حضرت آيتالله خامنهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي، پيش از ظهر دوشنبه (13/۱۲/1397) با اعضاي موسسه عالي فقه و علوم اسلامي ديدار كردند. به گزارش پايگاه اطلاعرساني
KHAMENEI.IR بيانات رهبر انقلاب در اين مجموعه به شرح زير است:
«بسمالله الرّحمن الرّحيم
و الحمدلله ربّ العالمين و الصّلاه و السّلام علي سيدنا و نبينا ابي القاسم المصطفي محمّد و عليالله الاطيبين الاطهرين المنتجبين سيما بقيهالله فيالارضين.
خيلي خوشآمديد آقايان محترم، برادران عزيز، جناب آقاي صدر، آقايان اساتيد، آقايان طلّاب و خانمها كه تشريف آورديد. اين جلسه، جلسه بسيار خوب و بانشاطي است؛ هم فرمايشات آقاي صدر، فرمايشات مفيدي بود و سنجيده و حساب شده بود، هم بيانات خيلي خوبي كه اين برادر عزيزمان، فرزند عزيزمان، [اين] طلبه محترم از قول طلّاب بيان كردند، فرمايشات خوبي بود. البته سوالات را بنده لازم نيست جواب بدهم، اينها را از خود آقاياني كه مسوولان موسسه هستند بايد سوال كنيد، بنشينند پاسخگويي كنند، بگويند. بله، دعا خواستيد، حتما دعا ميكنم، يقينا انشاءالله دعا ميكنم.
در مورد خانوادهها- كه هم در بيانات آقاي صدر بود، هم اين جوان عزيز بيان كردند- بله بنده هم به اين نكته توجه دارم كه نقش همسران و خانوادهها در موفقيتهاي مردان خيلي زياد است؛ اين را ما به تجربه هم دريافتهايم و اگر چنانچه همسر انسان، همراه و همگام و همهدف و همسنگر باشد، پيشرفت خيلي سرعت خواهد گرفت، اين [نقش] هست؛ لكن همه مسائل خانواده و خانوادگي مسائل عقلاني نيست كه حالا با اين استدلال همه قانع بشوند، همه قبول كنند؛ يك مقداري از آن مسائل عاطفي است، مسائل واقعي است، مسائل زندگي است. اينكه آقاي صدر فرمودند «طلبه ساعت 6 صبح از خانه بيرون ميآيد، ساعت 9 شب برميگردد»، خب بنده اصلا با يك چنين چيزي مخالفم. چرا 6 صبح؟ 10 ساعت شما براي طلبه يا استاد وقت گذاشتيد كه كار كنند كه البته زمان زيادي است [اين] 10 ساعت؛ حالا بالاخره برنامه شما اين است، بنده هم كه طبعا در جزييات برنامه دخالتي نميكنم اما از 6 صبح تا 9 شب 15 ساعت است، نه 10 ساعت! چرا؟ آقايان ميآيند درسشان را ميخوانند، كارشان را ميكنند، احيانا يك ذره گعدهشان را ميكنند، بعد يك مجلس روضهاي هست ميروند؛ لزومي ندارد، نه. به خانوادهها بايد برسيد؛ همسر شما نياز به حضور شما دارد؛ اين مهم است. البته حضور به معناي اين نيست كه همهاش برويد در خانه بنشينيد؛ آن [جور] هم همسرتان قطعا راضي نيست و دلزده ميشود، ميگويد چرا سرِ كار نميروند؛ اما اينكه پيدا نباشيد، نه، اين خوب نيست، اين مناسب نيست. البته برهههايي از زندگي خود بنده كه دارم اين را به شما عرض ميكنم، با همان شكلي گذشته كه حالا ميگويم مخالفم با آن! يعني اينجوري بوده. اوايل انقلاب بنده صبح از خانه ميرفتم بيرون در حالي كه همه بچهها خواب بودند؛ شب هم برميگشتم خانه، در حالي كه همه بچهها خواب بودند. يعني واقعا جوري بود [كه نميشد]؛ منتها آنجا غير از اين نميشد، اصلا امكان نداشت، به قول معروف فرصت سر خاراندن هم واقعا نداشتيم؛ لكن شما كه حالا در وضع عادي الحمدلله زندگي ميكنيد و استقرار داريد، به خانوادهها برسيد. خانمها هم البته بايد اشتغالات داشته باشند؛ بهترين اشتغال هم اشتغال علمي است. شنيدم كه بعضي از خانمها، دختران، در مجموعههاي طلبگي بانوان شركت دارند؛ خوب است كه بالاخره مشغول كار و علم و بحث و مانند اينها باشند؛ خيلي خوب است.
