رسولآباديان
امين فقيري از پيشكسوتان ادبيات داستاني كشور است؛ نويسندهاي كه هماكنون به عنوان يكي از قطبهاي موثر ادبيات روستا شناخته ميشود. آثار اين نويسنده هميشه خواننده داشتهاند و بعضي از كارهايش تاكنون به زبانهايي چون انگليسي، آلماني، روسي، اردو، ايتاليايي، فرانسوي، ژاپني و...ترجمه و منتشر شده است. از فقيري تاكنون كتابهاي زيادي در زمينه رمان، مجموعهداستان، نمايشنامه و داستان نوجوانان به چاپ رسيده است.«دهكدهپرملال، كوچهباغهاي اضطراب، كوفيان، غمهاي كوچك، مويههاي منتشر، اگر باران ببارد و رقصندگان» چند عنوان از آثار منتشر شده از اين نويسنده هستند.
ضمن عرض تبريك به مناسبت انتشار كتاب «فاطو و پري دريايي»، اولين پرسشم را از حال و هواي كارهاي شما شروع ميكنم؛ كارهايي كه انتشارشان مصادف بود با پديدآمدن سبكي از نوشتن تحت عنوان «ادبيات روستا» كه جايگاهي قابل توجه در بدنه ادبيات داستاني كشور پيدا كرد. ميخواهم بپرسم مكانهاي روستايي به چه دليل براي شما جذابيت داشتند و چرا به نوشتن در اين سبك رغبت نشان داديد؟
من از سال 1343 كه نوزده سال داشتم، داستانهاي روستايي را شروع كردم. در اين راه نه تحت تاثير كسي و نه به فكر سبك بودم. علت را هم بارها در مصاحبههايم و كتاب تاريخ شفاهي گفتهام. من از دنيايي معصوم به دنيايي پرت شدم كه فقر و خرافات و فضاي ارباب رعيتي و استثمار و ظلم و دروغ و مردي و نامردي و از همه مهمتر بيفرهنگي در آن شيوع داشت. طبيعتا تمام اينهاخوراك خوبي براي نوشتن بود. «نفرين زمين» زندهياد آلاحمد در زمستان 46 از چاپ درآمد يا كتاب «عزاداران بيل»غلامحسين ساعدي در سال 43 منتشر شد كه من به علت حضور در غربت روستاهاي جيرفت و كرمان آنها را نخوانده بودم و من سبكي اينچنيني را نميشناختم تا از آن پيروي كنم. براي من درنوشتن هرچه بوده خودجوش بوده و تا حال كسي هم نگفته كه من دنبالهرو ديگري بوده باشم. نوشتن من روي حساسيت نسبت به رخدادها و مردمدوستيام بوده است نه چيز ديگر و چون فضا- مكان و آداب و رسوم، همگي نتيجه اقامتم به عنوان سپاه دانش و بعد معلمي از روستا نشات گرفته بود، خود به خود كتابهاي اوليه من جزو «ادبيات روستايي» به شمار آمد.
شيوههاي مختلف داستاننويسي در ايران و جهان هميشه درحال دگرگوني هستند اما گرايش به ادبيات روستا و آثار بومي هيچوقت كهنه نميشود. چرا؟
جواب سادهاي دارد. روستا چهره مجهول و نامعلومي براي مردم شهر دارد. مسائلي كه در آنجا ميگذرد روراستتر و به زندگي طبيعي و ابتدايي نزديكتر است. از طرفي روستاها در تمامي جهان جمعيت بيشتري دارند. وقتي كتابخوانان شهري سرگذشتي را از يك روستا ميخوانند در حقيقت از جغرافياي وطنشان، خلق و خوي مردم و علايق آن چه خوب و چه بد آگاهي مييابند. به گمان من به خاطر همين مسائل است كه كهنه ادبيات روستا هيچگاه كهنه نميشود و حس كنجكاوي ديگر اقشارجامعه همواره نسبت به روستا برانگيخته ميشود.
