سيمين سليماني
«لالايي» واژهاي كه از كودكي با آن آشنا هستيم و حتي آن را زيستهايم. يك نغمه و ملودي كه به دور از هر تكلفي خوانده ميشود و سادگياش عين زيبايي است. اغراق نيست اگر بگوييم كه لالايي، زبان پنهان فرهنگ يك سرزمين است. خيلي از لالاييها را كه مرور ميكنيم در آن ردپايي از رنج و مرارت، تاريخ، فرهنگ و عشق را ميبينيم كه بازتابي از زندگي است و راوي لالايي آن را از فيلتر ذهن خود ميگذراند و آن را براي كسي ميخواند كه عاشقش است. 29 مهرماه سالروز درگذشت پروين بهمني بود، هنرمندي كه علاوه بر خدمات هنري بسيارش به مبحث «لالايي» توجه ويژه نشان داد و فعاليتهاي بسياري كرد. برخي حتي از او به عنوان «مادر لالايي ايران» ياد ميكنند. به اين بهانه سراغ سه نفر از فعالان اين حوزه رفتيم كه در زمينه لالاييهاي مناطق ايران مطالعه و پژوهش داشتند. با آنها درباره اهميت و جايگاه لالايي، كاركرد فرهنگي و مسائلي از اين دست صحبت كرديم.
عصاره فرهنگي اقوام
دامون ششبلوكي
لالايي را ميتوان يك مبحث گسترده فرهنگي دانست. يكي از وجوه لالاييها موسيقي است و اولين چيزي كه به ذهن مخاطب ميرسد، آوا يا آهنگي است باكلام يا بيكلام و بهصورت آوايي كه مادر براي فرزند خردسال خود ميخواند. لالاييها، كاركرد و گستره وسيعي دارند. مثلا در ايلاتي مانند ايل قشقايي كه مادرم خانم پروين بهمني و من از آن ايل هستيم، لالاييهايي دارند كه غير از موقعيت عام تعريف شده آن، در سوگ هم خوانده ميشوند. برخي از اين لالاييها به دلايلي هم از منظر ساختار موسيقي و شكل و موضوع اجرايي شكلي شبهمقام به خود ميگيرند و در موقعيتهايي غير از زمان خواب كودك، مثل موقعيتهاي سوگ هم اجرا و شنيده ميشوند. لالاييها فقط توسط زنان خوانده نميشوند و گاهي مانند همين سوگواريها توسط مردان هم خوانده ميشوند و اين نوع از مثالهاي خاص اين موضوع است. «مريام» اتنوموزيكولوگ مشهور هم لالايي را در موقعيتي براي كودك و خوابانيدن او معرفي ميكند. لالاييهاي در موقعيت سوگ عمدتا اگر در سوگ جوان يا فرزند باشد، اجرا ميشود.
«لالايي» را ميتوان بداههترين نوع موسيقي دانست؛ زيرا اغلب در خاصترين و صميميترين شكل ممكن، در ارتباط ميان مادر و كودك ساخته و پرداخته ميشود. در اين فرآيند، هم ادبيات و كلام و هم موسيقي بهصورت بداهه شكل ميگيرد. البته لالاييهايي با اشعار از پيش موجود هم داريم كه در گذشته در قالب آثار فولكلور سروده شدهاند. اين اشعار در اجراي مادران تكرار ميشوند، اما باز هم تغييراتي در آنها صورت ميگيرد و حتي شاخوبرگهاي تازهاي پديد ميآيد.