راجع به مساله اين موسسه عالي فقه، خب ما ادعا نداريم كه اين تنها نقطهاي است كه در قم دارد فعاليت ميكند، نه؛ الحمدلله همانطور كه اشاره كرديد، نقاط گوناگوني هستند كه همه مشغول كارند؛ شروع اين كار هم ناشي از يك احساس [مسووليت بود]؛ خب الحمدلله جناب آقاي صدر با شايستگي كامل، شانهشان را زير اينبار دادهاند و بهطور جدي مشغول به اين كار شدهاند؛ انگيزه اين كار به خاطر نگاه و توجه به اهميت حوزه و ظرفيتهاي فراوان و بيشمار استفاده نشده از حوزه و اقتضاي نظام جمهوري اسلامي نسبت به استفاده از اين ظرفيتها بود.
يك طرف قضيه يك نظام اسلامي است كه اقتصاد هست -حالا اقتصاد را مثال زدند- حكومت هست، فرهنگ هست، دانش روز هست، فناوريهاي جديد عالم هست، ارتباطات گوناگون اجتماعي هست، سبك زندگي هست؛ دايم تفكرات و نظرهاي جديدي كه در زندگي اثر ميگذارند، دارد در دنيا به وجود ميآيد و صادر ميشود؛ اينها هست. ما يك نظامي داريم با اين پديدهها و با اين حوادثي كه پيرامونش و در درونش وجود دارد؛ اين [نظام] بايد اداره بشود با اسلام، با فكر اسلامي. فكر اسلامي در جنبه عملي، همان فقه اسلام است؛ البته بنده با فلسفه خواندن، نه فقط مخالف نيستم بلكه كاملا تاييد ميكنم، فلسفه هم لازم است؛ حالا چه جوري داخل برنامههاي شما بشود، آنها به برنامهريزي مديران محترم آنجا بستگي دارد؛ لكن فلسفه خوب است، لازم است، نه اينكه فقط خوب است؛ لازم است؛ در اين ترديدي نيست؛ لكن آنچه زندگي را اداره ميكند، عملا فقه ماست؛ علت هم اين است كه فلسفه اسلامي در طول زمان امتداد عملي نداشته؛ يعني اين حكمت نظري ما به حكمت عملي امتداد پيدا نكرده؛ در حالي كه فلسفههاي غربي كه از لحاظ نفْسِ فلسفه بودن خيلي كم محتواتر و ضعيفتر از فلسفه اسلامي هستند، امتداد عملياتي دارند؛ يعني اگر چنانچه شماها مثلا فرض كنيد كه فلسفه كانت يا هگل يا ماركس را معتقد باشيد، در مورد حكومت نظر داريد، در مورد فرد نظر داريد، در مورد ارتباطات اجتماعي نظر داريد؛ اما [اينكه] اقتضاي فلسفه ملاصدرا يا فلسفه فرض بفرماييد كه ابنسينا يا ديگري در حكومت يا در فلان [مساله] چيست، چيزي براي ما روشن نشده؛ نه اينكه ندارد، قطعا دارد؛ سفارش من به متفلسفين و فعالان فلسفه هميشه اين بوده كه اين امتداد را پيدا كنند؛ چون معتقدم اثر دارد؛ اين امتداد وجود دارد اما خب روي آن كار نشده؛ بنابراين فعلا آنچه ميتواند جامعه را اداره كند، فقه ماست؛ خب پس اين اقتضاي بيروني و نياز بيروني، اين هم حوزه.
