جايگاه ما در جنگ تجارت
بهرام اميراحمديان
توافقي كه بعد از نشست سران گروه 20 ميان چين و ايالات متحده امريكا براي توقف موقت جنگ تجاري و منع اعلام تعرفههاي تازه عليه صادرات اين دو ابرقدرت اقتصادي به يكديگر به دست آمد، توافقي است كه در كوتاهمدت براي هر دو طرف سودبخش خواهد بود. واشنگتن طي ماههاي گذشته از زمان آغاز جنگ تجاري و اعلام تعرفه عليه واردات از چين، به اين نتيجه رسيدهاست كه اين اقدام تا حدود زيادي فكر نشده و خام بود، چرا كه زماني امريكاييها تعرفههاي جديدي بر كالاهاي چيني وضع ميكنند، چين هم به صورت تلافيجويانه تعرفههاي جديدي بر واردات كالا از امريكا وضع ميكند و اين چرخه همانقدر كه به صادرات چين به امريكا صدمه ميزند، به صادرات امريكا به چين هم صدمه خواهد زد. در كنار اين موضوع، كاهش قدرت صادرات چين، بسياري از سرمايهداران امريكايي را كه طي دهههاي گذشته در خاك چين سرمايهگذاري كردهاند تحت تاثير قرار ميدهد، چرا كه با كاهش صادرات چين، آورده سرمايههاي امريكايي در چين كاهش خواهد يافت. سرمايهگذاران امريكايي در چين سرمايهگذاري كردهاند و ارزش سرمايههاي خود را از دست ميدهند. در نتيجه از توقف جنگ تجاري به اين شكل، هر دو كشور منتفع خواهند شد، زيرا تجارت يك امر دوجانبه است. اما پيروز بلندمدت پايان جنگ تجاري چين خواهد بود، حجم صادرات چين به امريكا، بسيار بيشتر از صادرات امريكا به چين است. بيشتر كالاهاي مصرفي در امريكا از كمدوام، نيمهبادوام و بادوام در چين توليد ميشوند. توليد چنين كالاهايي در امريكا بسيار گرانتر از چين تمام خواهد شد. فراموش نكنيم كه وقتي قدرت اقتصادي چين و امريكا با تكيه بر توليد ناخالص داخلي انجام ميشود، يك قياس معالفارق رخ داده است. درست است كه چين با 12 تريليون دلار توليد ناخالص داخلي...
بعد از امريكا با سالانه 20 تريليون دلار توليد ناخالص داخلي، دومين اقتصاد بزرگ جهان محسوب ميشود، اما با وارد كردن جمعيت دو كشور در معادله، اعداد كاملا متفاوتي وارد مقايسه ميشوند. چين يك ميليارد نفر جمعيت بيشتر از امريكا دارد، در واقع رقم توليد ناخالص داخلي 20 تريليون دلاري امريكا ميان 380 ميليون نفر جمعيت اين كشور تقسيم ميشود، در حالي كه براي چين، 12 تريليون دلار توليد در ميان يك ميليارد و 350 ميليون نفر هزينه خواهد شد. توليد ناخالص سرانه يك امريكايي نزديك به 60 هزار دلار در سال است، در حالي كه توليد ناخالص سرانه يك چيني كمتر از 9 هزار دلار در سال خواهد بود. در نتيجه با وجود قابل مقايسه بودن رقم كلي توليد ناخالص داخلي سالانه دو كشور، رقم سرانه اين رقم چندين برابر متفاوت است. اين تفاوت سطح زندگي در چين و امريكا باعث ميشود كه دستمزد يك كارگر براي توليد كالاي مشابه در امريكا، چند برابر دستمزد كارگر در چين باشد. چين و امريكا بزرگترين شركاي تجاري يكديگر هستند. بخش عمده تجارت خارجي چين با امريكا صورت ميگيرد لذا تعرفه بر واردات كالا از چين به امريكا، ضربه مهلكي به تجارت چين ميزند و توقف اعمال اين تعرفهها براي چين اهميت زيادي دارد. امريكا اهرمهاي مختلفي براي فشار به چين استفاده كرده است تا از يك طرف كسري تراز تجاري ميان دو كشور كاهش پيدا كند و از سوي ديگر قابليت رقابت كالاهاي مصرفي امريكايي با چين افزايش بيشتري پيدا كند. ابزار حقوق بشر از جمله اهرمهايي است كه توسط امريكاييها براي فشار به چين استفاده ميشود، امريكاييها به دولت چين