• 1404 چهارشنبه 26 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6140 -
  • 1404 چهارشنبه 26 شهريور

ترسِ زندگي در سايه‌‌ مرگ

ليلا عبداللهي

رمان «ساشا، سلام!» نوشته‌ ديميتري دانيلوف (1969- مسكو)، نويسنده‌ معاصر روس كه براي اين اثر و آثار پيشينش برنده‌ جوايزي چون «ياسنايا پاليانا» و «كتاب سال روسيه» شده، يكي از نمونه‌هاي شاخص ادبيات روسيه در سال‌هاي اخير به شمار مي‌رود. اين رمان با ترجمه زينب يونسي، مترجمي كه پيش‌تر براي برگردانِ «زليخا چشم‌هايش را باز مي‌كند» اثر گوزل ياخينا برنده جايزه ابوالحسن نجفي براي بهترين ترجمه‌ سال شده بود، از‌سوي نشر برج منتشر شده است.
«ساشا، سلام!» با وجود حجم اندكش، فضاي سنگين و مفهومي ايجاد مي‌كند كه بسياري از خوانندگان و منتقدان آن را اثري كافكايي توصيف كرده‌اند؛ البته با زباني ساده‌تر و روزمره‌تر. داستان از نگاه يك مرد ميانسال روايت مي‌شود: شخصيت اصلي داستان، سرگئي فرالوف (سريوژا)، استاد‌تمام دانشگاه دولتي هنر و ادبيات معاصر روسيه (متولد 1985) است. او به جرم برقراري رابطه با دانشجوي بيست‌ساله‌اش مشرسكي ايلونا ويكتوريا (متولد 2004)، كه به دليل تغيير قانون جديد سن بلوغ به ۲۱ سال رسيده است، به اعدام محكوم شده. حكم او اجراي اعدام در زنداني لوكس با امكانات رفاهي خوب، اينترنت بي‌محدود، غذاي عالي و امكانات سفارش غذا و نوشيدني كه بيشتر شبيه يك هتل سه‌ستاره است. تنها نكته ترسناك و غيرعادي اين است كه سريوژا هر روز بايد از كريدوري عبور كند كه در سقف آن يك مسلسل نصب شده؛ مسلسل را «ساشا» مي‌نامند و در يك روز نامعلوم، ممكن است همان روز، شليك كند و او را بكشد. اما اينكه اين روز كي است، هيچ‌كس نمي‌داند. همين حضور مداوم و پيش‌بيني‌ناپذير «ساشا» است كه اضطرابي زيرپوستي ايجاد مي‌كند و نشان مي‌دهد آسايشي كه ظاهرا فراهم شده، درواقع توهمي بيش نيست.
سبك نوشتار دانيلوف در اين كتاب، مينيمال و كاملا خنثي است. او ساختار رمان را به مجموعه‌اي از صحنه‌هاي كوتاه و مستقل تقسيم كرده كه مانند پلان‌هاي سينمايي پشت‌‌سر هم مي‌آيند. توصيف‌ها بسيار محدودند، جملات كوتاه و بي‌حاشيه‌اند و ديالوگ‌ها عمدا تكراري و بدون فرازوفرود عاطفي نوشته شده‌اند. اين انتخاب زباني در ابتدا ساده به نظر مي‌رسد، اما به‌تدريج تاثيرِ رواني خود را مي‌گذارد: خواننده همان حسِ كرختي و بي‌زماني را تجربه مي‌كند كه شخصيت اصلي در زندان حس مي‌كند. اين تكنيك باعث شده بسياري از منتقدان رمان را نوعي تمرين بر حذف و اقتصاد كلمات بدانند؛ اثري كه با حداقل عناصر، حداكثر تنش و ناامني را منتقل مي‌كند.
فراتر از تعليق ناشي از حضور «ساشا»، رمان لايه‌اي اجتماعي و حتي فلسفي دارد. شخصيت اصلي پيش از ورود به زندان هم ارتباط عاطفي عميقي با اطرافيانش نداشت. مكالمه‌هايش با مادر و همسر سرد و وظيفه‌وارند و هيچ‌كس واقعا به او نزديك نيست. در زندان نيز روابط انساني هرچند از نظر ظاهري آسان و بدون محدوديت هستند، اما همچنان تهي از گرما و صميميت باقي مي‌مانند: گفت‌وگوها كوتاه، كليشه‌اي و تكراري‌اند؛ حتي وقتي زندانيان درباره‌ ترس‌هايشان حرف مي‌زنند، جمله‌ها خشك و بي‌احساس هستند. بسياري از منتقدان روس اين ويژگي را به عنوان نمادي از جامعه‌ مدرن تفسير كرده‌اند؛ جامعه‌اي كه در آن ابزارهاي ارتباطي و امكانات رفاهي افزايش يافته‌اند اما پيوندهاي عاطفي و درك متقابل روزبه‌روز كمتر مي‌شود. زندان دانيلوف به‌نوعي شبيه همان شبكه‌هاي اجتماعي است: همه مي‌توانند حرف بزنند، اما گفت‌وگوها اغلب سطحي و بي‌جانند و در پسِ اين ظاهر آرام، تهديدي دايمي وجود دارد كه هر لحظه مي‌تواند همه‌چيز را قطع كند.
همين تضاد بين «آسايش ظاهري» و «ترس دايمي» است كه كتاب را از يك داستان ساده به اثري چندلايه تبديل مي‌كند. دانيلوف با هوشمندي از هيچ توصيف شاعرانه يا استعاره پيچيده‌اي استفاده نمي‌كند؛ او صرفا موقعيتي طراحي كرده كه خودش به‌تنهايي حامل معنا است. ماشيني كه بي‌هيچ توضيحي انتخاب مي‌كند چه كسي بايد بميرد، يادآور ساختارهاي قدرت در دنياي واقعي است: نيروهايي كه تصميم‌هايشان زندگي افراد را تغيير مي‌دهد بدون آنكه آنها بفهمند چرا. اين لايه‌ نمادين، باعث شده «ساشا، سلام!» علاوه بر جنبه‌ روان‌شناختي، رنگي اجتماعي و حتي سياسي پيدا كند.
با اين‌حال، اين سبك براي همه‌ خوانندگان جذاب نيست. برخي منتقدان روسي اعتراف كرده‌اند كه رمان در بخش‌هايي بيش از حد يكنواخت است و ريتم آهسته و ديالوگ‌هاي تكراري‌اش ممكن است حوصله‌ مخاطبي را كه به دنبال داستاني پركشش است، سر ببرد. در مقابل، طرفداران كتاب همين يكنواختي را بخشي از طرح هنري اثر مي‌دانند؛ چون باعث مي‌شود خواننده در همان حالت بي‌زماني و تعليق فروبرود كه شخصيت‌ها تجربه مي‌كنند. به بيان ديگر، كتاب نه‌تنها درباره‌ ترس زندگي در سايه‌ مرگ است، بلكه خودش هم اين ترس را در فرم و ريتم بازآفريني مي‌كند.
يكي ديگر از نكات موردتوجه، زبان و لحن خاص دانيلوف است. او از عباراتي كوتاه و گفتاري استفاده مي‌كند، بدون هيچ نشانه‌اي از لحن ادبي كلاسيك روسي. همين سادگي ظاهري، در كنار تكرارهاي عمدي، حالتي طنزآلود اما تلخ به متن مي‌دهد؛ طنزي كه يادآور آثار برخي نويسندگان مينيماليست اروپايي است و به كتاب هويتي منحصربه‌فرد مي‌بخشد. منتقدان معتقدند اين زبان ساده باعث شده رمان حتي براي كساني كه ادبيات سنگين روسيه را دشوار مي‌دانند، قابل‌خواندن باشد، اما درعين‌حال محتوايي ارايه كند كه تا مدت‌ها ذهن خواننده را درگير نگه مي‌دارد.
