• 1404 پنج‌شنبه 17 مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6159 -
  • 1404 پنج‌شنبه 17 مهر

چرا دردم را به كسي نگفتم؟

فرزانه توني

 «شرم به من اجازه داد زندگي‌ام را فراموش كنم، نامم را فراموش كنم و وقتي سرم را بالا آوردم و دوباره در زندگي‌ام بودم، از دريچه‌اي تازه، عميق‌تر، خلاقانه‌تر و خيال‌انگيزتر به آن نگاه كردم.» - كلوئي كالدول، ادبيات الكتريكي
آلما و خانواده‌اش در روستاي كوچك ورمونت زندگي مي‌كنند، در مزرعه‌اي كه مرغ و گوسفند پرورش مي‌دهند و سبزيجات كاشته‌اند. ايسا همسر او در كالجي در همان نزديكي كار مي‌كند، آلما روزهايش را صرف مراقبت از دو فرزندش و كارهاي خانه مي‌كند، به دنبال كالاهاي دست دوم آنلاين مي‌گردد و كتاب‌هاي نويسندگان زني را كه دوست دارد مي‌خواند. داستان از آنجايي شروع مي‌شود كه آلما يك شب تصميم مي‌گيرد، همه‌چيز را پشت سر بگذارد و برود. او در ميان تاريكي همه‌چيز را رها مي‌كند و از خانه‌شان در ورمونت، به سمت نيويورك مي‌رود.
«هميشه همين است؛ هرچقدر هم آدم براي رسيدن به چيزي انتظار بكشد، از خواب و‌خوراك بيفتد، با خودش بگويد اگر به خواسته دلش نرسد مي‌ميرد، باز هم وقتي به خواسته‌اش مي‌رسد، هرچقدر هم كه انتظار، خون به جگرش كرده باشد، باز حس مي‌كند زمان بيشتري نياز داشته، مي‌فهمد در آرزوي چيزي بودن از رسيدن به مقصود بهتر است.»
تمام ماجراي شرم همين است. نگاهي درخشان به معناي زن بودن در دنياي امروز. رويايي كه از دور، تماشايي‌تر است. مخاطب در همان بدو داستان با يك چالش مواجه مي‌شود. چالش ماندن و ادامه دادن در زندگي كنوني كه از ديدگاه راوي فلاكت‌بار است يا خطر كردن براي يك عمر عيش و خوشي. شرم داستان منحصر به فردي از روايت لذت‌ها و مشكلات زندگي روستايي و تعهدات پيچيده ازدواج و مادري است.
داستان بعد از كشاندن مخاطب به چالش، مقدمه‌اي از زندگي راوي و مشكلاتي كه او دست‌وپنجه نرم مي‌كند، مي‌گويد، اما پيرنگ داستان آنجايي شكل مي‌گيرد كه زن قصه، زندگي رويايي‌اش را در شخصيت زني به نام سلست در فضاي مجازي مشاهده مي‌كند و همين ماجرا، دستمايه ادامه داستان مي‌شود. 
داستان از انتخاب ناگزيرانه مادران مي‌گويد، از جبري كه هميشه بر زندگي زنان خانه‌دار، سايه انداخته است. زني كه به نوشتن و نقاشي علاقه‌مند است، اما در جبر شرايط محيط و مسووليت‌هاي مادرانه‌اش، از ورود به تمايلاتش اجتناب مي‌كند. او يك شب تصميم مي‌گيرد به دنبال سرنوشتش، به ديدن زني برود كه تنها او را در فضاي مجازي دنبال كرده و زندگي رويايي‌اش را در صفحات زندگي او ديده است، آلما قرار است براي نخستين‌بار زن را ديدار كند و مسير زندگي‌اش را تغيير دهد. اما سفر او را مجبور مي‌كند تا با واقعيت‌ها و لايه‌هاي واقعي كه در رسانه‌هاي اجتماعي پنهان شده، نيز روبه‌رو شود.
توجه مكنا گودمن، به حضور آدم‌هاي معمولي و نمايش و تبديل شدنشان به يك بلاگر، نشان مي‌دهد كه دغدغه حضور در فضاي مجازي و اجتماعي و پنهان ماندن و فيلترشدن بخشي از زندگي در تمام دنيا قابل بحث است. ابزاري كه به پنجره‌اي براي ورود به جهان ساختگي و اسكرول كردن حريم‌ شخصي تبديل شده است. 
