طرح پرسشهاي قديمي اما فراموش شده
زهرا سليماني اقدم
زهرا سليماني اقدم
بنفشه شريفيخو، مترجم شناخته شده حوزه ادبيات، روانشناسي و تاريخ، از ده سال پيش با ترجمه ادبيات داستاني قدم به عرصه حرفهاي گذاشت و تاكنون بيش از بيست عنوان كتاب را به فارسي برگردانده است. او كه فارغالتحصيل رشته زبانها، فرهنگها، ادبيات و ترجمه است، نگاهي عميق و ميانرشتهاي به ارتباط ادبيات و روانشناسي دارد و معتقد است بسياري از نويسندگان بزرگ، روانشناساني توانا نيز بودهاند. شريفيخو در سالهاي اخير با ترجمه پنج عنوان از مجموعه «مدرسه زندگي» اثر آلن دوباتن و همكارانش و درحالي كه دو عنوان ديگر نيز در راه انتشار دارد، رويكردي واقعگرايانه و انساني به زندگي را به مخاطبان فارسيزبان معرفي كرده است؛ رويكردي كه از كليشههاي انگيزشي فاصله ميگيرد و بهجاي خوشبيني مصنوعي، بر پذيرش صادقانه حزن، ترديد و رنج به عنوان بخشي جداييناپذير از حيات تاكيد ميكند.
خانم شريفيخو! شما با ترجمه آثاري از فيلسوفان و همچنين موضوعات روانشناسي وارد عرصه ترجمه شديد، آيا در حوزه فلسفه يا روانشناسي تخصص داريد يا صرفا از سر علاقه سراغ اين دست از آثار رفتيد؟
هر چند تخصص دانشگاهي در روانشناسي ندارم، اما هميشه احساس كردهام كه روانشناسي و ادبيات خيلي از هم دور نيستند. مثلا خيليها معتقدند داستايفسكي در واقع فيلسوف بود، اما خودش در نامهاي به برادرش ميگويد: «من فيلسوف نيستم، يك آدم واقعگرا هستم، اما واقعگرايي به معناي والاي آن.» به نظرم داستايفسكي و بسياري از نويسندگان بزرگ ديگر، روانشناسان خوبي هم بودهاند، چون پيچيدگيهاي روان انسان را شناختهاند و آن را در داستانهايشان با مهارت و دقت به تصوير كشيدهاند.
شما تاكنون چند عنوان از مجموعه «مدرسه زندگي» را ترجمه كردهايد؟ چه چيزي در اين مجموعه برايتان الهامبخش يا چالشبرانگيز بود؟
تا به حال پنج عنوان از كتابهاي «مدرسه زندگي» با ترجمه من منتشر شده و دو عنوان ديگر هم در راهند و به زودي وارد كتابفروشيها ميشوند. راستش را بخواهيد، شخصا با كتابهايي از جنس «راهنماي موفقيت» و نسخههاي ساده شده براي داشتن زندگي بهتر چندان ميانهاي ندارم، اما مجموعه «مدرسه زندگي» برايم قابل تأمل است، چون نگاهي انسانيتر و واقعبينانهتر به زندگي دارد. در اين كتابها خبري از جملات انگيزشي افراطي يا اميدهاي بيپشتوانه نيست؛ در عوض، حزن، ترديد و رنج به عنوان بخشي طبيعي و گريزناپذير از حيات انسان به رسميت شناخته ميشوند. همين نگاه صادقانه و پرهيز از خوشبيني ساختگي است كه باعث شده به سراغ آثار اين مجموعه بروم. بازار كتاب تا حد زيادي اشباع شده از كتابهاي روانشناسي عامهپسند و خودياريهايي كه اغلب حرف تازهاي براي گفتن ندارند يا نگاه سطحي و سادهانگارانهاي به مسائل پيچيده انساني دارند. در اين فضا، مجموعههاي كوتاه و كاربردي آلن دوباتن برايم جذاب بودند، چون اولا حجمشان كم است و براي مخاطب امروز كه وقت يا حوصله خواندن متون بلند را ندارد، مناسباند. از طرف ديگر، اين كتابها بهجاي ارايه نسخههاي فوري و بيپايه براي حال خوب، خواننده را به فكر كردن دعوت ميكنند. نثرشان ساده است، اما پشت آن سادگي، نوعي بينش فلسفي و روانشناسانه وجود دارد كه مبتني بر تجربه واقعي زندگي است.