عرض كرديم، حوزه علميه يك ظرفيتهاي بيشماري دارد؛ حقيقتا ظرفيتهاي بيشماري دارد. اين دقتهايي كه انسان در مباحث فقهي و در مسائل كماهميت در بين فقها مشاهده ميكند- كه از لحاظ عملي و از لحاظ جايگاهش در مجموعه احكام اسلامي خيلي چيز مهمّي نيست- واقعا شگفتآور است؛ يعني اينجور [دقتهاي] عميق و ريزبين و ژرفنگر، در كارهاي فقهي ما و در علماي ما وجود دارد؛ خب اين خيلي ظرفيت مهمّي است، اين خيلي چيز مهمّي است. بنده يك مدتي يك بحث قصاص ميكردم و نظرات حقوقدانهاي غربي را دوستاني كه با ما همكاري ميكردند و بلد بودند، اينها را براي بنده ميآوردند و من گاهي اوقات نگاه ميكردم به نظراتي كه آنها داشتند در مسائل گوناگون. خب تعمقهاي خوبي هست در كارهايشان، اما واقعا با آن دقتي كه مثلا فرض كنيد صاحبجواهر يا مِنبابمثال مرحوم آقاي خوئي- فقيه معاصر خود ما- يا ديگري در اين زمينه دارند، خيلي فاصله دارد؛ اينها خيلي عميقترند، خيلي ژرفنگرترند، خيلي به لوازم فتوا و نظر خودشان متوجهترند؛ خب اينها ظرفيت حوزه است.
اين حوزه ميتواند همه نيازهاي يك نظام اسلامي را، جامعه اسلامي را برآورده كند و همينطور كه آقاي صدر گفتند، اگر چنانچه نهادسازها- يعني مثلا فرض كنيد بانك مركزي يك نهاد است، يا دستگاه دانشگاه يك نهاد است- براي مديريت اسلامي خودش سوالي پيدا كند، به چه كسي بايد مراجعه كند؟ به حوزه بايد مراجعه كند. الان اين اتفاق نميافتد، يعني اين كار الان وجود ندارد. يك نمونهاش را حالا مثلا شما ملاحظه كنيد كه غالبا شبيه اين نمونه، خيلي خيلي خيلي نادر است؛ مثلا فرض كنيد كه يك روزي پاكستانيها درصدد برآمدند بانك اسلامي درست كنند؛ فراخوان دادند به فقهاي دانشمندان اسلامي؛ مرحوم شهيد صدر آن البنكاللاربوي را نوشت و فرستاد؛ خب آن يك نمونه است. حالا آن البنكاللاربوي چقدر جوابِ نهاد بانك را در دنياي امروز ميدهد، آن بحث ديگري است كه حالا ممكن است نواقصي داشته باشد اما بالاخره يك پاسخي داده شد، شما چند نمونه از اين پاسخها سراغ داريد؟ خيلي كم، خيلي كم؛ اگر دومياي، سومياي داشته باشد، مسلما دهمي ندارد؛ در حالي كه حوزه اين توان را دارد، سبك كار در حوزه و سبك تحقيق در حوزه جوري بوده كه دقتِ نظر و ژرفنگري و عمقيابي جزو طبيعت كار حوزه است و اين جزو امتيازات ماست و حوزه ميتواند اين كار را انجام بدهد و حالا امروز باتوجه به اين نيازها، اين انگيزه بيشتر شده، پس بايد حوزه تحقق ببخشد اين آرزو را. اين بود كه ما به فكر افتاديم كه اين كار را حالا از يك گوشهاي شروع كنيم. البته عرض كردم: ادعا، اين نيست كه [اين كار] فقط همينجا هست؛ ديگران هم دارند ميكنند، در موسسات خوب و مفيدي كه در حوزه بحمدالله هست، دارند كارهايي را انجام ميدهند [منتها] اين هم يك مجموعهاي است.
