بحراني كه تمامي ندارد
حسن لطفي
تصور كنيد در شهر بزرگي به نام تهران در حال قدم زدن هستيد كه نياز به دستشويي پيدا ميكنيد . آن هم نزديك به پارك دانشجو و تئاترشهر! با خودتان ميگوييد چه خوب! نه به خاطر نيازي كه پيدا كردهايد، بلكه به خاطر پارك بزرگي كه ميدانيد سرويس دستشويي بزرگي دارد . با عجله به سمتش ميرويد . روي درها قفل بزرگي زدهاند . تعجب و گفته يكي كه ميگويد به خاطر آب دستشويي تعطيل است، فقط نيازتان را بيشتر ميكند و موقعيت اورژانسي ميشود . هنوز خيلي نگران نيستيد، چون در شهر بزرگي هستيد كه شهردارش روزگاري ميخواست رييسجمهور شود و براي اداره كشور برنامههاي زيادي داشت . از طرف ديگر خوب ميداني ديگران كاشتهاند تا تو بخوري! شهر پر از پارك و مراكز عمومي است كه توالت عمومي و...دارد. يكي كه نزديكت هست، ميگويد: روبهروي تالار وحدت هم پارك ديگري است (يكي از آن كاشتههاي ديگراني كه قبل از ما و شهرداران فعلي و قبلي بودهاند) احساس ميكني نيازت كمتر شده و فرصت دويدن تا پارك بعدي را داري . ميدوي، ميرسي اما قفلهاي نشسته بر درهاي توالت عمومي آنجا آب سردي است در روزهاي سرد زمستان! بعدتر از آن قفل، جملهاي است كه نگهبان پارك در جواب پرسش درباره تعطيلي و قفل ميگويد: به خاطر كمبود آب! انگار بحران آب دارد جدي ميشود . اما نه درست كه نگاه كنيم اين بحران بيش از آب و آلايندگي هوا و... ربطش به مديريتهايي است كه فقط جلوي چشمشان را ميبينند (البته خوبهايشان) هيچ بحراني حتي بحران كه وصل به بلاياي طبيعي است در لحظه به وجود نميآيد . كسي كه مسووليت ميپذيرد، شهردار و وزير و وكيل و مدير و چه و چه ميشود بايد در رابطه با حال و آينده تصميم بگيرد . بدون شك بحران آب و توالت و آلايندگي ريشهاش در بيتدبيري است . در دور شدن از كارشناسي و برنامهريزي است . در عدم اطلاعرساني است . در قدر ندادن به ملتي است كه مستحق بهترينها هستند (چون خداوند در سرزميني به آنها جان داده كه مواهب طبيعي بسيار دارد و خودشان هم صبورند و...) در نفهميدن اين شعار ساده مديريتي است كه يا راهي داريم يا راهي ميسازيم . درك اين شعار درست باعث ميشود كه به جاي قفل زدن به درها، پاك كردن صورت مساله و... راهي پيدا شود . عبور از بحران غيرممكن نيست . آدم اهلش را ميخواهد و... .