درك مشكلات ايران و راهحلهاي آن
حميد روشنايي
مدرسه كه ميرفتيم فكر ميكرديم مهمترين كار يافتن پاسخ سوالات است.زمان برد تا فهميديم كه سختتر از يافتن راهحل، درك مشكل است. نميدانم براي شما هم اتفاق افتاده است؟! گاهي انسان درد دارد، اما نميداند دليل اين درد چيست؟!! مثلا سردرد دارد، اما نميفهمد چه شده كه به سردرد مبتلاست و غمانگيز وقتي است كه دكترها هم از درك اين موضوع عاجز ميمانند و بيمار در حالت نااميدي است، زيرا در اين حالت درمان كردن هم ممكن نيست و نتيجهاي از داروها به دست نميآيد. مشكلات يك كشور هم اينگونه است. گاهي شناخت آن، سختتر از درمان است و البته اگر مشكل شناخته شود، درمان آن هم ممكن ميشود. براي مثال: بعد از انقلاب و جنگ، آرامآرام متوجه ميشديم كه نسل جديد تفاوتهايي با نسل ما دارد يعني خواستههايش، نگاههايش، تفكراتش، پوشش و ... با ما فرق دارد، اما آن را به عنوان مشكل حساب نميكرديم و بعضا در برابر آن ميايستاديم و آن را زيادهخواهي و حرمتشكني ميدانستيم تا آنكه در چند بحران اجتماعي متوجه شديم كه اين يك مشكل واقعي است كه آن را نفهميده بوديم. درك اينكه اين يك معضل است، زمان برد و همين به معناي از دست دادن زمان بود.
پس از شناخت مشكل كه خود، اولين و مهمترين گام است، نحوه ورود به آن هم بسيار مهم است. به اين مفهوم كه ممكن است انسان مشكل را بفهمد، اما نميداند براي بررسي آن چگونه بايد وارد شود. بهترين مثال آن معضل كاهش جمعيت در كشورمان است. مدتهاست كه متوجه شدهايم جمعيت ايران رو به كاهش است و اين خطري براي آينده است (كه هست) اما نحوه ورود ما به شناخت آن، خود داستاني شنيدني است!! يعني متخصصان امر به اين فكر افتادند كه اين مشكل از كجا منشا پيدا كرده است. عدهاي عدم استقبال از ازدواج و بچهدار شدن و بيقيدي نسلهاي جديد را عامل دانستند!! عدهاي هم طلاق و بيمسووليتي نسل جديد در ادامه يك نوع زندگي و آن را عاملي براي فرزند ناآوري ميدانند و البته گروهي هم مشكلات معيشتي و مسائل اقتصادي را دليل بيرغبتي به ازدواج و فرزندآوري تشخيص دادهاند. همه اينها نشان ميدهد به تنهايي دانستن مشكل مسالهاي را حل نميكند، اينكه از چه طريق و زاويهاي به اين موضوع نگاه كنيم، بسيار مهم است.
در دوران تحصيل رياضيات به ما گفته ميشد: 2 به اضافه 2 ميشود 4 و اين يك قانون بود كه تغيير نميكرد. در حالي كه مسائل اجتماعي برخلاف رياضي 2 به علاوه 2 دهها پاسخ دارد و همين موضوع، يافتن راهحل را سخت ميكند. از سوي ديگر يك مشكل از جنس سياست، اقتصاد و اجتماع لزوما پاسخ آن از جنس خودش نيست مثلا مشكلات اقتصادي يك كشور ميتواند راهحل سياسي داشته باشد يا مشكلات اجتماعي، با راهكار اقتصادي حل و فصل شود. براي همين هميشه نميتوان دنبال يك راهحل از يك قماش بود. براي مثال مشكلات اقتصادي امروز ايران به نوعي گره با تحريمهاي خارجي و سياست خارجي ما خورده است و صرفا نميتوان آن را با دستگيري و اعدام چند سلطان ارز و سكه حل و فصل كرد. اما با يافتن راهحل، باز هم نميتوان اميدوار بود كه همه چيز درست شده است. راهكار ورود به راهحل بسيار مهم است. دانستن اينكه حل مشكل كمبود كالاي مواد غذايي در كشور با تشويق كشاورزان به توليد بيشتر، ممكن است، مساله را حل نكردهايم، زيرا يكسال كشاورز به توليد سيبزميني روي ميآورد (با توجه به گران شدن قيمت آن) و سال ديگر آنقدر زياد است كه قيمتها افت ميكند و ارزش بيرون آوردن از خاك را ندارد. رويكرد غير علمي و نداشتن مديريت يك راهحل، بعضا معضلات بزرگي را براي مردم ايجاد ميكند. يافتن راهحل، اولين مرحله اقدام است. رويكرد درست و علمي به انجام اين موضوع ميتواند نتايج مطلوبي به همراه داشته باشد وگرنه اين خود شروع يك مشكل ديگر خواهد بود.
امروز كه دولت چهاردهم دنبال حل مشكلات كشور از طرق علمي و درست آن است بايد توجه كند كه تجربه گذشتگان و استفاده از نخبگان ميتواند راهكار خوبي براي آينده باشد و دوباره تجربه كردن مسائل قبلي، ثروت و زمان سازندگي كشور و اعتماد مردم را از بين ميبرد.