به نظر من آقاي صدر و دوستانشان خوب برنامهريزي كردهاند، همكارانشان خوب برنامهريزي كردهاند، اين برنامهريزي برنامهريزي خوبي است. اين «تحت اِشراف» هم كه گفته ميشود، معنايش اين نيست كه بنده نسبت به برنامهها نگاه ميكنم، دقت ميكنم، اظهارنظر ميكنم؛ نه، من اصلا نه مجالش را دارم، نه فرصتش هست؛ اين [كار] را خود آقايان ميكنند؛ حالا بالاخره بهنحوي به ما منتسب است اما مربوط به خود آقايان است كه دارند كار ميكنند.
عرض من اين است: اولا اين سبكي كه ذكر كردند در تدريس و تدرّس كه طلبه مشاركت ميكند در پاسخيابي، سبك خوبي است، سبك مفيدي است؛ منتها خب تسلط استاد و تصرف استاد، نبايستي تحتالشعاع قرار بگيرد؛ بالاخره استاد است كه دارد هدايت ميكند، دارد كار ميكند و جمعوجور ميكند؛ والّا اگر چنانچه مطلب سپرده بشود به اذهان 10 نفر، 20 نفر طلبهاي كه حالا در اين كلاس هستند، اين معلوم نيست به يك نظام و مجموعه درستي [برسد]، بايد استاد هدايت بكند؛ [اما] اگر اينها هم كمك كنند و همراهي كنند خوب است.
در مورد اصول كه ايشان فرمودند متوسط [دورهي] آن در حوزه 15 سال است، خيلي براي من تعجبآور است و اين هيچ خبر خوبي نيست از نظر بنده. اصول خب لازم و ضروري است؛ براي تفقّه، بلاشك اصول لازم است. خب مرحوم آقاي خوئي (رضوانالله عليه) فقيه اصولي بود ديگر؛ از ايشان اصوليتر كيست؟ در فقه او هم كاملا اصول واضح است، آشكار است؛ من شنيدهام كه دوره اصول ايشان پنج سال طول ميكشد؛ خب ايشان مثلا چه كار ميكرده؟ چه چيزي را از اصول ميانداخته كه پنج سال ميشده؟ يعني بنابراين ميشود اصول را پنج سال گفت، ميشود 6 سال گفت. متوسط كه 15 سال است، يعني مثلا تا 20 سال هم دارد! چقدر بخوانند؟ چرا بخوانند؟ به چه دردشان ميخورد؟ كجاي فقه استفاده ميشود از اين اصول؟ نه، به نظر من يك مقداري در مورد اصول بايستي جمع و جورتر و بهاصطلاح مُضيقتر حركت كرد، مواظبت كرد؛ غير از فقه است؛ فقه باز است، هر چه ميتوانيد در زمينههاي فقهي كار كنيد، به نظر ما خيلي خوب است.
اين سوالاتي كه اين برادر عزيزمان، اين جوان عزيز كردند، سوالات قابلتوجهي است؛ خواهش من اين است كه جناب آقاي صدر و بقيه برادرها بنشينند [اينها را] براي طلاب روشن كنند؛ لكن اين را ميخواهم سفارش بكنم كه جوانها توجه به جواني خودشان داشته باشند؛ يعني همه آن چيزي كه شما ميخواهيد و احساس ميكنيد، مورد نياز شما نيست، برايتان مفيد هم نيست. منتظر نباشيد كه 30 سال بگذرد پير بشويد، بعد اين را بفهميد. خب ما آن 30، 40 سال بعد از شما را گذراندهايم، يك چيزهايي را ما ميدانيم؛ از تجربه كساني كه تجربه كردند، استفاده كنيد. همه اين چيزها لازم نيست؛ اينكه حالا آدم مثلا براي تحليل سياسي بايد چه جوري عمل بكند و مثلا از نظرات چه كسي و تضارب آرا استفاده كند، نه، اينها معلوم نيست كه كليت داشته باشد؛ يك مواردي ممكن است لازم باشد، يك چيزي لازم باشد. اما من ميخواهم اين را عرض بكنم كه طلاب اين مجموعه دنبال اساتيدشان حركت كنند، يعني به نظر اساتيد و تشخيص اساتيد و كساني كه مديران اين مجموعه هستند، اهميت بدهند و طبق آن حركت بكنند و كار بكنند تا انتظام پيدا كند، تا اين مجموعه يك مجموعه منتظمي باقي بماند و انشاءالله پيش برود؛ اگر منتظم نبود، پيش نميرود.