مهمترين وجه مشترك لالاييها، بداههپردازي موسيقايي و كلامي است. اين بداههپردازي زيرساختهاي خاص خود را دارد. شكل گرفتن لالايي بسته به فرهنگ موسيقايي و ذهني، از خميرمايههاي ويژهاي بهره ميگيرد. در اين زمينه، اگر بهطور مثال به مادران بلوچ يا قشقايي نگاه كنيم، درمييابيم كه آنها هنگام خواندن لالايي براي فرزندشان، گسترهاي از فرهنگ و رپرتوارهاي موسيقايي بوميشان را به عنوان راوي، كموبيش و حتي حرفهاي در ذهن دارند. ذهن آنها از كودكي با موسيقيهاي گوناگون فرهنگ خود آشنا شده و اين آشنايي شنيداري، بستري غني براي بداههپردازي فراهم ميكند. براي مثال، مادر قشقايي هنگام اجراي لالايي، رپرتوار موسيقي «عاشقلر»، «چنگيها» و «سارباني» را در ذهن دارد. اين فرهنگ شنيداري از كودكي، در ذهن مادر نقش بسته و هنگام خواندن لالايي، اين خميرمايه موسيقايي به شكل طبيعي و بداهه ظاهر ميشود. بههمين دليل، در فرهنگي مانند قشقايي، با لالاييهايي زيبا، متنوع و غني روبرو ميشويم. در فرهنگهايي كه موسيقي چندان گسترده نيست، ذهن مادران هم بههمان نسبت از تنوع موسيقايي كمتري برخوردار است. در جوامع مدرنتر، ممكن است مادر با موسيقي مناطق ديگر هم آشنا باشد و اين آشنايي را در لالايي خود به كار ببرد.
موضوع ديگر، زبان و گويش يا لهجه راوي لالايي است. مثلا در ايل قشقايي، زبان تركي با لهجه خاص قشقايي رواج دارد. اين زبان، ساختار شعري و ادبي ويژه خود را دارد. وقتي راوي قشقايي شعر لالايي را چه بداهه، چه برگرفته از اشعار سنتي ميخواند، معمولا از اوزان هجايي بهره ميبرد.
از ديگر مولفههاي مهم، فرهنگ، تاريخ و سرگذشت يك قوم است. راوي كه لالايي ميخواند، بيترديد از تاريخ و زيست فرهنگي قوم خود تأثير ميپذيرد. براي مثال، مادر قشقايي هنگام خواندن لالايي، آرزوهاي خود را براي كودك بيان ميكند. از منظر عاطفي، جامعهشناسي و روانشناسي، زنان اغلب آرزوهاي دستنيافته بيشتري نسبت به مردان دارند. بنابراين، در لالايي، آنها اين آرزوها را در قالب شعر و موسيقي به كودك منتقل ميكنند. گاهي مادر آرزو ميكند فرزندش زندگي آسانتري داشته باشد، در ييلاق و قشلاقي آرام، بزرگ شود يا در فرهنگي چون عشاير قشقايي، آرزو ميكند فرزند مثلا پسر سواركار ماهر يا تيرانداز قابلي شود. مادر شهري، بهطور طبيعي دغدغههاي ديگري دارد و اين تفاوتها ريشه در فرهنگها دارند. در بسياري از لالاييها، اشاراتي به سرگذشت تاريخي قوم هم وجود دارد.
