گفتوگو با سهيل بيرقي كارگردان فيلم «من»
فيلمساز
يك حقهباز است
الهام نداف
سهيل بيرقي، كارگردان تازهنفسي است كه پيش از ساخت نخستين فيلم بلند سينمايياش، 11 سال در كنار نامهاي معتبر با دستياري، تمرين كارگرداني كرده است. او اعتماد به نفس ويژهاي دارد كه هم قابل ستايش است و هم كمي ترسناك. مهمترين ويژگي اين كارگردان جوان اين است كه دقيقا ميداند چه چيزي از سينما ميخواهد و به همين واسطه قدمهايش را محكم برميدارد. او با نخستين فيلم خود توانست از ليلا حاتمي در نقشي غير متداول استفاده كند. علاوه بر فيلمنامه، از مهمترين كارهايي كه بيرقي در اين فيلم انجام داد، ميتوان به استفاده از بهنوش بختياري و شكستن قالب اين بازيگر اشاره كرد. بازي در نقش «مليحه» نيز بختياري را بر آن داشت كه بر تصميم خود درباره تغيير تصويري كه تاكنون به عنوان يك بازيگر كمدي از خود ارايه كرده، مصمم شود و انصافا هم با راهنماييهاي بيرقي و تجربيات خود، حضور تاثيرگذاري در فيلم داشت. گفتوگوي ما با اين كارگردان جوان از چگونگي ورود او به سينما آغاز شد و به آنچه از جان اين پرده نقرهاي ميخواهد، رسيد. اين گفتوگو قرار بود به صورت دونفره با حضور بختياري انجام شود اما در نهايت، به دو گفتوگو تبديل شد. مهمترين دستاورد اين گپ و گفتها جسارتي است كه نسل تازهنفس كارگردان در شكستن قالبهاي از پيش ساخته شدن بازيگران دارند و از آن استفاده ميكنند.
به عنوان شخصي كه نخستين تجربه فيلم بلند سينمايي را دارد، ميخواستيد به عنوان يك فيلمساز اجتماعي شناخته شويد يا واقعا دغدغه مسائل اجتماعي داريد؟
اصلا دغدغهاي نداشتم، به دليل آنكه در دستهبنديها خودم را نميگنجانم، به دستهبنديها همعلاقهاي ندارم.
يعني اين دستهبنديها را قبول نداريد؟
علاقهاي ندارم، احساس ميكنم اضافه كاري است، حالا يكي فيلمساز سياسي يا اجتماعي است، در كل فيلم يا خوب است يا بد. من احساس كردم ايدهاي در ذهنم وجود دارد و بيرون نميرود. ماهها اين ايده در ذهنم بود؛ نوشته و يادداشتبرداري شد. فيلمنامه را نوشتم و در آخر پروانه ساخت نگرفت. يكسال براي اين ايده دويدم بالاخره پروانه ساخت گرفت و فيلم ساخته شد.
چه چيزي منشا آن ايدهاي كه به ذهنتان رسيد، بود؟
يك زن نميخواهد آدم معمولي باشد. چون خودم نميخواهم آدم معمولياي باشم.
مدتي كه دستيار كارگردان بوديد، بيشتر با عبدالرضا كاهاني كار ميكرديد. سينماي كاهاني رويتان تاثير نگذاشت؟
شما فيلم را ديديد؟ به نظرتان تاثير گذاشته؟
من شخصيت شما را نميشناسم، ولي ممكن است جسارتي را كه در فيلم وجود دارد به سينماي كاهاني نسبت دهم. ولي خب؛ من فيلم ديگري از شما نديدم كه بگويم سيري كه در فيلمهايتان ميخواهيد دنبال كنيد چه چيزي ميتواند باشد.
در دانشگاه مهندسي صنايع خواندم و هيچ راه ورود ديگري به سينما نداشتم، تنها گزينه براي ورود به سينما، دستيار كارگردان بود. بايد در سينما كار ميكردم، سينما را ياد ميگرفتم و در آخر فيلم ميساختم، نميتوانستم يكدفعه بيايم و فيلم بسازم. از روز اول اين را ميدانستم كه فيلم خواهم ساخت و جهان فكري خودم را دنبال ميكردم. سال 84 از دانشگاه فارغالتحصيل شدم، با خودم قراري گذاشتم كه 10 سال ديگر نخستين فيلمم اكران شود، بهمن سال 94 نخستين فيلم بلند سينماييام در جشنواره فجر روي پرده رفته بود. كاملا اين اتفاق را پيشبيني ميكردم. در اين مسير از بخت ياري خوب، با آدمهاي خوبي چون عبدالرضا كاهاني، حسن فتحي، واروژ كريم مسيحي، بهرام توكلي، رسول صدر عاملي همراه شدم. در مسير خوبي قرار گرفتم، هر كدام از آنها يك مدل بودند و من هيچ كدام از آنها نبودم. تجربههاي فيلمسازي را در كنار آنها پيدا كردم. در اين حرف هيچ ادعايي وجود ندارد كه من الگوي خودم بودم. خوب يا بد آن را نميدانم، ولي آن چيزي را كه فكر ميكردم درست است انجام ميدادم. براي ساختن فيلم هم همين فكر را ميكردم، تجربه فيلمسازي در كنار آن كارگردانها به خصوص عبدالرضا كاهاني جدا از تجربه فيلمسازي، در كارهاي اجرايي هم خيلي به من كمك كرد. باني ساخت فيلم «من»، عبدالرضا كاهاني بود و نخستين كسي كه آن باور را در من تقويت كرد كه الان وقتش است. قصد فيلمسازي داشتم اما كاهاني اين قضيه را تسريع كرد. كاهاني خيلي از من مواظبت كرد، چرا ؟ چون همهچيز را به خودم سپرد؛ بزرگترين بزرگوارياي كه كاهاني در حق من كرد اين است، كنار ايستاد تا من كار خودم را انجام دهم. او خودش را به جهان فيلم نزديك كرد، فيلم را به جهان خودش نزديك نكرد.
اين بخت ياري كه از آن صحبت ميكنيد چه معنياي ميدهد؟ چه اتفاقي رخ داد كه شما وارد سينما شديد چون خيليها اين بخت ياري را ندارند...
من اين بخت ياري را خودم ميسازم، براي من كلمه «نشدن» وجود ندارد.
چرا در دانشگاه سينما نخوانديد؟
به دليل آنكه آنهايي كه در دانشگاه سينما خواندند، به هيچ دردي نخوردند. آنها را ميديدم كه به پوچي ميرسيدند و خيلي درگير حرف زدن ميشدند؛ ياوهگويي ميكردند و در آخر هنرمند ميشدند. هنرمند خيلي نميتواند كاري انجام دهد، چون درگير ادا و اطوار آرتيستيك ميشود. همانطور كه چخوف طب ميخواند و از طرفي به ادبيات جهان كمك ميكند، من هم فكر كردم مهندسي خواندن و بعد فيلمساز شدن پارادوكسي ندارد.
يعني شما خودتان را هنرمند نميدانيد؟
نه، در جهان پيرامون چيزهايي ميبينم كه بخشي از آن، بستگي به عقدهها و نداشتههايم دارد كه آنها را با دنياي پيرامونم تركيب و خودم را در فيلم ساختن درمان ميكنم. و بخشي ديگر، مرحلهاي شهودي در ناخودآگاهم شكل ميگيرد وقتي رو به جلو حركت ميكنم ميشود فيلم، چهارسال پيش رو به جلو حركت كردم شد تئاتر، هشت يا 9 سال پيش ميشد داستانهاي كوتاه، اينطور كه بقيه نگاه ميكنند من نميبينم.
نخستينبار چه فيلمي در سينما به شما پيشنهاد شد؟
در سال 85 نخستين فيلم رسمي كه كار كردم، فيلم «آدم» بود. هر ماه دستمزد من 125 هزار تومان بود و اسمم را هم در تيتراژ فيلم ميزدند.
پيشنهاد كار با عبدالرضا كاهاني و حسن فتحي از طرف شما بود يا از سمت عوامل فيلم بود كه...