از لحاظ كميت هم كه حالا يك فراخواني دادند و چون ذكر نكرديد، من نميدانم كه شما چه تعدادي ميخواهيد طلاب در سطوح گوناگون بگيريد، من در آن مورد نظري ندارم، بالاخره هر چه كار با دقت و با ملاحظه انجام بگيرد و هر قدمي كه ميخواهيم برداريم، بدانيم كه اين قدم را كجا ميخواهيم بگذاريم و زير پايمان محكم باشد، اين بهتر است؛ ممكن است يك مقداري با بُطء همراه باشد اما عيبي ندارد. كار بطيء و محكم بهتر از كار سريع و متزلزل و نامحكم است.
يك نكته ديگري در ذهن من هست- البته اين را در مورد كل حوزه بنده عقيده داشتهام كه تا حالا هم نشده، بارها هم با مسوولان حوزه، بهخصوص حوزه قم، مطرح كردهايم [اما] ظاهرا سخت است برايشان- كه كسي كه يك درسي را ميخواند و به يك جايي ميرسد، احتياج به مدرك دارد، احتياج به شهادت دارد. اشتباه بزرگ اين بود كه آمدند اين شهادت را با شهادتهاي دانشگاهي مخلوط كردند؛ حالا اول كه [حتي] ميخواستند اسمش را دكتري و مانند اينها بگذارند كه غلط بود، بعد معادل دكتري [گذاشتند]؛ اين هيچ لزومي ندارد. بياييد شما مشخص كنيد كه [اسم] كسي كه مثلا فرض كنيد اين سه سال اول عمومي را ميگذراند -يك سه سال عمومي داريد ديگر- چيست؛ اسم آن طلبهاي كه محصول سه سال درس خواندن در اين موسسه است كه لزوما مطابق با سه سال درس خواندن در حوزه آزاد نيست و يك خصوصيات بيشتري دارد چيست، يك اسمي برايش معين كنيد. بعد يك سه سال ديگر شما داريد كه كار تخصصي در آن ميكنيد؛ آن كسي كه آن سه سال را گذراند، يك صلاحيتهايي پيدا ميكند، براي او هم يك اسمي مشخص كنيد و موسسه شهادت بدهد كه او به اين حد رسيده. بعد يك دو سال داريد كه آن دو سال، دو سال تحقيق و پژوهش و مانند اينها است؛ آن دو سال را وقتي گذرانديد، [طلبه] يك صلاحيتهاي جديدي پيدا ميكند؛ همچنان كه در نظام غربي دانشگاهي ما كه از غرب تقليد شده، مثلا فرض كنيد كه حالا آن زمانهاي قديم، زمان جواني ما، سيكل اول و سيكل دوم و مانند اينها بود، همين دبيرستان هم دو قسمت بود، اسمش را سيكل اول و سيكل دوم ميگذاشتند، بعد ديپلم، بعد مثلا ليسانس، بعد فوق ليسانس، بعد دكتري؛ يك درجاتي دارد؛ يعني برحسب صلاحيتهايي كه تعريف شده يك اسمي ميگذارند و يك شهادتي ميدهند؛ شما بدون اينكه از آنها تقليد بكنيد و بخواهيد با آنها انطباق بدهيد- كه مطلقا به نظر من اين كار جايز نيست كه ما بياييم با آنها منطبق كنيم كار خودمان را و بگوييم مثلا اين برابر دكتري است، اين برابر مثلا ارشد است، اين برابر [كارشناسي است]؛ اين اصلا معني ندارد؛ چون نوع كار آنها با نوع كار ما متفاوت است- اما شما شهادتهايتان را مشخص كنيد؛ وقتي كه آن دو سال آخرِ هشت سال را شما انجام داديد، يك صلاحيتي پيدا ميكنيد؛ اين صلاحيت را مشخص بكنيد، يك شهادت بدهيد؛ به نظر من اين كار خيلي خوب است. ما البته از قديم داشتهايم يك چنين چيزي؛ اين اجازه اجتهادي كه رايج بوده همين است ديگر؛ يعني طلبه به يك نقطهاي ميرسد كه مجتهد ميشود؛ قديم معمول بود كه اجازه اجتهاد به او ميدادند. يا به آنكه مثلا در حديث پيشرفت ميكرد و اهل حديث بود، مثلا اجازه روايت حديث ميدادند، به او اجازه نقل حديث ميدادند، اين كار معمول بود؛ حالاها متاسفانه نيست؛ واقعا متاسفانه، چون خيلي خوب بود اگر چنانچه بود. آقايان ملاحظه ميكنند، اجازه اجتهاد نميدهند به خاطر اينكه نبادا يك تبعهاي بر آن مترتب بشود؛ در حالي كه نه؛ ميشود يك جوري عمل كرد كه تبعهاي هم مترتب نشود. اما حالا خود شما اين كار را انجام بدهيد؛ يعني يك شهادتي براي فلان مرحله از [تحصيل بدهيد]؛ اين هم يك نكته.
