• 1404 پنج‌شنبه 4 دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6224 -
  • 1404 پنج‌شنبه 4 دي

آينه‌هاي روبه‌رو

احمد طالبي‌نژاد

نمي‌دانم درباره بهرام بيضايي چه بايد گفت كه هم شايسته او باشد و هم تازگي داشته باشد، كتاب‌ها و مقالات زيادي راجع به اين كارگردان نوشته شده و تعدادي هم فيلم مستند درباره او ساخته شده، ولي متاسفانه جز نسلي كه با آثار او بيشتر محشور بوده و كارهايش را ديده و خوانده و شنيده است، اما نسل جوان شناخت دقيقي از بهرام بيضايي ندارد. 
معمولا براي پز دادن و به رخ كشيدن از بهرام بيضايي ياد مي‌كنند، اما اگر درباره كيفيت كارهاي او و رويكردش نسبت به تاريخ و سياست و مسائلي از اين قبيل سوال شود كمتر نكات به درد بخوري از آنها شنيده مي‌شود.
بيست و چند سال پيش طي مصاحبه‌اي كه با او در مجله‌اي به سردبيري خودم داشتم، از او پرسيدم: چرا شما به تاريخ گذشته ايران وصل هستيد و آن را كنكاش مي‌كنيد؟ آيا نوعي شيفتگي در ذهن شما نسبت به تاريخ اين سرزمين وجود دارد؟ جمله‌اي كه او گفت، بسيار عجيب و در عين حال روشنگرانه بود، گفت: من از تاريخ ايران چيزي جز نفرت، در ذهنم نيست، اما وظيفه خود مي‌دانم اين تاريخ را با همه خوب و بدش، بازنمايي كنم تا مخاطبان بدانند اين سرزمين در چه وضعيتي بوده و هيچ ‌وقت در جهت مثبت و درستي حركت نكرده است. 
بگذريم از اينكه اين صحبت آقاي بيضايي مطلق‌گرايانه است و او در صحبتش خشك و‌ تر را با هم سوزاند، براي اينكه معتقدم اين سرزمين دوران پرافتخاري هم داشته، چراكه اين همه كشفيات در زمينه‌هاي علوم و فلسفه در ايران را در هيچ جاي دنياي قديم به اين شكل نمي‌بينيم. 
البته در قياس با آن پيشينه و آنچه امروز هستيم، واقعا تاريخ ما جز حسرت و عسرت چيزي به ما نشان نمي‌دهد، اما تعبير آقاي بيضايي خيلي برانگيزاننده است، هر كسي كه آثار او را بخواند يا ببيند و بشنود به اين فكر مي‌كند كه كجا بوديم و الان كجا هستيم؟ 
آيا در اين دو هزار و اندي سال پيشرفتي حاصل شده؟ و آيا ما توانسته‌ايم از نقطه صفر، بالاتر برويم؟ يا اينكه در حال تكرار بعضي مولفه‌هاي كهنه هستيم؟ 
اين معمايي است كه نه بيضايي و نه هيچ شخص ديگري به تنهايي نمي‌تواند حل كند، اما همين‌ قدر بدانيم كه بيضايي خيلي تلاش كرد كه نوري بر گذشته بتاباند تا ما بتوانيم راه آينده را انتخاب كنيم. 
به هر حال آقاي بيضايي فرزند زمانه خويش بود، هر آنچه در عرصه فرهنگ و هنر و ادبيات ايران دارد، همه بازتاب‌دهنده واقعيات اين جامعه است و ما مي‌توانيم آثارش را همچون آينه‌اي پيش رو قرار دهيم تا ببينيم افق آينده كجاست و به كجا خواهيم رسيد و اساسا چه بايد كرد تا به چه جايي برسيم؟ 
يكي از ويژگي‌هاي خوب بيضايي اين است كه هيچ ‌وقت به اكثريت نظرها به مفهوم ايده‌آل توجه نكرد، يعني به آنچه اكثريت مي‌گويند، درست است و اقليت مي‌گويند غلط است، وقعي ننهاد. 