چرا آثار آلن دوباتن، بهويژه مجموعههاي كوتاه و كاربردياش را براي ترجمه به زبان فارسي مناسب ديديد؟
زبان دوباتن و مجموعه مدرسه زندگي در عين سادگي، پر از لحن كنايي، طنازانه و گاهي حتي تعمدا صميمي و غيررسمي است. همين ويژگي در نگاه اول ممكن است ترجمه را ساده جلوه دهد، اما در واقع حفظ اين تعادل بين سادگي و عمق و انتقال آن به فارسي، يكي از دشوارترين بخشهاي كار بود. براي من مهم بود كه زبان ترجمه نه بيش از حد «ادبي» و رسمي شود و نه آنقدر عاميانه كه از دقت و وقار متن اصلي فاصله بگيرد. ازسوي ديگر، اين زبان با آنچه معمولا در كتابهاي علمي رايج است —زباني كه از عصر روشنگري به بعد، با استفاده از آمار، اصطلاحات تخصصي و ساختارهاي يقيني مشروعيت پيدا كرده— تفاوت اساسي دارد. زبان علمي به ما حس آگاهي ميدهد، اما اغلب ما را از مشاركت فعال در فكر كردن بازميدارد. در مقابل، زبان مدرسه زندگي پيشنهادي است نه دستوري؛ جملهها اغلب حالت «دعوت» دارند، نه «ابلاغ». همين باعث ميشود خواننده حس نكند كه بايد چيزي را صرفا بپذيرد، بلكه تشويق ميشود به اينكه فكر كند، احساس كند و از دل تجربه و ذهن خودش به معنا برسد. براي من، حفظ اين لحن پيشنهادي و باز گذاشتن فضا براي تأمل خواننده، مهمترين بخش ترجمه بود؛ اينكه صدا و شخصيت متن در زبان فارسي زنده بماند، بيآنكه براي خواننده تصنعي يا ساختگي جلوه كند.
نوع زبان دوباتن در اين آثار (عاميانه و ساده سخن گفتن حتي گاهي همراه با كنايه) را ميتوان نقطه قوت كار ترجمه دانست يا سختي آن؟ راهكارتان براي حفظ لحن خاص دوباتن در آثارش چه بود؟
با وجود زبان ساده و در دسترس دوباتن، نميتوان آثار او را سطحي يا صرفا عمومي دانست. او بهجاي نوشتن براي خواننده متخصص، براي خواننده انديشمند مينويسد؛كسي كه شايد تخصص آكادميك نداشته باشد، اما ميل به درك عميقتر زندگي را دارد. در نتيجه، آثار او واجد اصطلاحات تخصصي به معناي فني كلمه نيستند، اما گاه به مفاهيم يا واژگاني برميخوريم كه ريشه در روانشناسي يا فلسفه دارند. برخي از اين واژهها، مانند «تروما»، در زبان ما نيز رواج يافتهاند و براي مخاطب آشنا هستند، اما گاهي با اصطلاحاتي مواجه ميشويم كه هنوز معادل جاافتادهاي در فرهنگ ما ندارند. در چنين مواردي، تلاش من بر اين است كه معناي واژه را از خلال بافت جمله و سبك بياني نويسنده منتقل كنم، نه صرفاً با ترجمه لفظ به لفظ. هدف، ايجاد وقوف و دعوت به تأمل است، نه صرفا انتقال اطلاعات، بنابراين اگر واژهاي تخصصي به روانخواني متن لطمه بزند يا مخاطب را از تجربه فكري مورد نظر دور كند، از معادلهايي استفاده ميكنم كه همراستا با لحن نويسنده و قابلفهم براي خواننده فارسيزبان باشند، بيآنكه اصالت معنا را فداي سادگي كرده باشم.