نكته ديگر، سوال شد كه براي ورود در حديث و قرآن يعني اُنس با قرآن و اُنس با حديث، حقير چه چيزي پيشنهاد ميكنم؛ من البته در برنامههاي درسي نميدانم- چون آقايان زحمت كشيدهاند نشستهاند برنامهريزي كردهاند، بنده نميشود از كمركار وارد بشوم بگويم تفسير اينجوري است- اما معتقدم از تفسير، رها و جدا نشويد؛ يعني تفسير حالا ممكن است جزو برنامه درسيتان نباشد، شايد به اينكه برنامه درسي باشد احتياج هم نداشته باشيد، اما حتما [لازم است]؛ مثلا فرض كنيد يك دوره تفسير مجمعالبيان؛ بسيار تفسير خوبي است؛ مجمعالبيان بسيار تفسير عالمانهاي است، يعني مرحوم طبرسي در يك جاهايي و در ذيل يك آياتي، مُلايي خودش را و تبحر خودش را در استدلال و استنباط نشان داده؛ گاهي اوقات اين جوري است؛ يك جايي هم كه البته احتياج نبوده، نه؛ مثلا فرض كنيد [مجمعالبيان]. اُنس با قرآن جداگانه و اُنس با تفسير جداگانه، به نظر ما لازم است و همينطور البته حديث كه شما احتياج هم داريد؛ يعني شما براي فقاهت چون به منابع حديثي نياز داريد، به رجال و به حديث و علم حديث و به اين چيزها طبعا احتياج داريد؛ لابد در برنامههايتان هم عليالقاعده بايد باشد، لابد در برنامهها هست و راه آن اين است و بايد انجام بگيرد.
آن [دو] نكته آخري كه ميخواهم عرض بكنم: مواظب باشيد جهتگيري انقلابي، مقهور هيچ كدام از اين شاخصها و مهمات كار اين موسسه قرار نگيرد؛ جهتگيري انقلابي. طلبه ما، استاد ما، فاضل ما، عالِم ما، مرجع ما اگر چنانچه معتقد به اين تحول عظيمي كه اسمش انقلاب است، بود، به درد اين كشور خواهد خورد. اگر معتقد به اين نبود، به درد كشور نميخورد، به درد جمهوري اسلامي نميخورد؛ بايد معتقد باشد. اينكه بنده ميگويم حوزه انقلابي، معنايش اين نيست كه حالا حتما در مثلا فلانجا شعار [بدهد]؛ حالا يك وقت لازم هم باشد، شعار هم بايد داد؛ بنده هم گاهي كه لازم است، شعار ميدهم لكن مهم اين است كه عميقا از بن دندان معتقد باشد كه اين تحولي كه در اين كشور اتفاق افتاده، بايد همچنان ادامه پيدا بكند. تحول يك چيز متوقفشدني نيست. تحول يعني يك دگرگونياي كه هر روز كاملتر و بهتر و قويتر و عميقتر ميشود؛ اين بايد ادامه داشته باشد و ما معتقد باشيم. دشمنانمان را بشناسيم، دشمنان اين نظام را بشناسيم، دشمنان اين حركت تحولي را بشناسيم. اگر نه، كشور به ركود خواهد انجاميد و مغلوب سياستها و گرايشهاي دشمنان اين ملت و دشمنان اسلام خواهد شد. امروز نگاه اسلام به مجموعه جمهوري اسلامي است؛ من به شما عرض بكنم. الان در دنياي اسلام گرايش به احياي اسلام و به زندگي اسلامي به معناي واقعي خيلي زياد است. مردمي كه، ملتهايي كه سرخورده شدهاند از اين تمدنهاي مادي غربي و شرقي، به اسلام گرايش دارند منتها ملجأيي، مرجعي، شاخصي، ستوني كه به او تكيه كنند، كسي كه به او مراجعه كنند ندارند؛ لذا نگاهشان به جمهوري اسلامي يك نگاه واقعي است؛ اين وجود دارد. البته دشمنها نميگذارند و نميخواهند اين معلوم بشود اما وجود دارد. امروز در هر كدام از اين كشورهاي اسلامي عربي كه سرانش به خون ماها تشنه هستند، اگر چنانچه از جمهوري اسلامي يك نشاني، اثري، برگهاي آنجا پيدا بشود، شخصي برود، شخصيتي برود، افرادي بروند، كتابي برود و مانع از طرف سرانشان نباشد، مردم به او اقبال ميكنند. الان تقريبا همه اين كشورهاي اسلامي از شرق تا غرب همينجور هستند؛ از اندونزي و مالزي و مانند اينها بگيريد تا آفريقا. مردم چشمشان به اينجا است؛ دنياي اسلام امروز نياز دارد به اين حركت انقلابي ما. اين كساني كه در داخل حرف ميزنند، كار ميكنند، اظهاراتي ميكنند كه با گرايش انقلابي مغاير است، ولو متضاد هم نباشد، اما همينقدر كه مغاير با گرايش انقلابي است، دارند ضربه به اميد امت اسلامي ميزنند، اين ضربه به آنهاست و خيانت ميكنند. بنابراين حركتتان حركت انقلابي باشد و كار انقلابي.
و توجهات معنوي؛ يعني واقعا بدون توجهات معنوي نميشود، بدون توسل، بدون دعا، بدون نماز شب، بدون مراجعه و خواندن صحيفه سجاديه نميشود. اگر چنانچه آدم بخواهد ارتباط قلبي خودش را، ارتباط معنوي خودش را با خدا حفظ نكند و مراقبت نكند از آن، كار پيش نميرود. خدا رحمت كند، مرحوم حاج احمدآقا ميگفت نيمهشبها كه امام پا ميشود گريه ميكند- حالا امامِ پيرمردي كه آن وقتي كه ايشان ميگفت، مثلا هشتاد و چند سال يا قريب نود سال سنش بود- دستمالهاي معمولي كفايت نميكند كه اشكهايش را پاك كند، حوله دست و رو خشككني امام دمِ دستش ميگذارد كه اشكهايش را با آن پاك كند؛ خدا هم به او توفيق داد، كمك كرد، به خاطر همين معنويت، به خاطر همين استغاثه به خداي متعال و توكل به خدا و درخواست از خدا. شماها جوانيد، دلهايتان پاك است، پاكيزه است، گرفتاريتان كمتر است و خيلي خوب ميتوانيد اين دلها را متوجه خدا كنيد، نمازها را خوب بخوانيد، با دعا و توسلات اُنس داشته باشيد، با ذكر ائمه (عليهمالسلام) اُنس داشته باشيد و بهخصوص من توصيه ميكنم نماز شب را تا آنجايي كه ميتوانيد، ولو يك وقتي هم نتوانستيد، مثلا قضايش را [بخوانيد]، ترك نشود؛ يعني دنبال كنيد اينها را، اينها خيلي اثر ميگذارد، نورانيت ميدهد به شما و آن وقت اين نورانيت، به شما كمك ميكند در پيدا كردن راه. يك چيزهايي را انسان از اين و آن هم هر چه سوال كند، به درد نميخورد؛ يعني گاهي از يك كسي هم يك چيزي ميشنود اما در انسان اثري نميگذارد. اگر آن نورانيت پيدا شد، دلها را باز ميكند، انفتاح ميدهد، بهجت معنوي به انسان ميدهد. و شماها جوانيد؛ شما هم از اين جهت از ماها جلوتريد، بهتريد، آسانتر است براي شما كار تا براي ما.
