گروه هنر و ادبيات|اگر فرشته مرگ 25 خرداد 91 روي شانههاي حسن كسايي ننشسته بود، موسيقي ايران 3 مهر امسال 97 سالگي او را جشن ميگرفت. موسيقيدان و نوازنده نِي و سهتار كه به خاطر نبوغش در نوازندگي شهرت دارد، بيشك از بزرگان هنر ايران محسوب ميشود. به مناسبت مهرماه و به دنبال زادروز كسايي، امير اسكندري يكي از شاگردانش، از هنر و تاثير او گفت؛ در ادامه بابك بختياري، نوازنده ويلن و كارشناس موسيقي، ضمن اشاره به خاطرهاي از ديدارش با حسن كسايي، از تلاشهايي سخن به ميان آورد كه اين هنرمند فقيد به خرج داد و منجر به ارتقاي جايگاه ساز ني شد. اميررضا زرقي، نوازنده جوان عود هم از تاثير استاداني چون حسن كسايي بر نسل جوان گفت. در مورد كسايي علاوه بر نبوغش به خصايل نيكوي او اشاره ميشود. هنرمندي آرام و متين كه مهارت نوازندگي را اگرچه با سختگيريهاي هر چه تمامتر اما همراه با حد بالايي از منشهاي انساني به شاگردانش منتقل ميكرد.
ستون استوار موسيقي ايران
امير اسكندري: زندهياد حسن كسايي 13ساله بود كه به نواي ني علاقهمند شد. ابتدا با گوش سپردن به نوازندگان دورهگرد ساز ني از آن لذت ميبرد. پس از آن پدرش كه علاقه او را ديد، برايش ني تهيه كرد و او نزديك به دو سال تلاش كرد تا از اين ساز صدايي برآورد.
در دوران جواني به اين انديشه افتاد كه چگونه ميتوان از ني، صدايي شفاف و تميز به دست آورد. پس از تمرينهاي فراوان به نتيجه دلخواه رسيد و توانست صداي بم پرقدرت، اوج و غيثهاي قوي و شفاف از ني استخراج كند. او در نوازندگي تغييراتي در شيوه نينوازي پديد آورد تا اين ساز بتواند تمامي گوشهها و فراز و فرودهاي يك دستگاه را اجرا كند. به اين ترتيب ني توانست در كنار ديگر سازها همچون تار، كمانچه، سنتور و ويولن در يك اركستر همنوازي كند. كسايي چنان به ني عظمت بخشيد كه در تاريخ موسيقي ملي ايران همانند ندارد.
او در ساز ني از سري خود چوب ني استفاده ميكرد، برخلاف بيشتر نوازندگان بزرگ نسلهاي بعد كه براي راحتي نوازندگي از سري فلزي يا تلقي پلاستيكي بهره ميگرفتند. به اعتقاد كسايي اين تغيير در صدا نوعي اختلال ايجاد ميكرد و از اصالت و شفافيت صداي ني ميكاست.
در سن 15 سالگي صداي ني او با اجراي زنگ شتر ساخته استاد ابوالحسن صبا پخش شد كه خود صبا در آن حضور داشت و بسيار موجب تعجب و تشويق او شد. كسايي سپس نزد استاد بزرگ ابوالحسن صبا رفت و روي يادگيري سهتار و رديفهاي مكتب تهران تمركز كرد. در ساز سهتار چنان پيشرفتي كرد كه خود صاحب سبكي مستقل شد، سبكي كه متأثر از سهتارنوازي ابوالحسن صبا، احمد عبادي، ارسلان درگاهي و جليل شهناز بود.
كسايي در نوازندگي سازهايي نظير ني، سهتار و تنبك فعاليت داشت و در حوزه آواز و ساخت ساز نيز كار كرد. او همچنين در خوشنويسي و سرودن شعر هم دست داشت. در آموزش بسيار سخاوتمند و باحوصله بود؛ تا زماني كه شاگرد آن قطعه را به خوبي نميآموخت و درست اجرا نميكرد، اجازه ترك جلسه آموزش را به هنرجو نميداد.
با توجه به تسلط بر رديف مكتب تهران كه نزد استاد ابوالحسن صبا و ديگران آموخته بود در مكتب اصفهان بسيار پايبند و متعصب بود و ميخواست اين ميراث بدون دخل و تصرف به نسل آينده سپرده شود. در تاريخ موسيقي ما كمتر كسي به آن سطح از اشراف و تسلط بر رديف موسيقي رسيده است. در بررسي گوشهها حافظهاي شگرف و نبوغي خارقالعاده داشت؛ نه تنها اجراي آنها در مكتبهاي مختلف را ميشناخت بلكه از هنرمنداني كه در هر گوشه اجراي برجستهاي داشتند ياد ميكرد؛ مثلا ميگفت: تاج اين گونه اين گوشه را خوانده، قمر آنطور، اديب، دلكش، قوامي و... براي برخي گوشهها داستان، تاريخچه يا خاطرهاي نقل ميكرد كه براي هميشه در ذهن هنرجويان موسيقي نقش ميبست و نشان از دقت و تسلط او داشت. در آموزش به شاگردان ميگفت: بايد بتوانيد با ساز خود شعري بخوانيد كه ساز معنا و مفهوم پيدا كند. تسلط ديگر او در شناخت دستگاهها و گوشهها چنين بود كه برخي گوشهها را در دل گوشههاي ديگر اجرا ميكرد و اين نكته را به شاگردان انتقال ميداد تا بدانند كه نبايد صرفا از گوشهها كپيبرداري كنند، بلكه بايد به عمق و تحليل آنها بپردازند. به اين شكل نوآوري و آفرينش و ذوق هنرجو با پشتوانه درك درست از اين ميراث شكل ميگرفت. كسايي معتقد بود كه رديف به درد موزه ميخورد تا بماند و معلوم شود كه چه بوده و چگونه اجرا ميشده است، اما تقليد صددرصدي از آن كاري بيثمر است. نگاه او به رديف، نگاهي نوآورانه و پويا بود. همواره ميگفت بايد بسيار آموخت و مطالب فراواني را اجرا كرد، تا آنگاه در بداههنوازي ن97 درصد از آموختهها الهامبخش باشد و شايد 3 درصد نوآوري حاصل شود، و همان 3 درصد نيز كار هر كسي نيست.
حسن كسايي فردي بود كه سالهاي زيادي از اوج جواني و ميانسالي خود كه دوران خلاقيت و شكوفايي است را به كنج عزلت گذراند. همانند استادان بزرگي چون جليل شهناز و پرويز ياحقي كه در سنين بين 40 تا 50 سالگي بدون ادامه فعاليت هنري ماندند، در حالي كه ميتوانستند موسيقي ايرانزمين را براي صدها سال جلو ببرند. بعدها در سالهاي پس از انقلاب، كسايي آثار بسياري در محافل خصوصي با هنرمندان بزرگ آن زمان همچون جليل شهناز، علي تجويدي، احمد عبادي، محمدرضا شجريان، ايرج و بسياري ديگر ضبط كرد كه امروز ميراث موسيقي ملي ما به شمار ميروند. در همان سالها با چندين اجرا در كشورهاي اروپايي و امريكا حضور يافت و تنديس او در گالري هنري مفاخر جهان نصب شد. در دهههاي پاياني عمر نيز بار ديگر چندين فعاليت هنري خود را از سر گرفت و چند آلبوم با هنرمندان جوان اجرا كرد؛ مانند «گفتوگوي ني و عود»، «دختر گلفروش»، «قصههاي عشق و جنون»، «شاخهاي براي گلها» و...
او با بهرهگيري از ميراث گذشتگان و وفاداري به اصالتهاي مكتب اصفهان، در عين حال با نگاهي نوآورانه، شاگردان بسياري پرورش داد كه هر يك ادامهدهنده راه او شدند. آثارش نه تنها بخشي از حافظه موسيقايي ايرانيان است، بلكه الگويي براي جستوجوي عمق، معنا و خلاقيت در هنر باقي خواهد ماند. كسايي را بايد يكي از ستونهاي استوار موسيقي ملي ايران دانست كه نامش تا هميشه بر فراز اين هنر خواهد درخشيد.
بداهه نواز بيمانند
بابك بختياري: زماني كه رديف آقاي كسايي منتشر شد، من يك برنامه ويژه (گلهاي ايراني) در راديو براي اين اثر اجرا كردم. آقاي قنبري به من گفته بودند كه مرحوم صبا خيلي دوست داشت يك رديف براي ني منتشر شود و ايكاش صبا زنده بودند و امروز اين را ميديدند. من هم همين جمله را در آن برنامه راديو از قول آقاي قنبري نقل كردم و گفتم كه استاد صبا خيلي دوست داشتند اين اتفاق بيفتد و ايكاش ميديدند كه اين آرزو به دست شاگردشان محقق شده است.
جمعه بعد از ظهر، آقاي كسايي خودش با من تماس گرفت؛ بسيار تشكر كرد و دعوت كرد كه با هم ملاقاتي داشته باشيم. بعدتر من با عباس سجادي و حميد اسفندياري، سهنفري براي ملاقات با ايشان به اصفهان رفتيم. استاد آن زمان مريضحال بودند و حال مساعدي نداشتند.
من مدتي با محمد موسوي روي رديف آوازي كار ميكردم. آقاي كسايي هم مثل پرويز ياحقي روي بسياري از هنرمندان تأثير گذاشته بود؛ يعني حتي به جز شاگردان مستقيمش، تمام نوازندگان ديگرِ ني هم از استاد كسايي تاثير گرفته بودند. آقاي ياحقي ميگفتند كه آقاي پيرنيا در دوره فعاليتش در راديو، فقط از كسايي استفاده كرده؛ يعني ايشان در حدي استاد كسايي را قبول داشت كه نواختن ني را فقط در ايشان ميديده و ميپسنديده است. اين سير تاريخي از نايب اسدالله و مهدي نوايي تا حسن كسايي است.
تا قبل از استاد حسن كسايي، ني در موسيقي ما چنين منزلت و شخصيتي نداشت. به قول خودش كه گفته بود: «نايب اسدالله ني را از دشت و صحرا و چوپانان به دربار پادشاهان برد و من از دربار پادشاهان بين مردم آوردمش.»
استاد كسايي، از توانمندي، سبك و حالتهايي كه ني به عنوان يك ساز كششي دارد، با توجه به قابليتهايش در چارچوب موسيقي اصيل ايراني، آنچه را كه از استادش مهدي نوايي و همچنين استاد ابوالحسن صبا كه بسيار براي او محترم بود آموخت و به كار گرفت. استاد كسايي با وجود اينكه ساز تخصصي استاد صبا ويولن بود، رديفهاي صبا را با ايشان كار كرده بود.
آقاي قنبري ميگفت مرحوم صبا قطعه «قاسمآبادي» در افشاري را با ويولن اجرا ميكرد و دوست داشت كه همان آرشههاي استكاتو را كه در ويولن اجرا ميكرد، آقاي كسايي روي ني پياده كند و استاد حسن كسايي همان حالتها، همان تحريرها و قابليتهايي كه استاد صبا روي ويولن اجرا ميكرد، به ني منتقل كرد و اين حركت، تأثيري گذاشت كه نسل به نسل منتقل شد.
رديفي كه استاد حسن كسايي تدوين كردهاند، در واقع چكيدهاي از رديف است چون استاد كسايي با حفظ كردن بيجاي گوشهها و صرفا حفظ اسم گوشهها مخالف بود. اين چكيده كه در رديف ايشان آمده، بسيار شستهرفته و كاربردي است. ايشان يك رديف براي سهتار دارد و يك رديف براي ني كه رديف اصلي است و در آن، گوشههاي مهجور، روايتهاي مختلف و در حقيقت چكيدهاي كارآمد و بسيار عالي آمده است. اين رديف حتي براي سازهاي كششي ديگر غير از ني، مثل ويولن و كمانچه هم بسيار مفيد و قابل استفاده است.
سبك و شيوه استاد كسايي آنقدر منسجم، قوي و با جملههاي معنادار و قابل تفيسر همراه است كه گاهي وقتي آن را ميشنوم نوا و زنگ ويلن هم در گوشم پديدار ميشود. حسن كسايي بي نهايت استاد صبا را دوست داشت. وقتي به ديدارش رفتم عكس بزرگي از استاد صبا و خودش، بالاي سرش بود.
استاد كسايي در اوج جواني دقيقا همان جملهبنديها، همان تحريرها، همان پيوستگي در بداهه و همان سكوتها و دقيقا همان شيوه صبا را در ويلن براي نينوازي الهام گرفته است و اين از عشقش به صبا سرچشمه گرفته بود.
آنطور كه از همسر مرحوم صبا - منتخب خانم- شنيدم مرحوم صبا، ابراهيم قنبري و حسن كسايي را بين شاگردانش بسيار دوست داشت و چون پسر نداشت اين دو را پسران خودش ميدانست. بعد از فوت استاد با فرزاد كبيري نوازنده تار يك بار ديگر به منزلش رفتيم. نوهاش ارسلان، ميزبان ما بود. جاي خالي استاد در منزل غمي را شيون ميكرد. درگذشت پسر جوانش خليل هم بر اين غم افزوده بود كه شاگرد پدر بود. حيف از رادمرداني كه ديگر در بين ما نيستند.