در پژوهشهايي كه مادرم، مرحوم پروين بهمني، انجام ميدادند، بارها از دل همين لالاييها و در ادبيات شفاهي مبتني بر كلام آنها به نكات تاريخي مربوط به فرهنگ و زبان مادري راوي لالايي پي برده بودند. اين شعرها با رخدادهاي تاريخي انطباق دارند و گاه سندي شفاهي براي پژوهشگران محسوب ميشوند. اينها بخشي از ويژگيهاي لالايي است. همانطور كه اشاره شد دانش اتنوموزيكولوژي «لالايي» را در جايگاه موسيقايي در موقعيتي براي خواباندن كودك قرار ميدهد و اين يعني موقعيتهاي ديگري هم براي لالايي و اجراي آن همچون سوگ در برخي ايلات كه اشاره شد، وجود دارد. اما بهطور كل ابعاد فرهنگي، تاريخي و اجتماعي آن باز هم گستردهتر و به نوعي از بسياري جهات عصاره فرهنگي يك قوم يا فرهنگ يك ملت است. از اينرو خانم بهمني كه به «مادر لالايي ايران» شهرت دارند، به اين مبحث مهم فرهنگي با شكل موسيقايي توجهي ويژه داشتند. ايشان لالاييها را نهتنها اجرا، بلكه گردآوري و ضبط كردند و به غير از ايل و تبار اجدادي خود يعني ايل قشقايي به سراغ لالاييهاي مادران و زنان ديگر اقوام و ايلهاي مختلف تركزبان، از ارسباران و شاهسونها تا آذربايجان شرقي و غربي تا تركمنها و زنان شمال خراسان و حتي تركاني كه به كرمان مهاجرت كرده بودند، رجوع كرده و آناليز و تطبيق و بررسيهايي انجام ميدادند كه در برخي آثار ايشان ثبت شده است. البته در حوزه اجرا به درستي معتقد بودند و خودشان بارها ميگفتند كه محال است و نميتوانند مانند يك زن بلوچ بومي، لالايي آن منطقه را دقيق بخوانند، و آنچه كه ميتوانند از فرهنگ زباني ديگر اجرا كنند شايد صرفا ماكتي باشد كه براي امري پژوهشي و جهت بررسي براي مخاطب قابل اجراست. ويژگي كار مادرم اين بود كه لالاييهاي حوزه زباني مشترك تركي اما لهجههاي تركي غير قشقايي را هم نه صرفا بهصورتي مقلدانه، بلكه با درك و احترام به راويان اصلي فرهنگهاي مورد نظر گاه جهت تطبيق با ديگر گويشهاي زبان تركي اجرا ميكردند و تلاش داشتند تا پيوندهاي موسيقايي و زباني ميان اقوام تركزبان ايران را در بسياري شاخههاي موسيقي و در اين مورد خاص لالايي بررسي كرده و نشان دهند. اينجا بناست كه درباره لالايي كه به نوعي زبان پنهان فرهنگ است، صحبت كنيم. به فعاليتهاي مادرم خانم بهمني تنها اشاره كوتاه داشتم و اميدوارم كه در يك فرصت مقتضي درباره تلاشهاي ايشان در حوزه موسيقي فولكلور مفصلتر صحبت كنيم.
در جمعبندي مايلم عنوان كنم كه مادرم و در كنار ايشان من افتخار داشتم در حوزه لالاييها و پژوهش درباره اين فرهنگ پنهان، كارهايي را به ثمر برسانيم كه شايد در نوع خود انجام نشده بود و البته اين كار ادامه دارد. در طبقهبندي لالاييها ما با لالاييهايي مواجه شديم كه داراي داستان بودند و ما نام اين دسته را «لالاييهاي داستاندار» گذاشتيم، چون پشت آنها قصهاي وجود داشت و در واقع بهدليل آن رخداد ثبت شده بودند و در طي دههها و سالها خوانده شده و در موسيقي قومي قشقايي ماندگار شدند. هر كدام از اين لالاييها يك داستان دارند كه داستانهاي تاريخي در آن نهفته است. اميدوارم به مطالعه و پژوهش در حيطه «لالاييها» كه خودش يك فرهنگ است بيش از پيش توجه شود و اين ميراث ارزشمند مانا بماند.
اولين آموزش موسيقايي
پيمان بزرگنيا
ابتدا بگويم كه لالايي نه تنها در ايران، بلكه در كل جهان علاوهبر كاركردهاي مختلفي كه دارد، نوعي بيان احساسات مادر نسبت به فرزند است. لالاييها در مناطق مختلف ايران از نظر فرم و موضوع متفاوت هستند، اما در اصل مشتركات زيادي باهم دارند و تفاوتها بيشتر در فواصل موسيقايي و ملوديهاست. قبل از هر چيز ياد ميكنم از خانم پروين بهمني كه آخر مهرماه سالروز درگذشت ايشان بود و در اين زمينه هم بسيار فعال بودند.
