رازهاي نهان ديكتاتوري
اسدالله امرايي
«بندر پنهان» نوشته ماريا اورونيا، با ترجمه علي باغشاهي در نشر آياس منتشر شده. اين كتاب رماني در ژانر جنايي- معمايي است كه داستان آن در ناحيه ساحلي كانتابريا در شمال اسپانيا ميگذرد. داستان با شخصيتي به نام اوليور آغاز ميشود، مردي انگليسي كه پس از تجربه مشكلات خانوادگي، ويلايي قديمي به نام «ويلا مارينا» را به ارث ميبرد. او هنگام بازسازي خانه، در ديوار زيرزمين به جسد نوزادي برميخورد؛ كشفي كه آغازگر زنجيرهاي از اتفاقات مرموز و چندين قتل در شهرهاي اطراف مانند سوآنسس، سانتاندر و سانتيلانا دلمار ميشود. اين حادثه پاي پليس محلي و نيروهاي گارد مدني را به ماجرا باز ميكند و تحقيقات به تدريج به گذشتهاي فراموششده گره ميخورد. رمان در دو خط زماني موازي روايت ميشود: يكي در زمان حال كه اوليور و ماموران درگير حل معما هستند و ديگري در دهههاي گذشته، در دوران جنگ داخلي اسپانيا و ديكتاتوري مخوف ژنرال فرانكو. در بخش گذشته، داستان خانوادههايي بازگو ميشود كه درگير وقايع جنگ و پيامدهايش بودهاند؛ رنجها، خيانتها و انتخابهاي آنها، تأثيري مستقيم بر اتفاقات زمان حال دارد. اين دو زمان در پايان به هم ميرسند و نشان ميدهند چگونه زخمهاي تاريخي در زندگي نسلهاي بعد تكرار ميشوند و تأثير ميگذارند.در كنار ماجراي جنايي رمان به موضوعاتي انسانيتر مثل سوگ، گناه، بخشش و تلاش براي رهايي از گذشته ميپردازد. اوليور در جريان جستوجويش فقط به دنبال كشف هويت قاتل نيست، بلكه به نوعي درگير بازسازي دروني خودش هم ميشود. روابط ميان شخصيتها، گفتوگوهايشان و برخوردشان با حقيقت، جنبه رواني و انساني داستان را برجستهتر ميكند.محيط و فضا نقش مهمي در كتاب دارد. مناظر مهآلود و مرطوب كانتابريا، روستاهاي قديمي و درياهاي تيره پسزمينهاي براي كشف رازها فراهم ميكنند. توصيفهاي دقيق از مكانها و جزييات زندگي محلي به رمان «بندر پنهان» حالوهواي خاصي ميدهد، بهطوريكه خود فضا بخشي از روايت ميشود.كشف اين قتلها به همراه نتايج غيرمعمول پزشكي قانوني از قربانيان، خودِ اليور و بخش تحقيقات گارد مدني را در معرض خطر قرار ميدهد. اليور سفري شخصي و پيچيده را آغاز ميكند و براي كشف قاتل با زمان ميجنگد. كجاست آن پناهگاه بينقص، آن دژ دستنخورده كه بتوان در آن آرامش مطلق را تنفس كرد و هر آنچه را كه سن، محيط و زمان به انسان تحميل كرده است، رها كرد؟ براي يافتن آن پناهگاهي كه در آن، ناآگاهانه، نابترين شادي را گرامي ميدارد، به كجا بايد رفت؟ تنها با دنبال كردن مسير جزر و مد ميتوان از ترس گريخت.« ديروز حال دكتر موخيكا به نظر چندان خوب نبود، شايد از خستگي بود، شايد هم يك سرماخورگي تابستاني. اما اگر موخيكا واقعاً مريض بود اين نخستينباري ميشد كه به خاطر بيماري سر كار حاضر نميشد. تا آنجا كه ريورو ميدانست، او هميشه سر موقع حاضر بود. براي ريورو عجيب بود كه جزييات پرونده را با كاردونا در ميان بگذارد. اما فعلا چارهاي نبود و بايد پيشرفت ميكردند.» ماريا اورونيا نويسنده گاليسيايي اسپانيا متولد ۱۹۷۶ ده سال به عنوان وكيل كارگري و تجاري كار كرده و در حال حاضر تمام وقت منحصراً به ادبيات و نوشتن مشغول است.