اتهام ميزنند كه در قالب اقتصاد دولتي اين كشور، كارگران و شهروندان مورد استثمار قرار ميگيرند و با ثابت نگه داشتن دستمزد در كنار تضعيف ارزش يوان در برابر دلار، اجازه نميدهند تا كارگران بر اساس ميزان توليد خود از زندگي بهتري برخوردار شوند. تهديد به وضع تعرفه و تلاش براي افزايش حداقل دستمزدها در چين، از جمله ابزارهايي است كه امريكا و ديگر متحدانش براي كاهش قدرت رقابتپذيري كالاهاي صادراتي چين در بازارهاي خودشان امتحان كردهاند، اهرمهايي كه تاكنون موفق نبودند و هنوز كالاهاي ارزان توليدشده در چين در بازارهاي امريكاي شمالي و ديگر نقاط جهان بيشترين نفوذ را دارند. در صورتيكه چين مجبور شود دستمزد بيشتري به كارگران پرداخت كند، ارزش يوان را در برابر دلار تقويت كند و تعرفههاي كلاني بر واردات كالا از چين تحميل شود، چه اقتصاد امريكا و چه ديگر توليدكنندگان جهان با يك فرصت تازه براي مقابله با سلطه چين بر بازار كالاهاي مصرفي مواجه ميشوند، چرا كه اگر كالاهاي چيني در بازارهاي امريكا گرانتر شود، اين فرصت براي كشورهاي ديگر ايجاد ميشود كه بر اساس مزيتهاي تجاري خود، با چين رقابت كنند. اما در شرايط حاضر، تقريبا امكان رقابت براي بسياري از كشورها از ميان رفته است.
ايران و جنگ تجاري
كسري تراز تجاري با چين، مشكلي مختص امريكا نيست، بلكه تقريبا مشكلي براي همه كشورهاي جهان است. حتي در ايران هم ما شاهد هستيم كه توليدات چين به صورت پيوسته بازار كالاهاي مصرفي كشور را پر ميكنند، كالاهايي كه ارزانتر از كالاهاي ايراني توليد ميشوند. فروش مستقيم نفت به چين و واردات كالا از اين كشور باعث شده است تا بسياري از صنايع كشور به دليل عدم توان رقابت با توليدات ارزانقيمت چيني فلج شوند، تعطيلي صنايع به معناي بيكاري كارگران است و نهايتا شاهد هستيم كه همين كارگراني كه به دليل ناتواني رقابت با كالاهاي چيني از كار خود بيكار شدهاند، مجبور هستند از بازار كالاي چيني خريداري كنند و از طريق دستفروشي زندگي خود را تامين كنند. من به ياد ميآورم كه در دهههاي گذشته وقتي براي شركت در همايشهاي وزارت بازرگاني در استانهاي مختلف كشور ميرفتم، بنرهايي از سخنان مقام معظم رهبري در اين همايشها با اين مضمون نصب ميشد كه «دولت ... بايد كارى كند كه بتواند روزى به دنيا اعلام نمايد كه از امروز تا شش ماه ديگر، تا يك سال يا چهل روز ديگر، ميخواهيم درِ چاههاى نفت را ببندم. ميخواهم يك قطره نفت صادر نكنم. دولت بايد بتواند تصميم بگيرد. بايد به نفت احتياج نداشته باشد.» اما مسيري كه ما در تجارت با چين طي ميكنيم، خلاف اين رهنمود است. رقابتپذير شدن با چين براي همه كشورهاي جهان مهم است، نه تنها امريكا بلكه ايران، اروپا و ديگر كشورهاي جهان به دنبال اين هستند كه بتوانند توازن بيشتري در توليد كالاهاي خود با چين ايجاد كنند. امروز امريكا با تمام قدرت اقتصادياش به عنوان بزرگترين اقتصاد جهان، نگران تسلط چين بر بازار كالاهاي مصرفي و تعطيلي صنايع خود است، همين مساله براي ديگر كشورهاي جهان هم وجود دارد. شايد مسيري كه دونالد ترامپ براي رويارويي با چين انتخاب كرده است، مسيري ناپخته و فكرنشده باشد كه نهايتا مجبور به توقف آن بشود، اما مسير رقابتپذير كردن صنايع جهان با صنايع چيني، مسيري است كه همه جهانيان به دنبال آن هستند و اميدوارند كه با استفاده از ابزارها معقول و سياستهاي اقتصادي منطقي و منصفانه به آن دست يابند.