به همين دليل آثار او در سينما و تئاتر ايران نسبت به بسياري از همنسلانش قدر و منزلتي كه بايد مي‌ديد، نديد.
از سوي عامه مردم كه اصلا ديده نشد، از جانب نخبگان هم به ديده بدگماني نگاه شد. دليلش اين است كه بيضايي اثري خلق نكرد و نمي‌كند مگر اينكه به فرم و اجزايش توجه كند. «رگبار» شايد براي عامه مردم قابل فهم‌تر است، اما «غريبه و مه» يكي از اولين فيلم‌هاي سينماي ايران است كه با نگرش فلسفي و سياسي توامان خلق شده طوري كه دركش براي بعضي‌ها ساده نيست. داستان غريبه‌اي كه از دريا وارد جامعه‌اي اسير سنت مي‌شود و آن غريبه سعي مي‌كند پوسته سنتي چغر و پوسيده را در هم بشكند و... با وجودي كه اين فيلم استادانه ساخته شد، اما بااستقبال عامه مردم همراه نشد هر چند نخبگان آن را ستايش كردند. 
با وجود اين، غريبه و مه بازگشت مالي قابل قبولي نداشت و مهجور ماند و باعث شد برخي فكر كنند اين سينما و اين خلاقيت راهي براي ارتباط با مردم عادي ندارد.
بيضايي اما دست روي دست نگذاشت و چندين و چند نمايشنامه و فيلمنامه خلق و منتشر كرد كه هر كدام از اين فيلمنامه‌ها اگر ساخته مي‌شد سينماي ايران به لحاظ ارزش هنري و فلسفي يكي از غني‌ترين سينماهاي جهان شناخته مي‌شد.
به نظرم «ديباچه نوين شاهنامه» به شكل معجزه‌واري نوشته شد، وقتي دهه هفتاد، اين فيلمنامه منتشر شده را مي‌خواندم، به اين فكر مي‌كردم كه اين ديالوگ‌هاي چندوجهي و ثقيل چطور به ذهن بيضايي خطور كرده و اينها را در هم تنيده و فيلمنامه نوشته است؟ 
يا در تئاتر، «كارنامه بندار بيدخش » را وقتي مي‌ديدم به اين فكر مي‌كردم كه حتما مهدي هاشمي و پرويز پورحسيني فقيد، نابغه هستند كه ديالوگ‌هاي دشوار و پرمعنا و شيرين را به خوبي از بر كرده‌اند.
بارها نوشتم و گفتم و همچنان تكرار مي‌كنم كه يكي از خوشبختي‌هاي نسل ما اين است كه روزگاري را زندگي كرديم كه در آن بهرام بيضايي هم حضور داشت، او بود كه چراغي در برابر ما گذاشت و ما را با خودش همراه كرد تا از تاريكي عبور كنيم و به روشنايي برسيم.شايد به روشنايي كامل نرسيده باشيم، اما از تاريكي و دشواري عبور كرديم كه مديون بهرام بيضايي هستيم. او همه وجودش عشق به اين سرزمين بود با وجود اينكه تهمت‌هاي زياد و سنگيني به او زدند كه هر كدام مي‌توانست به قيمت جانش تمام شود، اما از پاي ننشست؛ وقتي ديد در سرزمين مادري نمي‌تواند راهش را ادامه دهد، مهاجرت كرد و اين مهاجرت بسيار معنادار بود، او رفت تا در افق‌هاي تازه‌تر به كار خلاقانه ادامه دهد.
هر چند آنجا ياري نديد و طعم غربت را چشيد.
مهم اين است كه بهرام بيضايي هر جا كه باشد در قلب تك‌تك ايرانيان آگاهي جاي دارد كه دلبسته اين سرزمين و وطن هستند .
عمرش دراز باد... .
تولدتان بر همه ما مبارك باد آقاي بيضايي .

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون