موزهها حافظه جمعي و خاطره تاريخي
يوسف منصورزاده
حافظه و خاطره از مهمترين و اساسيترين مفاهيمي هستند كه به انسان بودن معنا ميدهند و انسان بدون آن دو قادر به ايدهپردازي نيست. هر دوي اينها يادگيري را فراهم ميسازند. حافظه امكان يادگيري را در انسان فراهم ميسازد و خاطره نتيجه يادگيري است كه به استخراج، بازنمايي و فعال كردن آن ميپردازد. آن كس كه ميتواند به ياد آورد توانايي فهم و شناخت پديدهها و منشا پيدايش آنها را دارد.در دنياي باستان حافظه و خاطره استعارهاي است كه نماد بيداري و به ياد آوردن گذشته خويش و هوشياري و آگاهي و نجات و رستگاري است. در متون مقدس هندي زماني ايزدان از آسمان سقوط ميكنند، زماني كه حافظهشان رو به نقصان ميرود و خاطراتشان آشفته و در وجودشان تزلزل ايجاد و سرگردان و نابينا ميشوند. گويي كه خود و جايگاه خود را گم كردهاند و ايزداني كه فراموش نميكنند، پايدار، تغييرناپذير، ابدي و داراي طبيعت و سرشتي هستند كه تزلزل و دگرگوني نميشناسند. «فراموشي» از يك سو برابر است با خواب و از سوي ديگر برابر است با گم كردن خويشتن يعني گيجي و سرگرداني و نابينايي (متن چاندرگيا اوپانيشاد فصل ششم). در اين گرفتاري كه بيهويتي او را رنجش ميدهد به دنبال نجات و رستگاري است و كسي كه به معرفت و دانش مجهز است از را ه فرا ميرسد و او را آگاهش ميكند و او به هستي راستين پي ميبرد و هوشيار و از خواب غفلت بيدار ميشود و نماد بيداري در هند بوداست و فقط بودا بود كه توانست زندگيهاي پيشين خود را به ياد آورد و او به واسطه آگاهي از زندگيهاي پيشين خويش خودآگاه و داناي كل شد و رمز بيداري او پيروزي بر فراموشي بود.
در ادبيات و عرفان اسلامي نيز چشمه آب حيات نماد پايداري و زندگي جاودانگي است كه خضر از آن نوشيده و آگاه و هوشيار شده است. هر كه ميخواهد از تاريكي نجات يابد و جاودانه شود و زندگي پايدار داشته باشد بايد از آن چشمه آب حيات بنوشد.
در يونان باستان نيز چنين بود. در يونان باستان اگر گذشته تاريخي فراموش شود با مرگ مشابه و همسان گرفته ميشد و مردگان كساني هستند كه حافظه خود را از دست دادهاند. در باور يونانيان باستان در سرزمين مردگان دو چشمه جاري است يكي چشمه لته است كه از داخل غار ايزد هيپنوس - خواب - جاري است كه هر كس از آن بنوشد حافظه خود را از دست ميدهد و ميميرد و چشمه ديگري است كه از درياچه منموسين جاري است و هر كس از اين چشمه آب بنوشد حيات ابدي پيدا ميكند. در يونان باستان كساني ميتوانند خاطره وقايع ازلي و تاريخي را در خود احيا كنند كه از موزهها الهام بگيرند. موزهها (الهگان هنر) دختران ايزد منموسين، تجسم حافظه و خاطرهاند. او داناي كل است و همه چيز را ميداند. او هنر آنچه بوده، هر آنچه هست و هر آنچه خواهد بود را ميداند، چون مادر حافظه است و حافظه منشا دانستههاست و خاطره منشا آگاهي و بيداري و موزهها از او الهام گرفتهاند . منموسه مادر حافظه و خاطرههاست و معلم موزه نيز هست. موزهها در مكاني سكونت داشتند كه به آن موزه ميگفتند. آنان در اين مكان به آنان كه ميخواستند زنده و هوشيار بمانند هنرها را الهام ميبخشيدند.موزهها در آن زمانهاي اساطيري به منظور تماشاي زيباييها و گفتوگو با ديگران و كسب تجربه زندگي و مكاني براي تامل و تفكر عميق براي يادگيري بوده است . هر كسي به اين معابد پا ميگذاشت هوشيار ميشد و از فراموشي نجات مييافت و راه حقيقت را ميپيمود. هزيود شاعر قرن هشتم قبل از ميلاد كه در اوج اين اسطورهها ميزيست، با تجليل از موزهها گفته است كه هر آنچه آموختهام از موزهها بوده است .آنان همواره بر من ظاهر ميشدند و بر من شعر ميآموختند.
موزهها از چشمه منموسين نوشيدند و موزهها را بنا نهادند و آموزش علم و هنر را در آن مكانها جاري ساختند و اين چشمه در تاريخ يونان جاري شد و از مسير اساطير گذشت و به آكادمي آتن رسيد و هراكليتوس و سقراط و افلاطون و ارسطو و فيثاغورث و ارشميدس و هرودت ...از آن چشمه آب حيات خوردند و خرد را جانشين اساطير كردند. هراكليتوس فيلسوف پيشاسقراطي شهر افسوس چه زيبا جريان تاريخ را به رودخانهاي تشبيه كرده كه هميشه جاري و روان است و همواره در تغيير و نميتوان دو بار در يك رودخانه گام نهاد، زيرا آب تازه و وضعيت تازه دايما جايگزين قبلي ميشود. رودخانه خاصيتش جاري بودن است و در اين جريان، تغيير نيز سرنوشت محتوم او است. او براي نخست بار از لوگوس (قانون جهان و عقل كيهاني) سخن گفت. ميخواست كه همه به لوگوس بينديشند تا هوشيار و بيدار شوند.اكثر مردم در خوابند، زماني بيدار ميشوند كه به لوگوس گوش فرا دهند و بينديشند تا به حقيقت برسند. سقراط نيز براي بيداري مردم همه را به لوگوس فرا ميخواند. سقراط خود و همانند خود را به خرمگسي تشبيه ميكند كه خداوند براي بيداري مردم، آنان را سراغ به خواب رفتگان ميفرستد تا بيدارشان كنند و در اين عصر طلايي هرودت تاريخنگاري را بنيان مينهد كه در آن يادآوري و خاطره به معني يادآوري وقايع اساطيري نيست، بلكه به معني به ياد آوردن دقيق و كامل گذشته و همه وقايعي كه در عصر تاريخي رخ داده است و تاريخ از اين زمان براي ثبت گذشته و عملكرد انسان و آگاهي انسان از خود واقعي خويش فراتر از گذشته يك قوم و قبيله پا به عرصه هستي مينهد و هرودت نامش را به عنوان پدر تاريخ در تاريخ ثبت ميكند.
ادامه دارد...
دکترای موزهشناسی و دانشیار بازنشسته مرکز آموزش عالی میراث فرهنگی