مرضيه برومند به «اعتماد» ميگويد:
10 سال
در آرزوي تاسيس موزه عروسكها
بابك احمدي
بعضي خبرنگاران و هنرمندان تئاتر به او «مادر عروسكها» لقب دادهاند؛ مادري كه سالها در روياي ايجاد سرپناهي براي فرزندانش بهسر برده است. آدرس را اشتباه نيامدهايد و درحال مطالعه يك گزارش اجتماعي نيستيد؛ منظور مرضيه برومند، كارگردان خوش ذوق و خاطرهساز سه دهه گذشته فرزندان اين سرزمين است. هنرمندي كه تمام توان خود را براي برپايي «خانه عروسكها» بهكار گرفت و به گفته خودش «10 سال است آرزو دارد موزه عروسكها تاسيس شود.»
كارگردان «زيزيگولو» و «شهر موشها» اما در كنار بيان اين آرزو به اهميت تاسيس چنين محلي براي جريان تئاتر عروسكي اشاره كرد. او گفت: «راهاندازي هر مكان فرهنگي به خودي خود از لزوم وجود آن مكان حكايت دارد و به نظرم هرچه بر تعداد چنين محلهايي اضافه شود كم است. بايد در هر محله و براي رشتههاي ديگر هنري هم شاهد چنين اتفاقي باشيم و مردم به مكانهاي فرهنگي – هنري دسترسي داشته باشند.»
برومند اهميت تاسيس موزه عروسك را فراتر از مباحثي مانند اوقات فراغت و فرهنگ كودكان توصيف كرده و ميگويد: «اين بچهها به محلي براي جمع شدن دورهم و به اشتراك گذاشتن تجربههايشان نياز دارند. از طرفي اگر يك نمايش به لباس، صحنه و محل اجرا نياز دارد، هنرمند عروسكي بيشتر به چنين محلي نياز دارد چون علاوه بر لباس و دكور، وجود محلي براي ساخت و نگهداري عروسكها نيز بسيار مهم است.»
اين هنرمند ميافزايد: «نمايش عروسكي دردسرهاي زيادي دارد و تامين ابزار و نگهداري عروسكها نيز يك مساله جدي است.»
كارگردان سينمايي «مدرسه موشها» سير نابودي بسياري از عروسكهاي خاطرهانگيز سه دهه گذشته را مصداق لزوم راهاندازي موزه دانست و ادامه داد: «حتي دما و رطوبت محل نگهداري عروسكها اهميت دارد. عروسكهاي بسيار خوبي توسط نمايشگران عروسكي خلق ميشود ولي سازندگان جايي براي نگهداري از آنها ندارند. به همين دليل ساختههاي خود را در خانههاي دوستان و آشنايان امانت ميگذارند كه تجربه نشان داده بعدها از بين ميرود يا فراموش ميشود. اين اتفاق بسيار دردناك و ناراحتكننده است.»
برومند ميگويد: «عروسكهاي مدرسه موشهاي يك» در يونوليت بود و روكش داشت؛ شايد آنها يك گوشه كناري در انبار شبكه يك باقي مانده باشند اما همه عروسكهاي اسفنجي «خونه مادر بزرگه» نابود شدند. نگهداري از آنها آنقدر بد بود كه در انبار پوسيدند و از بين رفتند و حتي جنازه آنها را هم به ما تحويل ندادند.»
اين هنرمند ميگويد عروسكهاي «زي زي گولو» هم به اين دليل زنده و سالم ماندهاند كه درجايي زيرنظر خودش از آنها نگهداري ميكند. او ميافزايد: «وقتي فيلمبرداري «شهر موشهاي دو» شروع شد علاقه داشتم فيلمي درباره سرنوشت عروسكهاي «شهرموشهاي يك» بسازم كه مثل بعضي از برنامههاي ديگر انجام نشد. الان هم آقاي اثباتي در حال نظم دادن به انبار موزه سينما است ولي ميگويد فضاي چنداني براي نگهداري از همه عروسكهاي فيلمها وجود ندارد.»
«ما بايد منابع آرشيوي عروسكي داشته باشيم، كتابخانه و فيلمخانه نمايش آثار عروسكي داشته باشيم. » برومند با بيان اين مطالب ادامه ميدهد: «انجام هر كاري نيازمند سرپناهي است كه تا نباشد نميتوان انتظار پيشرفت داشت. مثل خانه عروسك كه مانند نخ تسبيح عمل كرد و در دوسال گذشته همه بچههاي عروسكي را كنار يكديگر جمع كرد.»
