تا از افزايش تلفات و هزينهها براي كل جامعه اسراييل جلوگيري شود.نقش كوشنر را در اين زمينه، با توجه به سابقه و جايگاهش، ميتوان به عنوان يك واسطه موازي در نظر گرفت كه در كنار جريان نتانياهو عمل ميكند. كوشنر، با پشتوانهاي قوي از دوران رياستجمهوري اول ترامپ (۲۰۱۷ تا ۲۰۲۱)، جايي كه نقش تعيينكنندهاي در ديپلماسي خاورميانه ايفا كرد – از جمله تماسهاي گسترده با يهوديان منطقهاي و امريكايي – اكنون به عنوان پلي براي تأثيرگذاري بر ايالات متحده عمل ميكند. اين نقش به ترامپ امكان ميدهد تا منافع و ديدگاههاي خود را پيش ببرد، به ويژه در صورتي كه نتانياهو تمايل به حركت در خلاف جهت اين اهداف داشته باشد.
يكي از موضوعاتي كه امروز بر آن تاكيد شده، آينده غزه در صورت موافقت حماس با شروط پيشنهادي است. شما صلح حاصل از اين توافق و فرآيند انتقال با مشاركت كشورهاي عرب حاشيه خليجفارس و سايربازيگران را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
در مورد آينده غزه پس از توافق صلح احتمالي، پيشبيني ميشود كه نوعي مديريت بينالمللي در سطح محلي يا منطقهاي بر اين منطقه اعمال شود. اين مديريت، كه ممكن است توسط نهاد يا فردي خاص هدايت شود، به تنهايي محقق نخواهد شد، بلكه به پشتوانهاي بينالمللي وابسته است. كشورهاي عربي و اسلامي به دنبال تضمين از ايالات متحده هستند تا اطمينان حاصل كنند كه هر توافقي، با تحقق شروط آن، از حملات بعدي اسراييل مصون بماند و اين مديريت تضعيف نشود.ايالات متحده، بهويژه دونالد ترامپ كه به دنبال پايان دادن به اين بحران است، احتمالا از چنين مدلي حمايت ميكند. اگرچه روياپردازيهايي درباره آينده غزه وجود داشته، اما به احتمال زياد، غزه براي مدت طولاني به منطقهاي كمجمعيت و تحت مديريت بينالمللي تبديل خواهد شد. اين وضعيت تا زماني ادامه مييابد كه شرايط صلح پايدار بماند و سپس مسائل بعدي مورد بررسي قرار گيرد.انتظار كشورهاي عربي و اسلامي نيز در همين راستاست: استقرار يك مديريت بينالمللي كه از غزه حمايت كند. الگويي مشابه مديريت سارايوو پس از بحران بوسني و هرزگوين و كنفرانس ديتون در سال ۱۹۹۵ (به ابتكار بيل كلينتون) ميتواند مدنظر باشد. هرچند بحران انساني غزه به مراتب پيچيدهتر و تاريكتر از مورد سارايوو است، اما مدل مشابهي براي گذار و مديريت اين منطقه قابل تصور است.
كنش اسراييل پس از تحقق صلح در غزه چگونه خواهد بود. آيا چهرههاي راديكال كابينه تحت رهبري اسراييل به صلح حاصله متعهد ميمانند يا شاهد تحولاتي جدي در سطوح داخلي اين بازيگر خواهيم بود؟
كنشهاي اسراييل فراتر از مساله غزه و محدود به آن نيست؛ بلكه بهطور عميقي به جناحهاي راديكال در اين كشور وابسته است. هرچند ميدانيم كه آينده سياسي بنيامين نتانياهو بهشدت با اين تحولات گره خورده، اما حتي در غياب او، چهرههاي راديكال موجود همچنان بر سياستها تأثيرگذار خواهند بود. به نظر ميرسد كه آينده اين كنشها و رفتار اسراييل، به بازنمايي تهديدي بستگي دارد كه رهبران اين كشور براي ايالات متحده و غرب ترسيم ميكنند، به ويژه اگر تهديدهاي منطقهاي – به هر شكلي – ادامهدار و گسترده بمانند. در چنين سناريويي، اسراييل نشان داده كه آماده است تا در هر لحظه، هرگونه توافق را زير سوال برده و با اقدامي نظامي، آن را بياثر سازد.اين امر بهطور كامل به نقش تركيه و مصر در آينده منطقهاي بازميگردد. موفقيت اين دو كشور در كنترل جريانهاي راديكال در جهان عرب و اسلام – كه با توجه به سوابق اسراييل و نفرت فزاينده عليه آن در اين جوامع، ممكن است به اسراييل ضربه بزنند – تعيينكننده است. در غير اين صورت، اسراييل با تكيه بر تداوم تهديدها و بازنمايي جدي آنها براي غرب و ايالات متحده، كاملا آماده است تا هرگونه پيشرفت را مختل كند. تحولات اخير، از جمله مذاكرات آتشبس در مصر با ميانجيگري تركيه، قطر و عربستان، نشاندهنده فشارهاي فزاينده بر حماس و اسراييل است، اما پايداري صلح به توانايي تركيه و مصر در مهار تنشها و تضمين حمايت امريكا بستگي دارد.