«ساشا، سلام!» درنهايت رماني است درباره‌ ترسِ مداوم، مرگي كه هر لحظه ممكن است اتفاق بيفتد و انسان‌هايي كه در مواجهه با اين ترس، به‌جاي نزديكي و همدلي، بيشتر به پوسته‌ خودشان عقب‌نشيني مي‌كنند. اثري است كم‌حجم اما تاثيرگذار كه نشان مي‌دهد چگونه مي‌توان با حذف عناصر دراماتيك و تمركز بر موقعيتي ساده اما بنيادي، كتابي نوشت كه همزمان هم روايت شخصي دارد و هم تصويري از جامعه‌ امروز ارايه مي‌دهد. ديميتري دانيلوف با اين رمان بار ديگر ثابت كرده كه يكي از مهم‌ترين نويسندگان روس نسل جديد است؛ نويسنده‌اي كه توانسته با استفاده از زباني مينيمال و ساختاري ظاهرا ساده، اثري خلق كند كه پرسش‌هاي جدي درباره‌ آزادي، امنيت، ارتباط انساني و معناي زندگي در دنيايي كنترل‌گر و بي‌ثبات مطرح مي‌كند. هرچند ممكن است برخي خوانندگان در مواجهه‌ نخست با اين كتاب احساس كنند «اتفاق خاصي» در آن نمي‌افتد، اما همان سكونِ ظاهري، حامل اضطرابي عميق است كه پس از پايان خواندن همچنان در ذهن باقي مي‌ماند. «ساشا، سلام!» شايد كتابي نباشد كه همه آن را دوست بدارند، اما بدون ترديد يكي از نمونه‌هاي شاخص و بحث‌برانگيز ادبيات روسي معاصر است كه نشان مي‌دهد حتي در زمانه‌اي كه رمان‌هاي پرماجرا و طولاني بازار را پر كرده‌اند، هنوز مي‌توان با كمترين كلمات و ساده‌ترين صحنه‌ها، اثري نوشت كه هم به‌لحاظ هنري برجسته باشد و هم به‌لحاظ فكري تكان‌دهنده. 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
تیتر خبرها
از هنرمندان خارج از كشور دعوت مي‌كنيم به ميهن خود بازگردند تندروها نان‌شان در دعواست اهرم‌هاي ايران از اعتماد‌سازي تا ائتلاف‌سازي آزار زنان نتيجه ساختارهاي جنسيت‌زده جامعه است آوارگان به روايت نويسندگان پشت پرده انحصار در صنعت مرغداري اين تيم مي‌تواند در المپيك لس‌آنجلس حضور داشته باشد سقط جمعيت يا رشد آن؟ هجوم بنيان‌كن حاشيه‌ها عليه متن‌ها بررسي اجتماعي يك رقابت در كامجويي بيشتر زنان و اقتصاد غيررسمي؛ نسل ناپيدا و بحران‌هاي مالي درك مشكلات ايران و راه‌حل‌هاي آن اجراي تفاهمنامه با آژانس كليد تنش‌زدايي پسرم مي‌خواهد پول دربياورد در ميان فناوري و هويت كنكور، پديده‌اي ميان دو نظام آموزشي ناكارآمد ترسِ زندگي در سايه‌‌ مرگ خاطرات آرتور هاردينگ (2) تعليقِ موقتِ تكرار روايت شكست سياست‌هاي تثبيت ارزي اتفاق مبارك سقط جمعيت يا رشد آن؟ هجوم بنيان‌كن حاشيه‌ها عليه متن‌ها بررسي اجتماعي يك رقابت در كامجويي بيشتر زنان و اقتصاد غيررسمي؛ نسل ناپيدا و بحران‌هاي مالي درك مشكلات ايران و راه‌حل‌هاي آن
کارتون
کارتون