سعيد سعدي، تهيهكننده حسن فتحي با من تماس گرفت. با تهيهكننده كاهاني هم تجربه همكاري در يك فيلم كوتاه را داشتم. به من زنگ زد و گفت با كاهاني ميخواهيم فيلم كار كنيم، من هم رفتم. قرار بود در يك گروه ديگري كار كنم كه در آنجا با كاهاني آشنا شدم. فيلمنامه كاهاني را خواندم، گفتم ميتوانم چند نظر بدهم، گفتند بله، نظر دادم و گفت چقدر خوب كه فيلمنامه را فهميدي، بيا در گروه خودم.
آدم سمجي هستيد؟
نه، آدم پيگيري هستم. بايدآن چيزي كه پيگيرش هستم بشود، اگر نشود شب راحت نميتوانم بخوابم. با خودم مسابقه دارم. من روي تقدير را هم يك وقتهايي بايد كم كنم.
در فيلم «من» چقدر تظاهر به روشنفكري و خاص بودن را در فيلم گنجانديد تا به عنوان تجربه اول فيلم آبرومندي شود؟ چقدر از دغدغه اصلي فاصله گرفت؟
به هيچكدام از اينها فكر نكردم.
مگر ميشود؟
وقتي ميگويم كه نميتوانم به خودم بگويم هنرمند، به دليل همين چيزهاست، چون بخش زيادي از قضايا درناخودآگاه من اتفاق ميافتد. هيچوقت فكر نكردم براي فيلم اولم چه چيزي مناسب است كه بسازم، واقعا فكر كردم فيلم آخرم است. ميگفتم طبيعت يا جهان يك فرصتي دارد به من ميدهد و اين فرصتي است براي خودم، كه در اين روزها با خود حمل ميكنم، حتي نميشود اسم آن را دغدغه گذاشت. بلكه، اسم آن را ميتوان بيماري گذاشت. يك مريضياي همراه من بود كه به فيلم «من» رسيد. از آن مريضي آزاد شدم و الان يك مريضي ديگري را به دوش ميكشم كه به فيلم بعدي ختم ميشود و آزاد ميشوم.
خب، مشخص است كه به يك چيزهايي فكر كرده بوديد. وقتي شخصي براي نخستين فيلمش، از ليلا حاتمي دعوت ميكند و براي يك نقش فرعي ماني حقيقي را ميآورد، يعني به خيلي از چيزها فكر كرده است...
بله، كاري را كه ميخواهم انجام دهم به بهترين شكل بايد انجام دهم. وقتي ميگويم فكر نميكنم، به معناي بيتفاوتي نيست. ميگويم اينكه مهندسي باشد نيست، غريزي است. راجع به نقش ماني حقيقي خيلي غريزي به ماني رسيدم. قرار بود اين نقش را يك نابازيگر بازي كند اما يك جايي به خودم گفتم چرا ماني اين نقش را بازي نكند؟ خيلي خوب است يك آدمي كه هيچ ربطي به يك نيروي اطلاعاتي ندارد نقش يك آدم اطلاعاتي را بازي كند. مگر كساني كه در فضاي امنيتي كار ميكنند قابل شناسايي هستند؟! وقتي آنها را ميبيني باورت نميشود كه اطلاعاتي هستند. پس چرا ماني نه؟ ماني ميتواند نقش يك آدم امنيتي را بازي كند مگر هميشه بايد يك آدم روشنفكر اين نقش را بازي كند!
حضور ليلا حاتمي در اين فيلم به دليل زيادهخواهيتان نبود؟ يا اينكه فكر ميكرديد بايد بهترين اتفاق بيفتد؟
نه، به نظرم اين نقش را ليلا حاتمي بايد بازي ميكرد.
چرا؟
چون هيچكس ديگر نميتوانست اين نقش را بازي كند.
اصلا اين جمله يعني چي كه اين نقش را فقط فلان بازيگر ميتواند بازي كند؟
وقتي شما فيلم ساختيد معني اين را ميفهميد.
