بحران پنهان در قلب شهر
علي ربيعي
كودكان در موقعيت خيابان؛ مساله خاموش، نيازمند تصميمهاي بزرگ
شهرهاي كشورمان، با خيابانهايي كه گاه به مأمن كودكان بدل شدهاند، تصوير آشكاري از يك واقعيت تلخ را پيش روي ما ميگذارد: حضور گسترده كودكاني كه به جاي كلاس درس و محيط محافظتشده، بناي زندگي خود را در فضاي آسيبزاي خيابان ميگذارند.
تحقيقات تازه نشان ميدهد:
- ۲۰ درصد از كودكان در موقعيت خيابان ايراني دچار مشكلات سوءتغذيهاند.
- ۱۳ درصد از اين كودكان در خانوادههاي زنسرپرست زندگي ميكنند.
- ۲۲ درصد از اين كودكان، فرزندان خانوارهاي درگير با اعتياد هستند و اغلب در خانوادههاي فقير و كم درآمد بهسر ميبرند.
نگاهي به اين آمارها و توجه به چالشهاي پيش روي خانوادههايي كه فرزندان و كودكان در موقعيت خيابان دارند همچون فقر درآمدي، فقر فرهنگي، حاشيهنشيني، اعتياد يا طلاق در خانواده و جهل و خشونت پنهان ميتوان دريافت مجموع اين عوامل چرخهاي را ميسازند كه خروج از آن تنها با مداخله جدي ممكن است.
تعريف دقيق، سياست دقيق - يكي از خطاهاي رايج در برخورد با اين پديده، عدم تمايز ميان «كار كودك (Child Work)» و «كار كودك اجباري (Child Labour)» است. كار معيشتي، كار اجيرشده باندي، كار در كنار كسب و كار خانوادگي ماهيت متفاوتي دارند و بايد در سياستگذاري جداگانه ديده شوند. بيتوجهي به اين تفاوتها، ممكن است به بياثر شدن طرحهاي حمايتي را بينجامد.
مهاجرت؛ حلقه پيوند آسيبها - مطالعهاي در تهران نشان ميدهد كه بخش عمدهاي از كودكان در معرض خيابان (حدود ۷۰ درصد) را مهاجران يا پناهندگان تشكيل ميدهند. اين امر نيازمند توجه ويژه به كودكان مهاجر و آينده آنهاست. همين مطالعه حاكي از آن است كه بازماندگي از تحصيل در بين كودكان ايراني در موقعيت خيابان ۴۸درصد بوده است.
اين امر، بيانگر تلاقي چند آسيب بزرگ است: مهاجرت، فقر و ضعف حمايت رسمي. بدون رويكردي چندبعدي، درهمتنيدگي اين بحرانها پابرجا خواهد ماند.
سياستگذاري چندسطحي؛ تجربه جهاني، نياز بومي - براي حل اين مسائل و دستكم كاستن از شدت آنها، نياز به سياستگذاريهاي چندسطحي و چندجانبه داريم از جمله سياستگذاريهاي ميانبخشي و يكپارچه، اجراي طرحهايي از قبيل مناسبسازي مدارس براي زيست همراهانه كودكان و نوعي امكان بروز اجتماعي شدن نهفته آنان و از همه مهمتر فهم موضوع كودك كار و تفكيك و سياستگذاري مناسب كه ميتواند از شروط الزامي دستيابي به موفقيت باشد. به عنوان مثال مشروط كردن يارانهها، راهي آزموده شده و مسير موفقي است كه پاسخ لازم را در آسيا، امريكاي جنوبي و... دريافت كرده است. اين تجارب نشان ميدهند كه مشروط كردن كمكهاي نقدي به تحصيل، تغذيه و بهداشت، ميتواند چرخه آسيب را به سود رشد و آموزش بشكند.
هشدار براي جامعه - مساله كودك، تنها بخشي از فهرست مشكلات اجتماعي نيست؛ اين پديده يك «چراغ هشدار» براي جامعه است.
مهمترين موضوعي كه ذهن جامعهشناسان، روانشناسان و كارشناسان علوم تربيتي را به خود معطوف كرده اين سوال است كه نظام تدبير يا حكمراني و نهاد آموزش به چه ميزان از تغييرات نسلي آگاه بوده و بر اساس آن سياستگذاري ميكند؟ پرسش اساسي اينجاست: آيا نظام آموزش ما- از محتواي درسي و افقها، تا هدفگذاري، فضای مدارس، نحوه تدريس معلمين، كيفيت آموزشي و.... با تغييرات اجتماعي و نيازهاي امروز منطبق شده است؟
شناسايي و اقدام بر اساس دستههاي آسيب - كودكان بازمانده از تحصيل، محرومان از فرصتهاي برابر آموزشي، داراي محدوديتهاي فرهنگي يا ذهني، كودكان بيسرپرست يا بدسرپرست و همچنين مشغول به كار كودك، كودكان كار و بازمانده ناشي از فقر، هر گروه نيازمند برنامه اختصاصي است. انباشت اين مشكلات در يك كودك، بدون سياستگذاري جامع، تنها به تغيير مسير زندگي او به سوي خيابان ختم ميشود.
از ديگر نكات مهم در سطح كلان، بحث مهم «بودجهريزي» است. بودجهريزي عمومي بايد حساس به كودكان و نوجوانان باشد تا كارايي در اين حوزه افزايش يابد. اين نياز مستلزم تركيب اقدامات حمايتي در عرصههاي گوناگون معطوف به كودكان و نوجوانان است. چنين رويكردي، زمينهساز تغييرات ساختاري خواهد بود.
كلام آخر - اين مساله، مسالهاي تكعلتي نيست؛ شبكهاي از فقر، خشونت، مهاجرت،... و فقدان حمايت موثر است كه آينده كودك را در خيابان رقم ميزند. تنها با سياستگذاري همزمان در چند جبهه، با استفاده از تجربههاي موفق جهاني و پايبندي به اجراي برنامههاي جامع، ميتوان ريشه را خشكاند و خيابانها را به مسيرهاي عبور، نه زيست، براي كودكان بازگرداند.