طبقه متوسط نيروي سازنده انسجام و فردا
تقي آزاد ارمكي
در حوزه انديشه طی دو سده اخير در تعيين و نحوه گسترش ساختار طبقاتي ايران بحث و جدلهاي متعدد و متعارضي شكل گرفته است. در يك نگاه كلي ما با دوگانه «حضور و غياب نظام طبقاتي ايراني» و« نقشآفريني طبقه متوسط در حوادث» روبرو هستیم. در يك طرف ، رويكرد سلبي در مورد منزلت طبقاتي و حضور طبقه متوسط وجود دارد. نگاهی که بر فقدان ساختار طبقاتي و بهطور خاص طبقه متوسط در ايران و در مقابل حضور توده در همه عرصهها توجه داشته و منشأ و عامليت هر نوع تغيير و سكوني را در منطق توده و عموم دانسته است. تكرار اين روايت به حدي فراگير شده است كه فقدان حضور رهبران تودهگرا در انقلاب مشروطه را راز و رمز شكست آن قلمداد كردهاند و در مقابل همين خوانش حضور فراگير مردم را راز و رمز توفیق انقلاب اسلامي دانستهاند. به عبارت ديگر عامليت ظهور و تحقق انقلاب مشروطه در سفارتخانههاي خارجي و غربزدگان بيارتباط با توده و نمايندگان آن عنوان شده است. تكرار اين روايت در فضاي رسمي منشأ دوپارگي در فهم دو انقلاب اجتماعي مهم ايران در عصر جديد و نارسايي در فهم چرايي وقوع صدها جنبش اجتماعي در سده اخير شده است. به دليل ناديده گرفتن نقش طبقه متوسط در زيست ايراني همه جنبشهاي اجتماعي ايراني خارجي و غربي و استعماري تلقي شدهاند.
بسياري از طیف ها در گسترش سازه جامعه تودهوار ايراني نقشآفريني داشتهاند. از روشنفكران چپ ايراني تا سياستمداران راستگراي حكومتي هر يك به گونهاي روايت تودهگرايي اجتماعي و سياسي را صورتبندي كردهاند. در جايي ديگر بر نقش مخرب كمونيسم ايراني اشاره كردهام ولي نميتوان از نقش سياستورزان راستگراي ايراني كه در زمان حال در قالب «پايداریچيها» سازمان يافتهاند، غفلت كرد. در نتيجه بازيگر اصلي ايران، توده و نوع رابطهاش با حاكميت تلقي شده است كه حاصل آن حذف و نفي نقشآفريني بورژوازي ملي و طبقه متوسط ايراني در تحولات شده است. آنقدر اين روايت تكرار شده است كه راهي به جز اعلام سقوط طبقه متوسط و خروج بورژوازي ايراني از صحنه تحولات نمانده است. دولت و مردم به شكل عمومي و تودهوار در ميدان سياست و فرهنگ باقي ماندهاند كه اين نوع حضور منشأ بحرانهاي متعدد ساختاري در ايران شده است. در ادامه اين مسير است كه دولتها براي تنوعبخشي به حيات اجتماعي و واگذاري بخشي از امور، اقدام به طراحي شكلي از طبقه متوسط خودساخته و سرمايهداران رانتي (خصولتي) همراه با حاكميت كردهاند. هر دولت و نيرويي كه امكان حكومت در ايران يافته است در پي برپايي شكلي از دو نوع طبقه همراه، اقدام كرده و با سقوط از قدرت بر حجم نظام اداري و سياسي و اقتصادي ايران افزوده است. اين نوع طبقهسازي ايراني كه حكومتي است به جاي اينكه امكاني براي بهبود شرايط باشد راه و وسيلهاي براي بزرگ شدن دولت و گسترش فضاي رانتي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و در نهايت جلوگيري از نقشآفريني نيروهاي اجتماعي و طبقات تاريخي ايراني در بحرانها و حوادث شده است. از طرف ديگر تعارض پنهان بين طبقه متوسط و بورژوازي تاريخي ايراني كه ريشه در زيست اجتماعي ايراني دارد با طبقه متوسط و خصولتيها به فرسايش سرمايههاي اجتماعي در ايران انجاميده است. بهطور مثال اين تعارض در حوزه فرهنگ موجب سياه و سفيد شدن نظام ارزشي و اخلاقي تا متنوع و الواني بودن آن شده است. همانطور در عرصه سياست منجر به ظهور طرفداران و مخالفان تا مشاركتطلبان و مشاركتجويان اجتماعي با نقشآفريني گروههاي اجتماعي متعدد شده است. ايران نماد حضور مدافعان و مخالفان حاكميت قلمداد شده است. مدافعاني كم ولي صاحب قدرت و ثروت و مخالفاني زياد و فراموش شده تعبير شده است. بدترين جلوه