از نظر شما، چه اندازه آثار و نگاه دوباتن با تجربه زيسته مخاطب ايراني همپوشاني دارد؟
به نظرم نگاه و دغدغههاي آلن دوباتن در بسياري از جنبهها جهانشمول است و به تجربه زيسته انسانها در هر فرهنگي، ازجمله جامعه ايراني، نزديك است. مسائلي مثل ترس از شكست در روابط، اضطراب نسبت به قضاوت ديگران، نياز به معنا و امنيت، يا احساس تنهايي و بيمعنايي، چيزهايي نيستند كه مختص فرهنگ خاصي باشند. دوباتن اين موضوعات را با زباني ساده اما عميق بيان ميكند كه براي مخاطب ايراني هم ملموس و قابل درك است. البته تفاوتهاي فرهنگي وجود دارد و برخي ابعاد تجربه انساني در هر جامعه رنگ و بوي خاص خود را دارد، اما اصل احساسات و دغدغهها مشترك است. در جامعهاي مانند ايران، كه هنوز صحبت درباره آسيبهاي رواني و عاطفي ممكن است تابو باشد، آثار دوباتن ميتواند فرصتي فراهم كند براي نگاه همدلانهتر به خود و ديگران.
در فرهنگ ايراني، بسياري از مفاهيم طرحشده در مدرسه زندگي—مثل مراقبت از خود، پذيرش ضعفها، يا حتي نقد نهاد خانواده—ممكن است با درك نادرست به خاطر تفاوتها مواجه شوند. تجربه شما در ترجمه اين مباحث چطور بود؟ سعي كرديد رويكردي تطبيقي داشته باشيد يا به متن وفادار بمانيد؟
به نظرم در ترجمه، وفاداري به متن اصلي، اصل غيرقابلچشمپوشي است. دست بردن در مفاهيم اساسي يا تغيير آنها به منظور تطبيق فرهنگي، نه تنها ممكن نيست، بلكه به ذات اثر آسيب ميزند. ترجمه بايد با حفظ اصالت و پيام نويسنده، زمينهاي فراهم كند تا مخاطب فارسيزبان بتواند متن را درك و با آن ارتباط برقرار كند. در موارد جزيي و ظريف، ميتوان به كمك زبان و فرهنگ مقصد، كمي بوميسازي انجام داد؛ مثلا انتخاب واژه يا عبارتهايي كه براي خواننده ملموستر و طبيعيتر باشند، بدون آنكه معنا و مفهوم اصلي تغيير كند يا تحريف شود. درنهايت، هدف ترجمه انتقال پيام و حس نويسنده به بهترين شكل ممكن است و من تلاش ميكنم هميشه به اين هدف وفادار بمانم. حتي اگر گاهي فهم برخي مفاهيم نيازمند صبر و تفكر بيشتر از سوي مخاطب باشد، باور دارم كه احترام به متن و خواننده در كنار هم تجربهاي غنيتر و اصيلتر فراهم ميكند.
آلن دوباتن در ترجمه آثارش نسبت به هم صنفهاي خودش شانس و اقبال بيشتري در ايران يافت. علت را در چه ميدانيد؟ سادگي زبان به كار رفته؟ شخصيت وي؟ يا افرادي كه در ترجمه آثارش در ايران پيش قدمي كرده و از اولينها بودند و در شناساندن او به ايرانيان موفق عمل كردند؟
به نظرم تركيبي از چند عامل باعث شده آلن دوباتن در ايران محبوبيت بيشتري نسبت به بسياري از همصنفانش پيدا كند. اول اينكه زبان او بسيار ساده، روان و در عين حال عميق است؛ اين سادگي به مخاطب فارسيزبان اجازه ميدهد بدون مانع زباني با آثارش ارتباط برقرار كند و مفاهيم را راحتتر درك كند. ازسوي ديگر، شخصيت آلن دوباتن و نگاه فلسفي-روانشناسانهاش، كه بيشتر روي دغدغههاي انساني و زندگي روزمره تمركز دارد، باعث شده كتابهايش براي طيف گستردهتري از مخاطبان جذاب باشد. علاوه بر اين، حضور مترجمان و ناشراني كه از ابتدا به معرفي و شناساندن آثار دوباتن به جامعه فارسيزبان اهميت دادهاند، نقش بسيار مهمي داشته است. اين افراد با انتخاب دقيق آثار، ترجمههاي باكيفيت و تلاش در بازاريابي و اطلاعرساني، سهم بزرگي در موفقيت او در ايران داشتهاند. در مجموع، اين عوامل دست به دست هم دادهاند تا آثار دوباتن جايگاه ويژهاي در ميان كتابخوانهاي ايراني پيدا كنند.