نكته جالبتوجهي كه در ادبيات بومي و روستايينويسي ما وجود دارد اين است كه نويسنده نميخواهد از زاويه بالا به جهان اطرافش نگاه كند بلكه قصد دارد جزيي از بدنه همين اجتماع باشد. همين امر باعث شده كه مخاطب اعتمادي بيش از نويسندگان در سبكهاي ديگر به نويسنده داشته باشد. به گمان شما چرا اين نوع نگاه هماكنون كمرنگ شده و چگونه ميشود ادبيات بومي و روستايي را مجددا احيا كرد؟
نويسندهاي كه ميخواهد از جهان روستا بنويسد بايد در جامعه محدود آنجا حل شود و حتما چارهاي نيز جز نشست و برخاست با مردم ندارد. همين مساله موجب آگاهي از چند و چون زندگي مردم ميشود و بعد در نوشتن، ناخودآگاه از تمامي عوامل بهره ميبرد. ميدانيم كه جامعه روستايي در اكثر موارد روي همه عوامل و مردم آن روستا تاثير ميگذارد. مثلا همه به عروسي دعوت ميشوند، همه در عزا شركت ميكنند و در دعواها بيشتر روستاها به دو قسمت تقسيم شده و به جان هم ميافتند كه اين را من در بعضي روستاهاي فارس شاهد بودهام. نويسنده روستانويس از همين مسائل به ظاهر ساده حرف ميزند، او نميتواند خودش را پشت فرمهاي دستو پاگير يا مثلا پسامدرن پنهان كند چون او از رويدادهاي ملموس و واقعي صحبت ميكند و نتيجهاش اين است كه خواننده حرفش را باور ميكند و اعتمادش جلب ميشود. حال چرا اين نگاه كمرنگ شده است؛ علل مختلف دارد. بخل آسمان، مهاجرت، بودن جاده و سهولت رفت و آمد به شهر و تاثيرپذيري از فرهنگ منفي شهر كه ميتواند زودتر يك روستايي را به پول برساند. وجود وسايل ارتباط جمعي همانند ماهواره و دستگاههاي ديويدي، فيلمهاي مختلف و... روستاييان را از خود بيگانه كرده است و به همين نسبت روستايياني كه باران دارند و رودخانه دارند، در كل وضع معيشتي مناسبتري از نظر كشاورزي پيدا ميكنند اما فقط مساله مهاجرت دراين ميان كمي كمرنگتر ميشود چون باقي مسائل با شدت و ضعف همچنان رواج دارد. يكي از دلايل ديگر كمرنگي ادبيات روستا اين است كه تاكنون هيچ روستانشيني به دلايل مختلف نتوانسته اصالت خود را حفظ كند و بر همين اساس نويسندهاي كه دغدغه روستانويسيدارد نيز اصالت و مصالح كارش را از دست ميدهد و چون مساله فرهنگ- خرافات- آب و زمين در تمامي جهان نمودي مشترك دارد، خود به خود بعضي از اين روابط مدام كمرنگتر ميشوند. به گمان من نويسنده روستانويس بايد يا بومي باشد يا اقامت بلندمدتي در يك روستا داشته باشد. طبيعي است كه جهان داستاني يك روستا (در سالهاي اخير) با جهان داستاني قبل از انقلاب تفاوت زيادي دارد. نويسنده بايد مثل يك جامعهشناس، جامعه روستا را بشناسد. خلق و خو و شخصيت روستاييان را به دقت بررسي و موشكافي كند تا بتواند شخصيت موثر و مانايي خلق كند. واقعيت اين است كه من اميدي ندارم. ادبيات مخصوصا داستاننويسي «شيك» شده است. زماني به علت مردمي بودن ادبيات، دانشآموزان- معلمين- دانشجوها و كارمندان، مشتري اصلي كتاب بودند و تيراژ بالا بود اما هماكنون همان طرفداران كتاب و كتابخواني به خاطر گراني ازعهده خريد كتاب برنميآيند. نكته ديگر اينكه بعد اينكه چاپ كتاب در برههاي خاص از تاريخ كشور به شركت در آزمون كنكوري سخت ميمانست چون كمتر رسم بود كه نويسنده يا شاعر براي چاپ كتابشان به ناشر پول بدهند. ناشر هم حتما حقالتاليف پرداخت ميكرد اما امروزه كساني كه از وضع مالي مناسبي برخوردارند خيلي راحت براي چاپ اثرشان پول پرداخت ميكنند و طبيعياست كه چنين كارهايي به لحاظ محتوا به ندرت چنگي به دل بزنند و به همين دليل تيراژ كتابها روز به روز پايين و پايينتر ميآيد و ازحجم مخاطبان هم كاسته ميشود. البته انصاف نيست كه همه نويسندگان تازهكار (چه زن و چه مرد) را بياستعداد بناميم. بدون شك آثار خوب و درخوري هم در اين ميان منتشر ميشود كه نويد روزهاي بهتري براي ادبيات ميدهد.