اين تعارض را ميتوان در سياست خارجي و نوع حضور ايران در جامعه جهاني ديد. عدهاي به دليل منزلت رانتي بر طبل جنگ و تعارض با جهان (اعم از غرب) كوبيده در حالي كه اكثريت جامعه به فكر صلح و سازگاري و پيوند با جهان زيست كردهاند. حاصل اين تعارض وقوع دو امر متعارض «برجام» و «تحريم فراگير» در سياست خارجي شده است. تاسف آور اینکه دو طبقه حاكميت ساختهِ رانتي در دفاع از ايدهشان خوش ميباشند و حاصل عمل جمعي اين دوگانهها به ضعف فراگير نظام سياسي و اقتصادي و اجتماعي ايراني انجاميده است. شواهد و تجربههاي تاريخي و معاصر نشان از نقشآفرينيهاي متعدد عناصر و اجزای طبقاتي در ايران دارد. در زمان بحران، اثري از نقشآفريني طبقه اقتصادي و فرهنگي حكومت نيست. اگر هم حضوري وجود داشته باشد منشأ نارضايتي و در نهايت گسترش بحران بوده است. بهطور خاص ميتوان به نحوه تعبير و تفسيري كه اين دو طبقه از جنگ 12 روزه صورتبندي كردند اشاره كرد. در حالي كه طبقه متوسط و بورژوازي تاريخي ايراني مسووليت بسياري از بحرانها را به عهده گرفته و با وجود نامهري از حاكميت و ساختار طبقاتي رانتي جهت برونرفت از بحرانها اقدام كردهاند. نمونه روشن و نزديك به زيست ما نحوه حضور طبقه متوسط تاريخي در متن و حاشيه «جنگ 12 روزه» است. در زماني كه همه اين نيروهاي ساخته شده حكومتي سكوت كرده يا به حاشيه رفته بودند يا در مسير گمشدگي قرار داشتند طبقه متوسط شهري ايراني حضور موثري در مناسبات جهاني و ملي يافته و مسووليت تاريخياش را به عهده گرفت. ضمن نقد شيوههاي مديريتي حاكميتي و اعلام بيمهريهای بسيار و زخمهاي وارد شده بر پيكر جامعه و اختلال در مناسبات اجتماعي به دليل حضور نابهنجار نيروهاي منفعتطلب به دفاع از «ايران» به عنوان «مفهوم و معني» گمشده تاريخي پرداخت. حاصل اعتراضها و بيانيهها و مشاركتها و نجواهاي فرهنگي و هنري و... به شكلگيري انسجامي موقت در دوره جنگ انجاميد. اين نحوه حضور، زمينه مناسبي در پايان دادن به جنگ دوازده روزه گرديد. تبديل جنگ به آتشبس محصول تلاش طبقه متوسط ايراني بوده است و بس. ولي متاسفانه بخش اعظم حاكميت و نيروها و طبقات ساختگي در شرايط بعد از جنگ، دوباره به ميدان آمده و تماميتخواهي را پيشه و بر طبل تحقق جنگ و شکل گیری جنگهايي ديگر كوبيدهاند. باورم همچنان بر اين است براي بازآفريني نظام سياسي باید به بازآفريني نظام اجتماعي بر اساس فهمي تاريخي اقدام كنيم تا ضمن دوري جستن از منازعات بيحاصل (حذف و اضافه گروههاي سياسي كم اثر) شرايط مناسبي برای حضور طبقه متوسط ايراني فراهم شود. اين طبقه با سرمايههاي اجتماعي انباشتي ميتواند در شرايط مناسبي ايران را از وضعيت بحراني خارج كرده و امكان ادامه زيست پيوسته با جهان بر اساس سازههاي فرهنگ ايراني را فراهم سازد. در اين مسير فرهنگ ايراني با همه صداها و نجواهاي آن به عرصه اثرگذاري خواهد آمد و بدون تلاش در تغييرات سازماني زمينه تغيير ساختاري در ايران فراهم خواهد شد. اين تغييرات بدون خونريزي و حذف و نفي بخشي از پيكر ايراني به وقوع خواهد پيوست. به عبارت ديگر به جاي تن دادن به فروپاشي يا انقلابي ديگر ميبايست زمينههاي تحقق تغييرات بنیادين اجتماعي با محوريت طبقه متوسط فراهم شود. طبقه متوسط با همه مشكلاتي كه به لحاظ ضعف اقتصادي و فشارهاي سياسي و تنگناهاي زيست فرهنگي داشته است امكان به عهده گرفتن نقشهاي مهمي در برونرفت از بحرانهاي پيش رو را دارد. قطعا اين نيرو كه عقبه تاريخي و پيوستگي اجتماعي با ديگر عناصر ساختاري ايران دارد موثرتر از اشكال گوناگون طبقه متوسط رانتي كه معارض با زيست فرهنگي و اجتماعي ايراني و وابسته به نفت و بازار جهاني تا زندگي و زيست روزمره است ميتواند نجاتبخش ايران باشد.