آموزگار نسلهاي پياپي
امير رضا زرقي: حسن كسايي يكي از چهرههاي ماندگار موسيقي ايران و نوازنده برجسته ني، هنرمندي بود كه در واقع ساز ني را از حاشيه به متن موسيقي دستگاهي ايراني آورد و جايگاهي تازه و مهم براي اين ساز تعريف كرد.
پيش از كسايي، ني بيشتر در محافل خاصي مانند محافل مذهبي و عرفاني شنيده ميشد و در قياس با سازهايي همچون تار و سهتار، جايگاه پررنگ وتاثيرگذاري در موسيقي دستگاهي نداشت. اما استاد كسايي با مهارت بينظيري كه داشت، ني را به يك ساز براي تكنوازي و حتي همنشيني با اركستر تبديل كرد.
اولينبار در سال ۱۳۲۹، ني خود را به اركستر برد و همكارياش را با اركستر راديو ارتش اصفهان آغاز كرد. هرچند پيشتر، در سال ۱۳۲۲، يعني در 15 سالگي، صداي ساز او با اجراي چهارمضراب «زنگ شتر» ساخته ابوالحسن صبا بهطور زنده از راديو پخش شده بود. صبا كه در همان برنامه حاضر بود، از شنيدن اين اجرا با ني شگفتزده شد، كسايي نوجوان را در آغوش گرفت و گفت: «فكر نميكردم با ساز ني بشود زنگ شتر را نواخت.»
كسايي تكنيكهاي تازهاي در نينوازي ايجاد كرد؛ از تنوع در توليد صدا و گسترش محدوده صوتي گرفته تا نفسگيريهاي ويژهاي كه در كارش بهكار ميبرد. اين نوآوريها به جوانان نشان داد كه نيسازي محدود نيست، بلكه همچون هر ساز ديگر، ظرفيتهاي بياني گسترده دارد و قابليت آن را دارد كه زبان تازهاي براي بيان موسيقايي باشد. اين اتفاقات، نقطه عطفي بود كه بعدها نسل جوان را به ساز ني علاقهمند كرد و باعث شد بسياري از شاگردان و نوازندگان جوانتر اين ساز را جدي بگيرند.
او در همكاري با هنرمنداني چون جليل شهناز، علياصغر بهاري و فرهنگ شريف، نمونههاي درخشاني از همنوازي نواي موسيقي ايراني ساخت. جوانان با شنيدن اين آثار، هم زيبايي صداي ني را بيشتر شناختند و با آن آشنا شدند و هم مفهوم بداههنوازي را درك كردند. بداههنوازي كسايي به نسل جوان آموخت كه موسيقي فقط مكتوب و تقليدي نيست، بلكه تجربهاي زنده و جاري است كه بايد در لحظه خلق شود.
مسعود جاهد، نوازنده، آهنگساز و رديفدان، درباره استاد كسايي گفته است: «كسايي ذهني خلاق و پرسشگر داشت. پژوهش، تحقيق و تفحص در گوشههاي رديف هفت دستگاه و ساختن قطعات مختلف در ضربآهنگهاي متنوع، از ويژگيهاي بارز او بود.»
پيش از كسايي، ني كمتر براي اجراي كامل رديف دستگاهي در نظر گرفته ميشد. استاد كسايي بداههنواز برجستهاي بود؛ اما بداهههايش هميشه ريشه در رديف داشت. او به نسل جوان آموخت كه رديف فقط مجموعهاي از محفوظات نيست، بلكه همچون زباني است كه بايد با آن حرف زد و خلاقيت را در آن جاري كرد. اين نگاه ايشان سبب شد بسياري از نينوازان جوان و حتي نوازندگان سازهاي ديگر، بداههنوازيهاي خود را با الهام از اين هنرمند بزرگ پرورش بدهند. برخلاف برخي نوازندگان كه رديف را پيچيده يا بيش از حد شخصي ميكردند، اتفاقا استاد كسايي تلاش داشت آن را ساده و روان منتقل كند. جوانان هم با شنيدن اجراهاي او، بهويژه در آوازها، احساس ميكردند رديف زنده است و ميتواند با زبان امروز ارتباط بگيرد و اين يكي از مهمترين تاثيرات استاد كسايي روي نسل جوانتر بود كه همچنان اين تاثير ادامه دارد.