بر اساس پژوهشهاي ميداني من، تقريبا در همه جاي ايران لالايي وجود دارد، حتي در جامعه شهري با اشعار خاص خود. لالاييهاي اصيل معمولا «مونوتن» هستند، با پرش ملودي كم، و براي گروههاي سني خاص با اشعار و ملوديهاي ويژه اجرا ميشوند. متأسفانه انتقال سنتي لالايي در مادران امروزي بسيار كم شده است. مادران در قديم با آرزوها و احساسات خود، لالايي ميخواندند. نمونههايي در منطقه قشقايي، بختياري و لرستان ديده ميشود كه شعرها براي پسر و دختر متفاوت هستند. برخي لالاييها داراي اوج و فرود، گردش ملودي و تنظيم هستند، اما اصول لالايي، تكرار با متر مشخص و گاهي متر فراخ است. يك مثال كلاسيك «لالالالا گل پونه بابات رفته در خونه/ لالالالا گلم باشي هميشه در برم باشي» كه اين ملودي بارها در اين لالايي تكرار ميشود. اين را هم عنوان كنم كه انتقال لالاييها هم معمولا سينه به سينه هستند.
متاسفانه بايد بگويم كه مطالعه و تحقيقات كمي روي محتواي لالاييها انجام شده است. قدمت و شكلگيري لالاييها بر اساس نيازهاي عاطفي مادر و بيان احساسات اوست. لالاييها را از منظرهاي مختلف ميتوان دستهبندي كرد اما از نظر موسيقايي معمولا بسيار ساده هستند. آثاري منوتن با ريتم مشخص و اغلب روي دو يا سه نت. برخي لالاييها هم كه اوج و فرود دارند، اغلب دستكاري شده هستند و با لالاييهاي كهن متفاوتند. درباره كلام هم معمولا همگي ساده و كودكانه هستند و براي آرام كردن كودك و ايجاد حس امنيت خوانده ميشوند.
من اينجا بنا دارم از منظري خاص به لالاييها متمركز شوم، ببينيد اولين آوازي كه كودك ميشنود لالايي است؛ ميتوان گفت اولين آموزش موسيقي براي كودك، همان لالايي مادر است. مادر به عنوان نخستين معلم موسيقي كودك، با آواز ساده و طبيعي، او را با ريتمها و ملوديهاي اغلب منطقه خود آشنا ميكند.پژوهشهاي حوزه كودك نشان دادهاند كه ملوديهاي سنتي لالايي، علاوه بر آرامشبخشي، به رشد رواني و عاطفي كودك هم كمك ميكنند. شعر لالاييها ساده و غالبا پرمعنا هستند، حتي خيلي وقتها پيامهاي فرهنگي- اجتماعي دارند. برخي لالاييها حتي روحيه سلحشوري و شجاعت را در كودك ميپرورانند و به او ياد ميدهند كه در جامعه بايد چگونه رفتار كند. جالب است حتي گرگ يا ديگر عناصر ترسناك در شعرهاي لالايي، در واقع نماد تجربههاي اجتماعي و آموزشي هستند، نه صرفا ايجاد ترس.خانم پروين بهمني به عنوان يكي از شاخصترين لالاييخوانان، همواره تأكيد داشتند كه تنها لالاييهاي اصيل و مادرانه ارزش آموزش دارند و برخي لالاييهاي مدرن را كه به ريشهها بياعتنا بودند، نميپذيرفت. بسياري از مادران در جامعه عشايري و روستايي، پيش از ازدواج و پذيرفتن نقش مادري، لالاييها را ياد ميگرفتند تا بعدها براي فرزندان خود اجرا كنند. اين انتقال سنتي اكنون به دليل تغيير سبك زندگي و كمبود زمان، كمتر مشاهده ميشود. لالاييها علاوهبر جنبه ملي، جنبه فراملي هم دارند؛ بايد توجه داشت كه تقريبا همه كشورها لالايي دارند اما گستردگي و تنوع آن در ايران بسيار زياد است. اين تنوع فرهنگي و موسيقايي، لالايي را به يك زبان