حضور شما در عرصه نويسندگي كشور، حضوري موثر و مداوم بوده و آثارتان هميشه خواننده داشته. ميخواهم از شما بپرسم كه روند كنوني ادبيات داستاني كشور را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
در مورد خودم پشتكار حرف اول را ميزند. خواندن و نوشتن شده است كار اصلي من. اگر كتابهايم توانسته جايي در ميان مردم باز كند برميگردد به پشتوانه فرهنگي كه از خانواده فرهنگيام شروع شد. من از هشت سالگي به صورت پيوسته كتاب خواندهام تا هماكنون. خوب اين اثرش را در كتابهايم به جا ميگذارد و كمك ميكند درست بينديشم و سالم بنويسم. پيشتر توضيح دادم كه روي هم رفته من به ادبيات داستاني اين مرز و بوم اميدوارم. گاه آثاري ميخوانم كه مرا حيرتزده ميكند. به خودم ميگويم آسمان ادبيات هيچگاه از ستاره خالي نميشود. بله، اميدوارم.
از آخرين كتابي كه منتشر كردهايد بگوييد و اينكه مخاطب براي بهتر فهميدن اين كار بايد به چه ويژگيهايي توجه داشته باشد؟
كتاب «فاطو و پري دريايي » گزيده داستانهاي من است و به نوعي جديد به حساب نميآيد. آخرين كتابم «شهر بازي» توسط انتشارات ماه باران در سال 1345 به چاپ رسيد. ميتوانم از رمان «ظلمت شب يلدا» بگويم كه عاشقانهاي است بر بستر تاريخ- اين رمان توسط انتشارات آفتابكاران پخش ميشود و مجموعه داستان «بـ -كوچك» كه هنوز ناشرش مشخص نشده است. داستانهاي ناطور و پري دريايي را خودم انتخاب كردهام. حتما از نظر خودم بهترين داستانهايم بودهاند.
شما علاوه بر نوشتن داستان، نمايشنامه و زندگينامه و آثاري براي نوجوانان هم نوشتهايد. برايمان بگوييد كه اين فضاهاي متضاد درنوشتن را چگونه مديريت ميكنيد؟
اگر تعريف خود نباشد نوشتن براي من مثل سر كشيدن يك ليوان آب است. مهم موضوعي است كه مرا به پاي نشستن پشت ميز تحريرم ترغيب ميكند. لذا جوانان را به خاطر شغل معلمي كه داشتهام بسيار دوست دارم وسعي ميكنم به نوعي به آنها كمك كنم. زندگينامه سعدي- قوامالدين شيرازي و ميرعماد قزويني را نيز بر همين اساس نوشتم. به علاوه «اگر باران ببارد» و «زندگي با ورزش» و يك داستان براي كودكان «آهوي زيباي من». من همواره دوست داشتهام براي نوجوانان بنويسم، كتاب سعدي با چند چاپ و تيراژ بيش از 30 هزارنسخهاي يكي از موفقترين كتابهايم بوده است. به اين كتابها ـ خسرو و شيرين به نثر و بازنويسي قصص الانبياء با نثر ساده و روان را نيز بيفزاييد.