من قصد فيلمسازي ندارم اما خيلي از بازيگرها هم اين جمله را قبول ندارند
نداشته باشند، مشكل آنهاست (ميخندد)، وقتي فيلم ميسازي روياهايت با يك آدمي همراه ميشود و ميگويد اين شخصي كه من بهش فكر ميكنم و مينويسم در آن آدم تجلي پيدا ميكند، اصلا حرفم شعاري نيست. با يكي همراه ميشوي و آن شخص اصلا خبر ندارد و دارد زندگياش را ميكند. واقعا اگر ليلا حاتمي اين نقش را قبول نميكرد اين فيلم را نميساختم.
جالب است كه فيلمسازيتان را به خاطر حضور يك بازيگر تحت الشعاع قرار ميدهيد!
واقعا لطفي نداشت اگر ليلا حاتمي بازي نميكرد، چون تبديل به يك كاراكتر كليشهاي ميشد؛ حالا با احترام به مهدي فخيمزاده و رويا نونهالي، اگر اين نقش را هركسي بازي ميكرد نقش ناتاشا ميشد. خوبي نقش ليلا حاتمي اين بود كه دورترين فاصله را با اين نقش داشت. اينكه هيچ كدام از اين مشخصات فيزيكي، فن بيان، چهره، هيچ كدام از اينها به يك زن خلافكار نميآيد، اينها همه خوب بود.
ليلا حاتمي يك بار در فيلم جيراني يك همچين نقشي را بازي كرده بود؟
نه، آنجا نقشش فرق ميكرد.
ولي خب؛ به هر حال آن هم دور از ذهن بود!
بله، ولي هيچوقت زني نبود كه همه را سركار بگذارد و يك شهر را بچرخاند، قانونگريز نبود. اما در اينجا نقش ليلا مبارز است و ارتش يك نفره است.
ليلا حاتمي فيلمنامه را خواند و خوشش آمد؟
يك سال روي اين فيلمنامه كار كردم تا اين فيلم را بسازم. راحتترين و سر راستترين پروسهها، پروسه ليلا حاتمي بود. معتقدم كه ليلا حاتمي من را انتخاب كرد، من او را انتخاب نكردم. اين را بگويم كه باعث سوءتفاهم نشود. اينقدر اين زن حرفهاي است و ميداند چه چيزي ميخواهد. اينقدر تكليفش با خود و خواستههايش روشن است كه تو هيچ بازياي با او نخواهي داشت. با ليلا آنقدر سرراست، رك و شفاف حرف زديم كه من سريع فيلمنامه را برايش فرستادم. با او تماس گرفتم و قراري در دفتر گذاشتيم. من اين حرف را ميگويم و تا به حال جايي نگفتهام، ولي چون خودش اين را در مصاحبهاي كه با او براي فيلم «من »گرفتيم گفت، من هم ميگويم. خلاصه يك صفحهاي از فيلمنامه را برايش ايميل كردم. دو ساعت بعد جواب داد: من خواندم جالب است، منتظر فيلمنامهام.
فيلمنامه را برايش فرستادم خواند. تماس گرفت، گفت كه فيلمنامه خيلي خوب و نقش خيلي ويژه است، ولي من آن را بلد نيستم. چون اصلا اين زنها را نميشناسم. 20 سال است در شهر نيستم و آدمها را نديدهام چه برسد به زن خلافكار. من بدترين انتخاب براي تو هستم ولي فيلم خوبي ميشود. به ليلا گفتم حضوري با هم صحبت كنيم. ليلا گفت به نظرم هيچ فرقي نميكند، اگر ميخواهي اين كار را انجام دهي يك تغييراتي روي فيلمنامه انجام بده كه به من بخورد. ديدم كه فضا مثبت نيست و گفتم ممنونم از توصيهها، خداحافظ. تلفنم را روي ميز نگذاشته بودم؛ كه تماس گرفت و گفت من پشيمان شدم، نميخواهم اين نقش را از دست بدهم، حضوري صحبت كنيم. به دفتر آمد و كمتر از يك ربع با هم صحبت كرديم. به او گفتم چه كاري ميخواهم انجام دهم.