كارگردان سريال تلويزيوني «تهران يازده» به تجربه متفاوت تاسيس مكانهاي فرهنگي- هنري در ايران و ديگر كشورها اشاره كرده و ميگويد: «اين كارها در كشورهاي ديگر بسيار ساده انجام ميشود ولي نميدانم چرا بعضي فكر ميكنند تاسيس يك سالن بايد زرق و برق آنچناني داشته باشد. مسوولان ما بيسليقه هزينه ميكنند و نگاهشان به همهچيز توريستي است. چون فقط زماني وارد سالن نمايش ميشوند كه كار روي صحنه آمده و به پشت صحنه توجه ندارند. به همين دليل سالن تئاتر ميسازند كه ورودي خوش رنگ و لعاب دارد اما در آن از امكانات ساده نوري و فني خبري نيست.»
برومند در همين رابطه به تجربه بازديد از سالن نمايشي در كشور آلمان اشاره كرد و ادامه داد: «من در برلين به محلي رفتم كه بسيار قديمي و كهنه بود. ديوار و پلهها را هم همانطور نگهداشته بودند ولي در ادامه وارد بلك باكسي شديم كه باور نميكنيد چقدر همه امكانات فني آن درست بود. به اين ترتيب شما ميبينيد يك خانه كوچك چطور به يك موزه و محلي تبديل ميشود كه مردم اوقات خود را در آن سپري ميكنند.»
اين كارگردان از نسل هنرمنداني است كه چندان درگير ظواهر مادي زندگي نبود و فكري جز پيشبرد هدف نهايي حتي با كمترين امكانات نداشته است. برومند همواره نقدهاي گزنده و جدي خود را متوجه فرهنگ ماديگراي دهههاي اخير كرده و از همين فرصت نيز استفاده ميكند. او ميگويد: «هر روز شاهد بنا شدن يك مجتمع تجاري عظيم در نقطهاي از شهر هستيم. نميدانم برندهاي خارجي چقدر خريدار دارند كه تمام اين مراكز بايد از آنها پر باشد اما حرفم اين است كه در ميان تمام مغازههاي فروش اجناس خارجي، يك سالن تئاتر كوچك هم طراحي كنيد كه خانوادهها حداقل هنگام خريد، فرزندان خود را به آنجا بسپارند و فقط فرهنگ مصرف به آنها آموزش ندهند.»
هنرمند پيشكسوت سينما و تئاتر همچنين به ديدگاه مديراني اشاره ميكند كه بين تئاتر و تئاتر عروسكي مرزبندي ميكنند. او با بيان اينكه «چنين تفكري به ضرر جريان عروسكي است» ميگويد: «الان به اندازه كافي سالن وجود دارد ولي بعضي مديران به بچهها ميگويند شما عروسكي هستيد! بنابراين سوال به وجود ميآيد كه چرا وقتي فيلم مدرسه موشها ساخته شد، همه سالنها براي اكرانش سرودست ميشكستند؟»
كارگردان نمايش «آدم آدم است» با بيان خاطرهاي به تاريخچه ظهور اين تفكر در بين مديران ميپردازد و عنوان ميكند: «سال 59 نمايش «اولدوز و كلاغها» به حدي مخاطب داشت كه علاقهمندان براي تماشاي كار دور تئاترشهر حلقه ميزدند. ما بايد اجراي ديروقت نمايش را جا بيندازيم. دوره اين خاموشيهاي زودهنگام كه محصول دوران جنگ است به سر آمده و خطكشي بين گونههاي نمايشي معنا ندارد.»
او ميافزايد: «روز بازبيني نمايش «اولدوز و كلاغها» بود كه عراقيها فرودگاه را زدند و جنگ شروع شد. ما به مديران گفتيم حتي اگر جنگ باشد نمايش اجرا ميشود و پاسخ اين بود كه ساعت سه ظهر اجرا كنيد تا مردم زمان خاموشي به خانههاي خود برگشته باشند. شروع زودهنگام اجراي نمايشها و چشمپوشي سالنها از برنامهريزي براي سانسهاي ديروقت يادگار آن دوران است.»
اما سيستم دولتي و كارمند پرور فعلي امكان تحقق ساده ايده برومند را نميدهد. او ميگويد: «الان اگر بخواهيد يك سانس اضافه داشته باشيد هزار اِنقلت ميآورند. چرا؟ چون كارمندان تا ديروقت نميمانند؛ خب اين سيستم بايد اصلاح شود و همه خود را بخشي از تئاتر بدانند و اگر جز اين باشد قطعا تغيير نيروي انساني لازم است. »