انشاءالله كه خداوند شماها را موفق بدارد؛ ما كه شما را دعا ميكنيم، شما هم ما را دعا كنيد.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته»
حالا يك وقت لازم هم باشد، شعار هم بايد داد؛ بنده هم گاهي كه لازم است، شعار ميدهم لكن مهم اين است كه عميقا از بن دندان معتقد باشد كه اين تحولي كه در اين كشور اتفاق افتاده، بايد همچنان ادامه پيدا بكند. تحول يك چيز متوقفشدني نيست. تحول يعني يك دگرگونياي كه هر روز كاملتر و بهتر و قويتر و عميقتر ميشود؛ اين بايد ادامه داشته باشد و ما معتقد باشيم. دشمنانمان را بشناسيم، دشمنان اين نظام را بشناسيم، دشمنان اين حركت تحولي را بشناسيم. اگر نه، كشور به ركود خواهد انجاميد و مغلوب سياستها و گرايشهاي دشمنان اين ملت و دشمنان اسلام خواهد شد. امروز نگاه اسلام به مجموعه جمهوري اسلامي است.
الان تقريبا همه اين كشورهاي اسلامي از شرق تا غرب همينجور هستند؛ از اندونزي و مالزي و مانند اينها بگيريد تا آفريقا. مردم چشمشان به اينجا است؛ دنياي اسلام امروز نياز دارد به اين حركت انقلابي ما. اين كساني كه در داخل حرف ميزنند، كار ميكنند، اظهاراتي ميكنند كه با گرايش انقلابي مغاير است، ولو متضاد هم نباشد، اما همينقدر كه مغاير با گرايش انقلابي است، دارند ضربه به اميد امت اسلامي ميزنند، اين ضربه به آنهاست و خيانت ميكنند. بنابراين حركتتان حركت انقلابي باشد و كار انقلابي.
در دنياي اسلام گرايش به احياي اسلام و به زندگي اسلامي به معناي واقعي خيلي زياد است. مردمي كه، ملتهايي كه سرخورده شدهاند از اين تمدنهاي مادي غربي و شرقي، به اسلام گرايش دارند منتها ملجأيي، مرجعي، شاخصي، ستوني كه به او تكيه كنند، كسي كه به او مراجعه كنند ندارند؛ لذا نگاهشان به جمهوري اسلامي يك نگاه واقعي است؛ اين وجود دارد. البته دشمنها نميگذارند و نميخواهند اين معلوم بشود اما وجود دارد.
جهتگيري انقلابي. طلبه ما، استاد ما، فاضل ما، عالِم ما، مرجع ما اگر چنانچه معتقد به اين تحول عظيمي كه اسمش انقلاب است، بود، به درد اين كشور خواهد خورد. اگر معتقد به اين نبود، به درد كشور نميخورد، به درد جمهوري اسلامي نميخورد؛ بايد معتقد باشد. اينكه بنده ميگويم حوزه انقلابي، معنايش اين نيست كه حالا حتما در مثلا فلانجا شعار [بدهد]
فكر اسلامي در جنبه عملي، همان فقه اسلام است؛ البته بنده با فلسفه خواندن، نه فقط مخالف نيستم بلكه كاملا تاييد ميكنم، فلسفه هم لازم است؛ حالا چه جوري داخل برنامههاي شما بشود، آنها به برنامهريزي مديران محترم آنجا بستگي دارد؛ لكن فلسفه خوب است، لازم است، نه اينكه فقط خوب است؛ لازم است؛ در اين ترديدي نيست؛ لكن آنچه زندگي را اداره ميكند، عملا فقه ماست