فيلمنامه اصلاحيه خورد؟
چهار نسخه فيلمنامه دادم، يكي از اين چهارتا انتخاب شد.
زير بار اصلاحيهها رفتيد!
مجبوريم برويم. اگر كسي ميخواهد فيلم بسازد بايد اين كار را انجام دهد. در شكل ديگر؛ ميشود منتقد اجتماعي، ميشود يك مرد انقلابي، ميشود يك آدم جنجالي. وقتي ميخواهي كار كني بايد اين را بپذيري كه ما در ايران زندگي ميكنيم. يك آدم حرفهاي به فيلم ساختنش فكر ميكند.
اصلاحيهها در مورد چي بود؟
اصلاحيهها به فيلم كمك كرد.
يعني شما مديون ارشاد هستيد؟
يك بخشي را مديون ارشاد هستم.
يك بخشي از اين اصلاحيهها محتوايي بود؟
يك بخشي از آن محتوايي بود. ارشاد به من گفت كارهاي خلافي كه اين زن انجام ميدهد كم است. چرا يك سيستم امنيتي دنبال اين زن هست؟ مگر اين زن چه كاري انجام ميدهد؟ بعد به ذهنم ايده مشروبات الكلي رسيد. گفتم خب، يك كارخانه آب معدني ميگذارم كه اين مشروبات الكلي را در سطح كشور توزيع كند. اين قسمت به فيلم كمك كرد. ارشاد به من گفت اين خلاف را بزرگتر كن و من هم بزرگش كردم.
با اينكه قهرمان فيلم يك خانم با اين ويژگيها بود مشكلي نداشتند؟ چون اين رسما قهرمان فيلم است!
نه، در اين باره خيلي چيزي نگفتند. به نظرم درباره اين بخش حرف نزنيم.
به نظرم قِسِر در رفتيد!
خدا با ما بود. در گرفتن پروانه نمايش، خيلي خوب با ما رفتار شد. هيچ اصلاحيهاي به فيلم نخورد. اين همان چيزي بود كه من ساختم و همان هم اكران شد.
مطمئن هستيد پارتي نداريد؟
بله
به بهنوش بختياري چطور رسيديد؟
چون خيلي بازيگر خوبي است.
منظورم اين است كه نقش را براي او كه ننوشته بوديد!
دو دليل داشتم. نخست اينكه، يكي بايد كنار ليلا و خيلي متضاد با ليلا ميبود.
از چه نظر؟
از لحاظ سطح. ليلا يك طيف مخاطب دارد، بهنوش هم يك طيف ديگري از مخاطب دارد.
يعني داشتيد به گيشه فكر ميكرديد؟
به همهچيز بايد فكر كنيد. به نظر من فيلم ساز يك حقهباز است. تو بايد به همهچيز فكر كني. يعني بايد فكر كني بخش روشنفكري و بخش مردمي را تامين كني. چون كار ما در نهايت خودش سرگرميسازي است. ممكن است تو سرگرميسازياي كني كه برپايه خلاقيت باشد. اصلا به نظر من آرتي وسط نيست. من، خودم را ميگويم حالا بعضيها آرتيست هستند. من به نظر خودم كار آرتيستيكي انجام نميدهم. ما در نهايت وجود كاري خودمان در هر سطحي، شومن هستيم.
جريان سينماي ايران به سمت و سويي ميرود كه به جوانترها و آدمهايي كه خلاقيت دارند و ايده دارند بهاي بيشتري ميدهند. اينطور نيست؟
جوانها، به زور دارند ميگيرند. كسي به ما چيزي نداده است، به زور گرفتيم. وقتي يك سال تمام تصويرت راهروهاي ارشاد است. يك سال كار نميكني و درآمد نداري و هيچ چيزي نداري.
خب مگر 10 سال پيش چه اتفاقي براي كساني كه تازه ميخواستند وارد سينما شوند، ميافتاد؟
همه حقشان را خودشان گرفتند.