مخاطب فارسيزبان با چه چالشهايي ممكن است هنگام خواندن اين آثار مواجه شود كه شما به عنوان مترجم تلاش كردهايد آن را هموار كنيد؟
خواننده فارسيزبان ممكن است هنگام مطالعه آثار دوباتن با چند چالش مواجه شود؛ يكي از مهمترين آنها، وجود مفاهيمي است كه ريشه در فرهنگها و زمينههاي متفاوت دارند و براي مخاطب ما چندان آشنا نيستند. براي مثال، پذيرفتن انگاره حسادت والدين به فرزندان. علاوه بر اين، لحن متن گاهي از زبان كاملا روزمره فاصله ميگيرد تا خواننده را به تفكري عميقتر دعوت كند كه ممكن است باعث شود مطالعه كمي دشوار شود، به خصوص اگر خواننده انتظار متن ساده و كاملا ملموس داشته باشد. به عنوان مترجم، تلاش كردهام با انتخاب واژگان و ساختارهاي زباني مناسب، اين مفاهيم را به گونهاي منتقل كنم كه براي خواننده فارسيزبان قابل فهم و در عين حال وفادار به متن اصلي باشد. همچنين سعي كردهام لحن تأملبرانگيز و دعوتكننده به تفكر را حفظ كنم تا روح آثار دوباتن دستنخورده باقي بماند. هدف اين بوده كه تعادلي ميان روان و عمق برقرار شود تا تجربه خواندن هم لذتبخش باشد و هم به اصل متن وفادار بماند.
از ديد شما، آلن دوباتن براي مخاطب ايراني بيشتر يك فيلسوف است؟ يا يك مشاور زندگي؟ به نظر شما، او را چگونه بايد به خواننده فارسيزبان معرفي كرد؟
به گمانم آلن دوباتن را نميتوان به سادگي در قالبهايي چون «فيلسوف» يا «مشاور زندگي» محدود كرد. او نويسندهاي است كه با زباني روشن و تأملبرانگيز درباره تجربههاي انساني چون عشق، رنج، معنا، كار و هنر مينويسد—بيآنكه در پيچوخمهاي فلسفه آكادميك گم شود يا به نسخهپيچيهاي رايج مشاورههاي روانشناختي روي آورد. دوباتن بيش از هر چيز كسي است كه ميكوشد با نگاهي انساني و فلسفي، اما بيتكلف و قابلفهم، به زندگي روزمره معنا ببخشد. براي مخاطب فارسيزبان، شايد بهترين توصيف اين باشد: نويسندهاي همدل كه ما را به مكث، تأمل و طرح دوباره پرسشهاي قديمي، اما فراموششده، دعوت ميكند.
آيا معتقديد آثاري مانند مجموعه مدرسه زندگي ميتوانند در فضاي آموزشي يا مشاوره روانشناختي در ايران نيز نقش ايفا كنند؟ يا آنها را صرفا متوني براي مطالعه شخصي ميدانيد؟
البته در اين زمينه بهتر است بيشتر از نظرات و تجربيات متخصصان حوزه روانشناسي و مشاوره بهره بگيريم تا بتوانيم به دركي از كاربرد درست اين كتابها در فضاي آموزشي و درماني برسيم. اما اگر نظر شخصيو غيرتخصصيام را بخواهيد، قطعا چراكه نه! در جامعه ما كه هنوز صحبت درباره مسائل رواني و عاطفي گاهي سخت و همراه با تابو است، چنين كتابهايي با زباني ساده، صميمي و واقعبينانه ميتوانند به بازكردن درهاي گفتوگوهاي صادقانهتر كمك كنند.
از اين رو، ميتوان آنها را به عنوان منابع مكمل در آموزشهاي روانشناسي، كارگاههاي توسعه فردي و حتي مشاورههاي تخصصي به كار برد، البته با درنظر گرفتن تفاوتهاي فرهنگي و تخصصي هر موقعيت.
اگر قرار بود يكي از آثار مدرسه زندگي را به خوانندهاي ايراني توصيه كنيد كه هيچ شناختي از دوباتن ندارد، كدام عنوان را انتخاب ميكرديد و چرا؟
كتاب «دلايلي براي اميدواري» را انتخاب ميكنم چون نياز به چنين كتابي در شرايط كنوني بيش از پيش احساس ميشود. همه ما در مواجهه با دشواريها و فشارهاي زندگي، به دلايلي براي اميدواري و انگيزه ادامه دادن نياز داريم. اين كتاب به ما كمك ميكند اين دلايل را در جاهايي پيدا كنيم كه شايد پيشتر كمتر به آنها توجه كردهايم.