 «حس مي‌كنم مرا گذاشته‌اند روي يك تردميل و هرچه جان مي‌كنم به تردميل با آن سرعت زيادش نمي‌رسم.» راوي، براي رسيدن به استاندارد‌هاي زندگي‌اش خود را ناتوان مي‌يابد و حالا در ميانه اين كشمكش‌ها، خود را در مسيري قرار مي‌دهد كه دست‌يافتني‌تر باشد. حال پرسش اساسي اين است كه در زمانه‌اي كه جبر محيط، آرمان‌هاي زنان را دور از تصور آنان قرار داده است، چطور مي‌توان مسووليت‌هاي خانه را با استقلال آنان در يك سو قرار داد؟حال آنكه ويرجينيا وولف در كتاب اتاقي از آن خود، بر اين موضوع تاكيد دارد كه زني كه مي‌خواهد داستان بنويسد بايد پول و اتاقي از آن خود داشته باشد.
 «من زن ايسا هستم. مي‌خواهم بروم فلان مهماني، اما ايسا نمي‌خواهد بيايد. پس من هم مي‌مانم خانه. مي‌خواهم به فلان جلسه شوراي شهر بروم، ايسا نمي‌خواهد بيايد؛ تنهايي مي‌روم اما بهانه‌اي مي‌تراشم تا زودتر از جلسه بزنم بيرون و با سرعت زياد توي جاده‌ يخ‌بسته راهي خانه مي‌شوم.»
زندگي آلما پر است از شايدها، شايد اگر توي پاريس زندگي مي‌كردم، شايد اگر يك رمان درست‌ودرمان مي‌نوشتم، شايد اگر توي دوره راهنمايي آواز خواندن را ول نكرده بودم و بار همه اين شايدها آنقدر سنگين مي‌شود كه اين پيام را به آلما مي‌دهد كه در اين زندگي كه امكان‌پذير نيست، پس شايد در زندگي بعدي بتوان محققش كرد. پيامي كه قدرت و انگيزه ورود راوي براي خطر كردن در مسائل مهم را مي‌گيرد و منفعلش مي‌سازد. 
آلما  در عين حال كه با هويت خود به عنوان يك هنرمند و انتظارات يك جامعه سرمايه‌داري از مادر بودن، دست وپنجه نرم مي‌كند، با مجموعه‌اي از فلش‌بك‌ها، از ترس‌ها و ترديدهايش در مورد مادر بودن مي‌گويد؛ از احساس تنهايي و شكست و شيفتگي روزافزونش به سلست. آيا آلما صرفا از زندگي خانه‌داري خسته شده است، يا دليل ديگري براي تصميم او براي رفتن وجود دارد؟و در نهايت مخاطب با اين پرسش، گيج و مبهوت رها مي‌شود.
شرم، نخستين رمان جسورانه گودمن كه با نثري گيرا و زيبا و ترجمه نيلي انصار در انتشارات بيدگل به چاپ رسيده، داستان، زني را در آستانه يك تصميم مهم دنبال مي‌كند. زني كه از انجام ندادن هنري كه مي‌بايست خلق كند، در حال فروپاشي است.روايت زنده گودمن از آشفتگي‌ها و دوگانگي‌ها مي‌گويد، از شادي‌ها و غم‌هاي بزرگ كردن فرزندان.گودمن تصويري ملموس از اضطراب مادران و كساني كه احساس مي‌كنند در كارهاي روزمره گم شده‌اند، نشان مي‌دهد. تصويري كه به خوبي اشتياق، نفرت از خود و خشم خاموشي كه كنار گذاشته شده است را نمايش مي‌دهد. 
تكه‌هاي داستان به معناي ساختن زندگي در جهاني اشاره مي‌كند كه متناقض اداره مي‌شود، تلاش براي رسيدن به پاسخي درباره اينكه چگونه ممكن است خطر‌هايي كه مهم نيستند را بپذيريد تا از خطر‌هايي كه مهم هستند دور بمانيد و چگونه در ميان آشفتگي زندگي‌اي كه در آن هستيد، زندگي جداگانه‌اي براي خود فراهم كنيد. 
صداي آلما تضاد بين انتظارات جامعه و تجربه زيسته او به عنوان يك مادر و همسر را فرياد مي‌زند. از حسادت زنانه و شرمي كه بسياري از ما مي‌دانيم و برايمان اتفاق افتاده. آلما چهره يك زن خانه‌دار است كه هر روز تكه‌هايي از خود را آشكار مي‌كند.   «هنر ديگر برايم در حكم كاري لذت‌بخش نبود كه از بند واقعيت رهايم مي‌كند يا كاري كه خودم را در دلش پيدا مي‌كنم. هنر ديگر به چشمم غولي بي‌شاخ‌و‌دم مي‌آمد كه مدام از من طلبكار بود، مدام پايش را روي گرده‌ام مي‌گذاشت كه داروندارم را تسليمش كنم.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون