مريم مهدوي اصل
اشاره ـ ناآگاهي از تاريخ حمله محمود افغان به اصفهان در دوره شاه سلطان حسين صفوي، نپرداختن به چرايي جنگآوري نادرشاه افشار، دسترسي نداشتن به هيچ برگي از اسناد حاج ابراهيمخان كلانتر به عنوان صدراعظم كريمخانزند كه تا دوره فتحعليشاه قاجار در اين مقام حكومتي ماند و البته آگاهي نداشتن از چرايي و چگونگي انعقاد معاهدههاي ننگين گلستان و تركمنچاي دوره قاجار، در دستگاه وزارت امور خارجه و دانشگاههاي علومسياسي، حقوق و روابط بينالملل و مطالعات منطقهاي و درنهايت، به اين امر آموزشي بسندهكردن كه تاريخ روابط بينالملل از زمان تاسيس «جامعهملل» آغاز شده و پيش از آن هرگز تاريخي وجود نداشته و ندارد، بزرگترين دشمن رفاه، آرامش، صلح و توسعه ايران در پنج دهه اخير بوده و هست. چراكه بدون شناخت از تاريخ اين دوران، هرگز نخواهيم فهميد كه چگونه انگليس با نفوذ در ساختار امپراتوري زنديه و تغيير آن به روش حكومت اروپايي در دوره ناصرالدين شاه قاجار، همچنان دارد از طريق نقشهراه، منافع امنيتي و راهبردي خود را در حوزه جغرافياي سياسي، فرهنگي و تجاري امپراتوري ايران باستان دنبال ميكند. امري حياتي كه طبق اسناد دوران قاجار و پهلوي، اين مساله همواره از سوي ديپلماتها و پژوهشگران دانشگاهي آن دوران تاريخي دنبال ميشده است. به ويژه اينكه در دوره پيش از قاجار، به دليل هنر، صنعت و تجارت ابريشمبافي؛ نه تنها پول ايران جهاني بوده، بلكه كشور عزيزمان ايران خود مركز تجارت جهاني بوده است. بنابراين، امروز با پرداختن به تاريخ افشاريه و زنديه، يادآور ميشويم كه تنها راه برونرفت از بحرانهاي سالانه دو قرن اخير، شناخت و آگاهي از تاريخ سياست خارجي ايران است و بس.
خشم روسيه تزاري از نادرشاه افشار
ويل و آريل دورانت در كتاب «تاريخ تمدن ـ روسو و انقلاب» نوشتهاند كه نادرشاه افشار فراموش نكرده بود كه پطركبير [امپراتور روسيهتزاري] در ۱۷۲۲ـ ۱۷۲۳م. (۱۱۳۵ـ ۱۱۳۶ق.) به ايران حمله كرده و استانهاي گيلان، استرآباد و مازندران و شهرهاي دربند و باكو را به تصرف درآورده بود و روسيه كه در جبهههاي ديگر سرگرم بود، سه استان نامبرده را به ايران بازگردانده بود (۱۷۳۲)، دراين هنگام (۱۷۳۵) نادر تهديد كرد كه اگر روسيه از دربند و باكو خارج نشود، او عليه اين كشور با تركيه متحد خواهد شد. در همين راستا، ابوالقاسم طاهري نيز در بخشهايي از كتاب «تاريخ روابط بازرگاني و سياسي انگليس در ايران» كه سلسله انتشارات انجمن آثار ملي در سال۱۳۵۴ش. آن را چاپ كرده، نوشته است: «تا سال۱۷۳۴م. برابر با ۱۱۴۷ق. كه بر اثر هجوم سپاهيان افغان و محاصره اصفهان [حكومت صفويه] شيرازه كارهاي كشور ايران به كلي از هم پاشيده شده بود تدريجا آخرين كارگزاران و ماموران شركت هند شرقي انگليس دفتر بازرگاني خود را در اصفهان بستند و ايران را ترك كردند... در۱۷۳۹م (۱۱۵۲ق.) يا چهارمين سال پادشاهي نادرشاه افشار، دريانوردي انگليسي گام بر خاك ميهن ما نهاد... التون سودايي را كه درسر داشت با مديران و مسوولان شركت بازرگاني انگليس در ميان گذاشت و آنان را تشويق كرد كه با نهادن اعتبار كلاني در اختيار وي وسائل سفر به خيوه و بخارا و آوردن طلا و سنگهاي پربهاي نادر را از آن خطه به اروپا فراهم سازد. جان التون [و همراهش] براي عملي ساختن اين طرح، سرانجام در چهارم ماه مارس۱۷۳۹م. (محرم۱۱۵۲ق.) ... از مسكو براه افتادند و... آخر تلاش طرفداران نقشه التون [ساختن ناو در دريايخزر براي راه جديد تجاري] سودمند افتاد و پارلمان انگليس... لايحه مربوطه را تصويب و مراتب را به شركت در سنپطرزبورگ ابلاغ كرد تا موافقت روسيه را در ساختمان و به آب افكندن ناوها در درياي خزر جلب كند... نخستين ناو ايران مجهز به بيست عرده توپ به نام نادرشاه در كرانه گيلان به آب انداخته شد و به موجب فرماني كه پادشاه ايران صادر كرده بود همه كشتيهاي روسي موظف بودند به پرچم ناو جديد سلام دهند. به آب افتادن ناو جديد خشم مقامات درباري روسيه را به اوج شدتش رسانيد. ...عامل ديگري كه مايه خشم روسها و شكست كار شركت بازرگاني دولتين روس و انگليس گرديد قضيه انحصار خريد و صدور ابريشم بود. هنگامي كه كار ساختمان ناوهاي ايران زير نظر جان التون يا درياسالار جمال بيگ پيشرفت ميكرد نادرشاه حاجي صفي نامي را كه رييس اداره ماليات حكومت در رشت بود مامور خريد و صدور ابريشم به روسيه كرد. براي انجام اين مقصود نادر ده هزارتومان در اختيار حاجي صفي گذاشت كه دستكم نيمي از آن را به خريد ابريشم اختصاص دهد... بهرتقدير با رسيدن نماينده نادرشاه به هشترخان نقشه بازرگاني ياد شده نقشبرآب شد زيرا روسها بيهيچ تشريفات يا دستآويزي همه اموال حاج صفي را ضبط كردند. واكنش كار خشونتآميز روسها مقامات انگليسي شركت را به غايت متوحش ساخت زيرا آنان چيزي را كه نميخواستند دشمني نادرشاه بود. اعتراض انگليسيان روسها را كه طبعا بدگمان بودند بدگمانتر ساخت... بهمينسبب دستور دادند كه همه ناوهاي شركت بر روي درياي خزر بايد در زير پرچم روسيه حركت كنند.» (براي اطلاعات بيشتر به گزارشهاي «تسخير آسياي مركزي خيال ۱۰۰ساله روسها بود» و «دسترسي به جاده ابريشم آغاز تهاجم اروپا به آسيا بود» به تاريخهاي ۲۴ و ۳۱ فروردين ۱۴۰۴، صفحه ۹ روزنامه اعتماد مراجعه شود.)
كريم خان زند و ناكامي انگليس
درحالي كه در بخش دوم اين گزارش، به نخستين «مراسله اليزابت ملكه انگلستان بشاه طهماسب اول» در دوره حكومت صفويه پرداختيم، در ادامه به ملحقات دوم «تفضيل اجازهنامه كه كريمخان زند بانگليسها داده است» در كتاب خطي «تاريخ مارخام- تاريخ مملكت ايران و سلطنت سلسله جليله قاجاريه» ميپردازيم كه ترجمه رحيم حكيم الملك [فرزانه] درسال ۱۳۰۱قمري در دارالخلافه طهران [ناصرالدين شاه] است و كتاب لاتين آن نيز در بخش كتابخانه لاتين مجلس موجود است. بنابراين، متن آن بدين شرح است: «صورت اجازهنامه است كه كريمخان زند به كمپاني انگليس در هندوستان داده كه تجار انگليس در ايران تجارت نمايند- بتاريخ دوازدهم ماه سرطان سنه يكهزار و يكصدوهفتادو هفت هجري [۱۱۷۷ه.] (مطابق دويم ماه ژوئيه سنه يكهزار و هفتصدو شصت و سه مسيحي) [۱۷۶۳م.] خداوند متعال بعنايات بيپايان خود بكريمخان فتح و نصرت داده و او را رييس حكام ممالك ايران قرارداده كريمخان ميخواهد كه ظلم را رفع كند و عدالت در مملكت مجري شود و بواسطه ازدياد تجارت اهالي ايران مثل ايام قديم مقتدر شوند و به آسودگي و رفاه زندگاني نمايند چون سركار ويليام اندر و پرايس اسكواير حاكم ملت انگليس در خليج فارس به بندر بوشهر وارد شد كه در آنجا دارالتجاره بنا نمايند و بما اطلاع دادند و ميستر توماس دورن فرد را به نزد من فرستادند تا اجازهنامه كه سابقا از دولت ايران براي رواج و آزادي تجارت در آن مملكت داشته بامضاي من برساند عليهذا من اجازهنامه ايشانرا امضا نمودم و بعضي امتيازات را بتفصيل ذيل بانها [به آنها] دادم و بايد اين نوشته را محترم دانسته و هرگز از شروط آن تخلف نكنند مطلب اول آنكه كريمخان به كمپاني انگليس اجازه ميدهد براي اينكه دارالتجاره بنا نمايند در بندربوشهر يا ساير بنادرخليج فارس هرقدر زمين لازم داشته باشند بگيرند و براي حفظ دارالتجاره خود هرچند عراده توپ كه واجب دانند در بروج آن بنا قراربدهند مختار باشند مشروط برآنكه توپها بزرگتر شش پوند نباشد مطلب دويم آنكه در بندر بوشهر يا ساير بنادر[خليج] فارس از امتعه و مالالتجاره كه تجار انگليس از خارجه بداخله ايران مياورند يا آنكه از ايران بخارجه ميبرند بهيچوجه مستحفظين گمركخانه گمرك و حق عبور نگيرند مطلب سيم آنكه تجار هيچ ملتي از اهل اروپ [اروپا] به جز كمپاني انگليس حق ندارند كه پارچهاي [پارچههاي] پشمي و اقشمه به بنادرخليج فارس ورود دهند مطلب چهارم آنكه هرگاه شخصي از اهالي ايران به تجار انگليس مقروض شود و دين خود را ادا نكند در محل يا بندر ايران باشد حاكم يا شيخ آنجا آنشخص را مجبور كند كه دين خود را در اقرب زمان ادا سازد مطلب پنجم آنكه تجار انگليس در ايران مختار هستند كه امتعه و مالالتجاره خود را بهركس [به هركس] ميل دارند بفروشند و متاع ايرانرا [ايران را] از هركس بخواهند ابتياع نمايند مطلب ششم آنكه هرگاه كشتي تجارتي انگليس درحوالي بنادرخليج فارس توفاني شود حكام بنادر در استخلاص كشتي به انگليسها امدادكنند مطلب هفتم آنكه انگليسها مختار هستند كه به رسومات مذهب خود رفتار كنند و از اهالي ايران احدي مزاحم آنها نشود مطلب هشتم آنكه اگر سرباز يا ملاح انگليسي از كشتيهاي انگليسي فراركرده بايران برود حكام ممالك ايران در هر محل كه باشد او را گرفته بانگليسها تسليم كنند مطلب نهم آنكه در هر محل كه انگليسها دارالتجاره يا كارخانه داشته باشند خود آنها و عملهجات و نوكرهاي ايشان از دادن ماليات معاف باشند و حكومت عملهجات و نوكرهاي آنها با خودشان باشند و كسي مداخله در امر ايشان بهيچوجه ننمايد مطلب دهم آنكه انگليسها در ايران هرجا كه باشند يكقطعه زمين براي باغ و يك قطعه زمين براي قبرستان داشته باشند مطلب يازدهم آنكه خانه و عمارتيكه كمپاني انگليس در ايام قديم در شهر شيراز داشتند اينك درثانيمن بخود آنها واگذار داشتم بعلاوه باغ و آبيكه متعلق بان [به آن] عمارت بود.
صورت مطالبيكه [مطالبيكه] كريمخان زند از كمپاني انگليس خواهش نمود و ايشان متعهد و ملتزم شدند ـ مطلب اول آنكه تجار انگليس از امتعه ايران هرچيز كه در انگلستان و هندوستان بفروش ميرسد بقدر امكان ابتياع كنند و در عوض مالالتجاره و امتعه كه در ايران ميفروشند هرچه ميتوانند و لازم دارند متاع بگيرند و تمام را پول نقد نگيرند چه خروج زر و نقره مملكت اسباب فقر اهالي ايران خواهد شد و آخرالامر ضرركلي به تجار وارد خواهد آمد مطلب دويم آنكه انگليسها بمسلمانان اذيت و آزار نرسانند و بامورات ايشان مداخله نكنند مطلب سيم آنكه هرگاه كسي از رعاياي كريمخان زند سر آن انقياد برتافته نافرماني پيش گيرد انگليسها بهيچوجه از او حمايت و طرفداري نكنند مطلب چهارم آنكه انگليسها درهيچ زمان نبايد بدشمنان پادشاه ايران بواسطه يا بدون واسطه امداد كنند و از آنها حمايت نمايند ـ بتاريخ دوازدهم ماه سرطان سنه يكهزار و يكصد و هفتاد و هفت هجري در شهر شيراز مرقوم گرديد.»
درهمينراستا، ابوالقاسم طاهري نيز در بخشي از كتاب «تاريخ روابط بازرگاني و سياسي انگليس در ايران»، نوشته است: «دادوستد انگليسها در بندر بوشهر زير نظر داگلاس و بنجامين جارويس مدت هشت سال به درازا كشيد؛ اما آن هشت سال نيز خالي از دردسر نبود... محمدهاشم در كتاب رستمالتواريخ خود درباره آمدن ايلچي انگليس... مينويسد: «اتفاقا در آن حيص و بيص، ايلچي از جانب دولت خلود آيت انگليز [انگليس] به دربار...كريمخان وكيلالدوله، جم اقتدار زند آمد. آن والاجاه مدتي او را طلب ننمود و به نزد خود او را حاضر نساخت. وزارء به خدمتش عرض نمودند كه ايلچي از جانب پادشاه انگليز آمد، چرا او را به حضور خود طلب نميفرمايي؟ فرمود اگر با پادشاه ايران مهمي دارد ما پادشاه ايران نيستيم؛ ما وكيل دولت ايرانيم... بعد از مباحثه بسيار به وزراي خود فرمود كه آنچه شما از ايشان احساس نمودهايد مطلب و حاجت ايشان چيست؟ عرض نمودند كه مطلب و حاجت ايشان آن است كه با پادشاه ايران بناي دوستي و آمدوشد گذارند، و از نفايس فرنگ و هندوستان ارمغانها و هديهها و تحفهها به حضرتش آورند... و امور رواج يابد. از شنيدن اين سخنان بسيار خنديد و گفت دانستم مطلب ايشان را؛ ميخواهند به ريشخند و لطايفالحيل پادشاهي ايران را مالك و متصرف شوند؛ چنانكه ممالك هندوستان را به خده و مكر و تزوير و نيرنگ و حيله و دستان به چنگ آوردهاند و مانند رستم دستان به دو زانو نشست و دست بر قبضه شمشير خود گرفت و مانند نره شير غريد و فرمود: ما ريشخند فرنگي به ريش خود نميپذيريم؛ و اهل ايران را به هيچوجه منالوجوه احتياجي به امتعه و اقشمه و اشياء فرنگي نيست؛ زيرا كه پنبه و پشم و كرك و ابريشم و كتان در ايران زياده از حد و اندازه ميباشد.» بالاخره انگليسها درماه فوريه سال۱۷۶۹م. (۱۱۸۲ق.) بوشهر را ترك گفتند و همه فعاليتهاي بازرگاني خود را به بصره منتقل ساختند....»
جعفرخان زند و آغاز نفوذ انگليس
در حالي كه ابوالقاسم طاهري در همين كتاب نوشته است كه اقتدار و نفوذ كلام كريمخان زند در خليج فارس به اوج تكامل رسيده بود... با تحكم موقع كريمخان در سراسر خليج فارس نمايندگان شركت هند شرقي انگليس كه از منويات پادشاه زند آگاهي داشتند صادقانه در جلب محبت و دوستي وي كوشيدند و از ۱۷۷۸م. (۱۱۹۲ق.) به بعد دوباره بندر بوشهر مركز اصلي و محور بازرگاني انگليسيان در خليج فارس شد، جرياني كه تا به عهده جعفرخان زند ادامه يافت...، در همين راستا، عبدالرضا هوشنگ مهدوي در كتاب «تاريخ روابط خارجي ايران - از ابتداي دوران صفويه تا پايان جنگ جهاني دوم» چاپ بيستم از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۹۳، نوشته است: «در دوران پرآشوبي كه زدوخورد بين جانشينان كريمخان ادامه داشت انگليسيها از فرصت استفاده كرده جزيره قشم را اشغال و آن را پايگاه ناوگان خود درخليج فارس قرار دادند. سپس براي تجديد روابط بازرگاني با ايران مشغول اقدام شدند. در پاييز ۱۷۸۷كنسول انگلستان در بصره هياتي را به شيراز فرستاد كه به حضور جعفرخان زند رسيدند و پس از مذاكراتي كه صورت گرفت جعفرخان در ۱۸ ژانويه ۱۷۸۸ فرماني صادر كرد كه به موجب آن مقرر گرديد با اتباع انگليس در امور بازرگاني نهايت مساعدت و همراهي به عمل آيد و از كليه مالياتها و عوارض و حق راهداري و غيره معاف باشند. رفتوآمد آنان درسراسر خاك ايران آزاد بوده و در نقل و انتقال پول هم اختيار كامل داشته باشند. منظور جعفرخان از صدور اين فرمان رونق دادن بازار تجارت ايران بود كه در اثر انقلابات داخلي بهشدت كساد شده بود. اما انگليسيها آن را بهانه قرارداده و حق انحصاري تجارت در خليج فارس را متعلق به خود دانستند و شروع به توسعه دامنه نفوذ خود در منطقه خليج فارس نمودند. ضمنا مقارن اين احوال توانستند سرزمينهاي وسيعي را در هند متصرف شوند و مستعمرات خود را تا سرحد افغانستان توسعه دهند... با توسعه نفوذ انگلستان در هند روابط ايران و انگليس كه تا آن زمان بر اساس تجارت بين دو كشور قرارداشت تغيير شكل داد و از اواخر قرن هجدهم و اوايل قرن نوزدهم ايران و خليج فارس از نظر انگليسيها به صورت حصار و حفاظ سرحدات هند درآمد. بهاينجهت از اين تاريخ سياست خود را بر حفظ استقلال و تامين وحدت ايران زير نفوذ و نظارت خودشان قراردادند، تا سدي دربرابر ساير كشورهاي اروپايي مانند فرانسه و روسيه باشد.»
لطفعليخان زند در سفرنامهاي انگليسي
آزاده حيدري، دركتاب «نمايهنامه تحليلي موضوعي سفرنامههاي ترجمه شده سياحان انگليسي درباره ايران» درباره بيوگرافي هارفورد جونز بريجز، نوشته است كه وي در جواني به كمپاني هند شرقي پيوست و به هند اعزام شد و از سال ۱۷۸۲ تا ۱۷۹۴ كارگزار كمپاني در بصره بود. طي همين سالها بود كه با دربار زند مراوده پيدا نمود و از نزديكان لطفعليخان زند شد (۱۲۰۳ـ ۱۲۰۹ق. / ۱۷۸۹ـ۱۷۹۴م.) . بريجز نيز در كتاب «گزارشي از دربار ايران ـ سالهاي ۱۸۰۷ـ ۱۸۱۱»، ترجمه سيدعبدالحسين رييسالسادات، نوشته است: «اگر ايران هنرهايي را كه از زمان باستان در آنها استاد بوده است از دست نداده باشد (و بر اين باورم كه از دست نداده) نميتوانم بگويم هنرهاي جديدي را هم كسب نكرده باشد. رنگهاي ايران، هنگامي كه براي پشم و ابريشم به كار گرفته ميشوند غنيترين و درخشانترين نظم را به خود ميگيرند و... .»
