طلاق و شبكههاي مجازي
روزنامه اعتماد
شوراي نويسندگان
شايد دو موضوع طلاق و شبكههاي اجتماعي، جزو 10 موضوع اولي باشند كه در جامعه ما درباره آنها زياد بحث ميشود و مورد توجه قرار دارند. طلاق يكي از 5 آسيب اصلي كشور شناخته شده است و شبكههاي اجتماعي نيز حداقل روزانه تا 2 ساعت از وقت مردم كشور را صرف خود ميكنند و از اين نظر از صداوسيما جلو زده است. طبيعي است كه ارتباط اين دو موضوع با يكديگر ميتواند جذابتر نيز باشد. اين ارتباط به گونهاي است كه برخي افراد پديده ناخوشايند طلاق و حتي ساير آسيبها را به نحو چشمگيري متاثر از شبكههاي اجتماعي دانستهاند، تا بهطور ضمني اين نتيجه حاصل شود كه شبكههاي اجتماعي آسيبزا و منفي هستند. اين يادداشت در پي آن است كه احتمال ارتباط ميان اين دو پديده را نقد و تحليل كند.
واقعيت اين است كه نميدانيم كساني كه مدعياند 90درصد طلاقها ريشه در فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي دارد براساس چه مباني و مستنداتي اظهار كردهاند و بعيد است كه اين رقم با واقعيت تطبيق داشته باشد، زيرا از زماني كه شبكههاي اجتماعي و فضاي مجازي در ايران رواج يافته به آمار طلاق بيش از 70 درصد افزوده نشده است و اگر همه اين افزايش طلاقها را محصول شبكههاي اجتماعي بدانيم، در اين صورت فقط حدود 40 درصد طلاقها ريشه در اين شبكهها خواهند داشت. ولي اگر همان 40 درصد هم ناشي از اين شبكهها باشد، رقم بالايي است، ضمن اينكه شواهد و قرائن نشان ميدهد كه اين شبكهها در سست شدن روابط خانوادگي در ايران موثر هستند، ولي اينكه رقم دقيق تاثير آنها بر طلاق چقدر باشد، موضوعي است كه بايد مورد مطالعه دقيق قرار گيرد. مساله مهم اين است كه چه بايد كرد؟ آيا همه كشورها نيز دچار همين مشكل هستند و مثلا طي 10 سال گذشته رقم طلاق در آنها دو برابر شده است؟ در ايران از سال 1385 كه تعداد طلاق حدود 94 هزار بود
در سال گذشته به حدود 163 هزار رسيد كه 73درصد افزايش محسوب ميشود. ولي آيا در جوامع ديگر هم چنين رشدي وجود داشته است؟ اگر نه، چرا؟ پاسخ اين است كه تجربه كشور ما در اين باره تا حدي منحصربهفرد است. آمار و ارقام رسمي نشان ميدهد كه رشد طلاق در ايران با كمتر كشور ديگري قابل مقايسه است، هرچند هنوز شاخص آن در مقايسه با بسياري از كشورها كمتر است ولي رشد آن زياد بوده است.
اين وضع محصول رفتار نادرست ما با پديدهها و موقعيتهاي جديد است. اگر طلاق متاثر از شبكههاي اجتماعي هم باشد كه تا حدي هست، نميتوانيم شبكههاي اجتماعي را محكوم كنيم و آنها را غيرمفيد بدانيم. همچنان كه همراه با شهري شدن ما، انواع و اقسام مشكلات اجتماعي به وجود آمده كه نميتوانيم به اين دليل شهر و پديده شهري شدن را محكوم كنيم، زيرا روند شهري شدن يك روند تاريخي و الزامي است، اگر ميخواهيم دچار عوارض آن نشويم، بايد ياد بگيريم كه با پديده شهر چگونه برخورد كنيم؟ نه آنكه مثل پلپوت در كامبوج شهرها را تخليه كرده و مردم را راهي روستاها و مزارع كنيم. در حقيقت اگر مشكلات خود را بر گردن پديده شهر بيندازيم، صورت مساله را تغيير دادهايم ولي حل نكردهايم. رشد نامتوازن سياستهاي نادرست شهري در ايران موجب آلودگيهاي صوتي، هوايي، آب و خاك و حاشيهنشيني و انواع جرايم و آسيبها و نيز بدقوارگي شهري و رانت و فساد شده است. اين عوارض ناشي از ذات شهري شدن نيست، بلكه ناشي از تبعات سياستهاي ما در زندگي شهري و شهرسازي و مسكن و اداره شهر است. ما بايد لبه تيز انتقاد خود را متوجه سياستهاي شهري كنيم نه متوجه اصل روند شهري شدن كه پديده بسيار خوب و مباركي است و در جوامع توسعهيافته نيز منشأ خير و بركت براي مردم آنجا شده است، مگر در مواردي كه آنان نيز سياستهاي نادرستي را اعمال كردهاند. البته برخي از نتايج منفي نيز ذات زندگي شهري است ولي به دليل سنگيني كفه نتايج مثبت آن، مردم به اين نتايج منفي تن ميدهند.
بنابراين اگر ميپذيريم كه شبكههاي مجازي و اجتماعي بر افزايش طلاق موثرند، بايد به تبعات اين گزاره نيز ملتزم باشيم و از آنجا كه غيرممكن است جلوي رشد اين فناوري را گرفت، بايد در ساير وجوه رفتاري و اجتماعي خود اصلاحاتي را انجام دهيم كه دچار عوارض جانبي اين فناوري نشويم. چرا نميتوانيم جلوي اين فناوري را بگيريم؟ به دو دليل روشن. اول اينكه تجربه 80 سال اخير نشان داده كه هيچكس نتوانسته است مانع از توسعه فناوري ارتباطي شود. از ابتداي كار كه راديو آمد تا تلويزيون و اينترنت، ماهواره، موبايل و... همه دير يا زود جاي خود را باز كردند. دليل دوم مهمتر است. اين فناوري در ذات خود ظرفيتهاي بسيار مفيدي دارد و عوارض جانبي و منفي آن به نسبت و در برابر اين كاركردهاي مثبت اندك است و هيچكس براي ترس از اين عوارض اندك، از منافع بزرگ آن چشمنميپوشاند. براي ما امروز تصور دنياي بدون تلويزيون همان قدر غيرممكن است كه براي مردم 10 سال بعد، تصور دنياي بدون اينترنت. حتي نياز به 10 سال ديگر هم ندارد، همين امروز هم بدون اينترنت نميتوان كارهاي خود را انجام داد، چه رسد به 10 سال بعد.
بنابراين چه 90 درصد، چه 50درصد و چه 20درصد طلاقها متاثر از شبكههاي اجتماعي باشند، اثر مهمي است و بايد براي آن چارهانديشي كرد. هرچند راهحل در نفي اين شبكهها نيست كه اين سياست، آب در هاون كوبيدن است، بلكه عواملي را بايد تغيير داد كه نزد ما و رفتار ما است و براساس اين عوامل قادر به تعامل درست از طريق اين شبكهها نيستيم.