من راجع به الان صحبت ميكنم. الان يك اتفاقهايي در سينما ميافتد كه مثلا تهيهكننده ترجيحش اين است كه با يك فيلم اولي كه با فيلمنامه...
نه، تهيهكننده ترجيحش به خودش است. يك نفر تهيهكننده شما به من نشان دهيد كه به كارگردان بگويد تو به پول فكر نكن. همه نخستين جملهاي كه به تو ميگويند اين است كه تو چقدر پول داري؟
خب مگر شما پول داشتيد؟
پول جور كرديم. براي من اين اتفاق نيفتاد چون من از مسيرهاي ديگر، كارهاي ديگري انجام دادم كه خيلي پيچيده است و ربطي به اين بحث ندارد.
با همه اين حرفها توانستيد فيلمتان را در فصل مناسبي اكران كنيد. اين يعني بيتوجهي؟
يعني باهوشم.
با هوش چطور ميشود فيلم اكران كرد؟
غريضي است (ميخندد) اگر يك درصد احساس كنم كه در اين پروسه خوب نخواهم بود، يا شكست خواهم خورد، اصلا وارد نميشدم. وقتي ميخواستم فيلم بسازم ميدانستم با چه شخصي كار كنم كه فيلم اكران شود. ميدانستم چگونه اين مدل فيلم را بايد بسازم كه هم در گيشه، آبروريزي نشود و هم فيلم خودم را ساخته باشم. يك بخشي از اينها براي تجربه و هوش است. يك بخشي ديگري از آن براي توان ديدن سرگذشت آدمهايي است كه با آنها كار كردي و اشتباهات آنها را ديدي. بخش ديگر از آن هم مربوط به جاه طلبيهاي خودت است. با اين همه ما تبليغات ويژهاي نداريم. به نظرم وقتي بخش خصوصي سرمايهگذاري ميكند كه يك جواني فيلم بسازد، بايد تشويق شود. بايد تشويق شوند تا دوباره پولشان را به سينما بياورند. اما در اين باره هيچكاري انجام نميشود؛ خب اينطوري شما داريد من را تشويق ميكنيد كه با يك ارگان كار كنم كه آن ارگان ميتواند بيلبورد بگيرد يا راي داوران جشنواره فجر را تغيير دهد.
منظورتان كه ايستاده در غبار نيست؟
نه، من درمورد يك ارگان صحبت ميكنم.
چه مقدار براي فيلم « من» هزينه شد؟
570 ميليون نقدينگي فيلم بود.
شخص حقيقي شريكتان شد يا سازمان و نهاد؟
ما نميخواهيم وارد نهاد يا سازماني بشويم چون غرورمان اجازه اين كار را نميدهد. ما توانستيم مكتبي راه بيندازيم كه آن را مديون آقاي كاهاني هستيم، به جاي پرداخت دستمزد به آدمها، آنها را در سود فيلم شريك ميكنيم. من همچنان از فيلم هيچ پولي نگرفتهام و منتظر گيشه هستم.
فكر ميكنيد با اين طرز فكر تا كي ميتوانيد در سينماي ايران ادامه كار دهيد؟
ارگان و نهاد تا زماني كه آنها اعمال سليقه نكنند خيلي خوب است. من هم دوست داشتم فيلمي كه 35 روزه ساختم 70 روزه ميساختم. ولي وقتي آوردن پول، متكي ميشود به اعمال سليقه، تفكر و اعمال ايدئولوژي مركز سفارشدهنده، آن موقع است كه همهچيز از بين ميرود. براي همين بزرگان فيلمسازي سرزمينمان از يك جايي به بعد، كارشان بد شد. تا زماني كه فيلمها را خودشان ميساختند عالي بودند.
الان اگر سازمان اوج، به شما يك سوژهاي را پيشنهاد دهد و بگويد كه اين سوژه را هر طوري كه دلت ميخواهي بساز...
قطعا ميسازم. سازمان اوج يا هرسازمان ديگري اگر بگويند كه اين را براي ما بساز، من نميسازم. اما اگر بگويند براي خودت بساز قطعا ميسازم.