اواخر حكومت زنديه در سفرنامهاي روسي
ساموئل گتليب گملين كه در سالهاي آخر حكومت زنديه، در راس هياتي از روسيه به ايران آمده بود، و متخصص در امور گياهشناسي بود، در كتاب «سفر به شمال»، با ترجمه غلامحسين صدري افشار نوشته است: «گيلان و مازندران برنج اينجا را تامين ميكنند و شماخي ابريشم و پارچههاي ابريشمي را. [لغتنامه دهخدا: شماخي... مطابق عهدنامه گلستان از ايران مجزا و به روسيه ملحق گرديد (۱۲۲۸ق.)]... ابريشم در كارگاههاي متعددي در شماخي توليد ميشود و اين شهر را به صورت يك مركز تجارتي درآورده است و از شماخي ابريشم به نقاط مختلف ايران و روسيه صادر ميشود. از ايران مركزي پارچههاي ابريشمي و نخي گوناگوني به اين شهر آورده ميشود... در زمان خان قبلي ابريشم به تركيه هم صادر ميشد... ولي كل تجارت كه در زمان محمدسعيدخان هنوز رونق داشت اينك يكسره رو به زوال است، زيرا فتحعليخان مالياتهاي سنگيني وضع كرده است. ثروت اهالي چنان كاهش يافته كه اندكي از آنان هنوز قادر به تجارتند و آنان هم بسيار پنهاني و با ترس و لرز به اين كار ميپردازند، چون ميترسند خان اموالشان را بدون پرداخت بهايش تصاحب كند. در حال حاضر جز چند تاجر روس و سه تاجر هندي هيچ بيگانهاي در شهر نيست... پس از ويراني شهر درسال ۱۷۳۰ كارگاهها در عصر نادرشاه نوسازي شدند. بيشترين و بهترين آنها در شماخي نو تاسيس شد... در لاهيجان مقدار زيادي ابريشم توليد ميشود... ابريشم گيلان همگي داراي كيفيت يكساني نيست. بهترينش سفيد، براق، محكم و گرد است... و بيشتر به كاشان و يزد صادر ميشود كه در آنجاها بهترين پارچههاي ابريشمي ايران توليد ميشود و مانند اصفهان كه بهترين پارچهها نخي و بهترين پنبه را توليد ميكند. بيشترين ابريشم گيلان زرد است... ابريشم در رشت فراوري و به قزوين، تبريز و ساير شهرهاي ايران صادر ميشود. ابريشم زرد با برخي ايرادها بسيار رايج است. اين نوع است كه بيشتر به حاجي طرخان صادر ميشود... پس عجيب نيست وقتي ابريشم متوسط و پست در حاجيطرخان و مسكو مصرف ميشود پارچههاي قابل قياس با مال فرانسه نيست... من متوجه شدم كرم ابريشم در گيلان وارداتي نيست بلكه بومي است و پروانه زرد پر در اينجا يافت نميشود... اين ماده كه مايه گذران چندينهزار نفر است اين شهر را به صورت محل عمده تجارت درآورده و كل ايالت را طوري رونق بخشيده كه گنجينه دايمي ايران شده است. به همين علت كسي فكر نميكرد اغتشاشات داخلي عصر شاه تهماسب يا حكومت ظالمانه نادرشاه كه اغلب نقاط ايران از سر گذراندهاند آن را دچار چنان مصيبتي كند. درست است كه در هر دو مورد تجارت صدمه زيادي ديد، چون صنعت نوغان به كلي متروك شد و كاروانهاي تجاري را راهزنان غارت ميكردند... با سقوط نادر، صنعت نوغان دوباره جان گرفت. ابريشمي كه گيلان توليد ميكند... ايرانيان بهترينش را ميخرند... پارچه ابريشم كاشاني بهترين نوع است و مورد تقاضا... قيمت اين محصولات سال به سال بالا ميرود... تاجران ايراني ثروتمند هستند كه در وقت كسادي ابريشم را از نوغانداران ميخرند يا به قيمتي كه مايلند سلفخري ميكنند؛ چون ميتوانند... .»
ادامه دارد...
منابع: كتابخانههاي شماره يك
بخش خطي و ايرانشناسي مجلس
٭ روزنامهنگار، پژوهشگر