شما يكي از برندگان جايزه 20 سالداستاننويسي دركشور هستيد و اين مساله نشان ميدهد كه جايگاهتان در اين عرصه، جايگاهي تعريف شده و با ثبات است. به نظر شما دريافت جايزه تا چه اندازه ميتواند به روند نويسندگي يك نويسنده كمك كند؟
وقتي آدم ميبيند در جامعه اصل هنر مقبوليت چنداني ندارد و زعماي قوم نسبت به گراني كاغذ و مسائل مربوط به امر چاپ بسيار خونسردند، گرفتن جايزه به آدم اين دلگرمي را ميدهد كه هنوز كساني هستند كه قدر ميدانند و آدم به بهتر نوشتن و با وسواس كار كردن توجه بيشتري نشان ميدهد.
اين روزها مشغول چه كاري هستيد و كي منتظر اثري تازه از شما باشيم؟
اين روزها سرگرم نوشتن رماني طنز با عنوان «روحي كه از اين دنيا دل نميكند» هستم. خسته شده بودم از اينكه مردم را غمگين كنم. مردم خوب ما سزاوار غم نيستند. سهچهارم رمان نوشته شده و اگر بلايي نازل نشود تا آخر تابستان تمام ميشود.
خوشبختانه اين روزها شاهديم كه گرايشي خودجوش درميان جوانان ايجاد شده و آنها بدون توجه به هياهوهاي اطراف، مشغول نوشتن داستانهايي در گونه ديارگرا و بومي هستند. به نظر شما بايد چه سازوكاري براي حمايت از اين جوانان داشته باشيم تا به موفقيت برسند؟
خبر مسرتبخشي است. بالاخره آپارتمان و نوشتن در آن محدوده تنگ تقش درآمده. خواننده احتياج به آسمان و كوه و دشت و رودخانه دارد. فضاي باز دل آدمي را نيز باز ميكند. محيط زندگي نويسنده ميتواند نوشته را ريشهدار و اصيل نشان دهد. اين سرزمين زيباي پهناور احتياج به نويسندگاني دارد كه از گوشه گوشه آن بنويسند و ما را به آداب و رسوم- طريقه زندگي آنها آشنا سازند.توصيه من هميشه به ديگران اين بوده كه بدون توجه به حمايتها از هر سويي، هدف را بلندترين قله بگيرند تا اگر به بالاي آن نرسيدند به نزديكيهايش برسند. نويسندگان جوان بايد زياد بخوانند. 90 درصد مطالعه- 10 درصد نوشتن كه البته به تدريج اين نسبت معكوس ميشود. توصيه ديگر اين است كه از شكست نهراسند و ادامه دهند و پشتكار داشته باشند چون در اين صورت است كه حتما موفق ميشوند. نكته ديگر اينكه از ادبيات كلاسيك غافل نباشند و تاريخ بيهقي و گلستان سعدي را چند بار دوره كنند. كتابهاي هزار و يكشب- فرج بعد از شدت- سمك عيار و كليله و دمنه را بخوانند و از نثر قصصالانبيا هم لذت ببرند.
هر نويسندهاي بايد در جريان ادبيات داستاني روز دنيا باشد و من پيشنهاد ميكنم جوانها رمانها و داستانهاي كوتاه خارجي را بخواند (البته با مترجمين شناخته شده و معتبر) به نصايح حرفهاي پيشكسوتهاي رشته خودشان گوش كنند و قدرت تحمل نقدهاي ديگران را داشته باشند و نسبت به كار خود تعصب نداشته باشند و هميشه فكر كنند اثر ديگرشان يك شاهكار خواهد بود. تمام حرف من اين است كه اگر عاشق كارتان باشيد موفق ميشويد. مطمئن باشيد.
روستانويس بايد يا بومي باشد يا اقامت بلندمدتي در يك روستا داشته باشد. طبيعي است كه جهان داستاني يك روستا (در سالهاي اخير) با جهان داستاني قبل از انقلاب تفاوت زيادي دارد. نويسنده بايد مثل يك جامعهشناس، جامعه روستا را بشناسد.
خلق و خو و شخصيت روستاييان را به دقت بررسي و موشكافي كند تا بتواند شخصيت موثر و مانايي خلق كند. واقعيت اين است كه من اميدي ندارم. ادبيات مخصوصا داستاننويسي «شيك» شده است.