در تصويري كلانتر، گروهي از ناظران از تلاش ترامپ براي بازتعريف نظم خاورميانه ميگويند و بر اين باورند كه طرح صلح پيشنهادي گام نخست رييسجمهوري امريكا براي آرايش نظم منطقه است، اين تحليل تا چه اندازه قابل اعتنا است؟ آيا در ميانه تنشهاي فوق اجرايي ميشود؟
بدون ترديد، بحث ما حول نظم نوين منطقهاي است. بايد تأكيد كنم كه فرآيند شكلگيري اين نظم، بدون وقفه، از ۷ اكتبر ۲۰۲۳ آغاز شده است. هنگامي كه روابط دروني يك پديده چنان تأثيرگذار ميشود كه وضعيت كمي را به كيفي تبديل ميكند – يا بالعكس – آنچه در خاورميانه رخ داده، تنشهاي انفجاري و دروني است كه نشاندهنده تحولي عميق است؛ تحولي كه به معناي پيدايش نظم جديدي است. ما اكنون در بستر اين نظم قرار داريم و آن را تجربه ميكنيم، هرچند سرعت تحولات چنان بالاست كه مانند سواري بر قطار سريعالسير، گذر از يك نقطه به نقطه ديگر را بدون لمس كامل مسافت، احساس ميكنيم؛ اما اين فرآيند در حال وقوع است و نظم نوين در شرف تكوين است.نظمي كه دونالد ترامپ از آن سخن ميگويد – الگويي كه ميتوان آن را «ترامپيسم منطقهاي» ناميد – الگويي مشخص است: واگذاري مسووليت امنيت به كشورهاي منطقه، به ويژه آنهايي كه از اعتماد ايالات متحده برخوردارند. مشوق كليدي ترامپ در اين راستا، توسعه روابط اقتصادي است؛ روابطي كه بر پايه افزايش مناسبات تجاري و سرمايهگذاري بنا شده و ايالات متحده را به عنوان شريك اقتصادي كليدي در منطقه تثبيت ميكند. در كنار اين، تضمين حمايت نظامي از سوي واشنگتن وجود دارد، اما نه به شيوه درگيريهاي طولانيمدت، بلكه از طريق اقدامات غافلگيركننده و قاطع – مانند آنچه در قبال ايران انجام شد، با استفاده از بمبارانهاي دقيق و بدون تعهدات گسترده. اين رويكرد، محور اصلي را بر توسعه اقتصادي و تنوعبخشي به آن قرار ميدهد، به شرطي كه كشورهاي منطقه مسووليت امنيت خود را بر عهده گيرند.در اين چارچوب، نقش تركيه و مصر بار ديگر برجسته ميشود؛ تركيه، به عنوان يك قدرت كليدي با روابط گرم با ترامپ و پتانسيل رهبري در امنيت سوريه و صادرات انرژي از عراق، ميتواند ستون اصلي اين نظم نوين باشد. مصر نيز، با تمركز بر ثبات اقتصادي و جلوگيري از تنشهاي مرزي، در تعادلبخشي به منطقه نقشآفرين خواهد بود. اين الگو، با تكيه بر ديپلماسي اقتصادي و حمايت مشروط امريكا، ميتواند پايهاي پايدار براي خاورميانهاي باثباتتر فراهم آورد.
آيا ميتوان گفت كه هدف اصلي رييسجمهوري امريكا از ارايه چنين طرحي براي صلح در غزه، بازگشت به طرح عاديسازي روابط اسراييل با اعراب است؟ اگر اين گزاره محتمل باشد، واكنش بازيگراني چون عربستان را چگونه ارزيابي ميكنيد بالاخص با توجه به رويكرد مشروط اين بازيگر در باب عاديسازي رابطه با تل آويو.
بازگشت روند عاديسازي روابط كشورهاي عربي و اسلامي با اسراييل را نبايد به عنوان يك هدف نهايي، بلكه به عنوان فرآيندي تدريجي در نظر گرفت. اقدامات اسراييل، بهويژه حمله به قطر، باعث شده است كه كشورهايي مانند امارات و بحرين، كه پيشتر اين مسير را آغاز كردهاند، با احتياط بيشتري عمل كنند. اين كشورها منتظرند تا نتيجه مذاكرات صلح و ميزان تعهد ايالات متحده به عنوان ميانجيگر مشخص شود. نقش امريكا در ارايه تضمين به طرفهاي عربي و اسلامي، مبني بر جلوگيري از تكرار اقداماتي نظير حمله به قطر و حلوفصل بحران غزه، براي پيشبرد اين فرآيند حياتي است.در اين چارچوب، انتظار ميرود كه هدف اصلي عاديسازي، پس از غزه، احتمالا سوريه باشد. اگر اين روند به همين شكل ادامه يابد، ميتوان انتظار پيشرفتهايي در اين زمينه داشت. عربستان سعودي، با رويكرد محتاطانه خود، ترجيح ميدهد نقش ميزبان نشستها و تسهيلكننده گفتوگوها را ايفا كند، به جاي آنكه نقشي فعال و مستقيم مانند تركيه يا مصر داشته باشد. به نظر ميرسد عربستان آخرين قطعه اين پازل عاديسازي باشد و نبايد انتظار داشت كه در آينده نزديك به اين روند بپيوندد. اين تحليل نشاندهنده پيچيدگي و تدريجي بودن فرآيند عاديسازي، تحت تأثير تضمينهاي امريكا و ثبات منطقهاي است.