مشترك فرهنگي تبديل كرده است. لالاييها ريشهها را به هم متصل ميكنند و نشاندهنده وحدت فرهنگي ايران هستند؛ چه از آذربايجان و گيلان تا بختياري، لرستان، بوشهر و... ملوديها و فواصل موسيقايي لالاييها در هر منطقه با موسيقي محلي همان منطقه همخواني دارد. برخي لالاييها حتي در زمان جنگ، حامل پيامهاي ملي و انگيزهبخش بودند، مانند اشعار دلگرمكننده براي حفظ روحيه كودكان در مناطق خوزستان. اين را هم عنوان كنم كه لالاييها فقط محدود به مادران نيستند؛ برخي پدران هم براي فرزندان خود لالايي ميخوانند. لالاييها در واقع به انتقال ارزشها، احساسات و فرهنگ خانوادگي كمك ميكنند.متأسفانه همانطور كه گفتم پژوهشهاي علمي در زمينه لالاييها محدود و پراكنده است. بيشتر كارهاي انجامشده به گردآوري كليات و اشعار لالاييها متمركز شدهاند اما موضوعات مهم و جزييات موسيقايي و روانشناختي آنها كمتر مورد توجه قرار گرفتهاند. در پايان بايد تاكيد كنم كه اهميت مطالعه و بررسي لالاييها در ايران بسيار بالاست، زيرا هم حامل هويت ملي و هم زبان مشترك فرهنگي است و همين ريشهها و نغمههاست كه اقوام اين سرزمين را به يكديگر متصل ميكند.
يك نغمه جهانشمول
سهيل معصومي
لالاييها جهانشمولترين نغمه مشترك ميان مادران جهان است فارغ از اينكه زبان و نژادشان چيست يا در كدام اقليم زندگي ميكنند و به كدام آيين باور دارند. نخستين پيوند زباني بين مادر و كودك هم در بستر لالاييها شكل ميگيرد و بهنوعي كاركرد دوگانهاي دارد؛ از طرفي كودك نواي مادر را در بستر لالايي ميشنود و آرام ميگيرد و از طرف ديگر بهنوعي لالاييها، تسكين سختيهاي زندگي مادر است كه در قالب آن آرزوها و رنجهايش را بازگو ميكند. از اين جهت بهشكلي انعكاس ناملايمات زندگي و شكايتها در لالاييها متبلور است چرا كه كودك استنباطي از معاني چيزهايي كه مادر ميخواند، ندارد. او با صدا و لحن ملودي مادر آرام گرفته و ميخوابد.
در مورد واژه «لالايي» تعاريف مختلفي وجود دارد بهطور مثال تعريفي كه دهخدا ارايه ميدهد اين است كه لالايي آواز و بانگ مادرانه براي خواباندن كودك است، بعضي ميگويند لالايي از كلمه «ل له» ميآيد كه بهمعناي دايه است، كسي كه نوزاد و بچه را نگه ميداشته و كمك حال مادر بوده است. اصطلاح ديگري هم براي لالايي بهكار ميرفته كه «بنگره» است، بهمعناي آواز و زمزمهاي كه زنان در هنگام خواباندن كودك ميخواندند. بهلحاظ تاريخي هم مثل مقولات ديگر در تاريخ ما اولين پژوهشها درباره لالايي توسط فردي غيرايراني انجام شد. كلنل لريمر به لالاييها در ايران توجه كرد و بههمراه همسرش كه زبانشناس بود، در اين باره به پژوهش و جمعآوري اين بخش فرهنگ عامه ايران توجه نشان دادند. بعد از آن در دهه چهل ابراهيم شكورزاده در كتاب «عقايد و رسوم عامه مردم خراسان» بخشي از لالاييها را منتشر كرد.
در مورد تاثير لالاييها در انتقال فرهنگ بايد بگويم، اساسا كاركردي كه براي لالايي قائل هستيم همانطور كه گفتم چون از نخستين ارتباطها با كودك بهشمار ميرود، بهنوعي اولين مكتبخانه بين مادر و كودك است، انتقال مفهومي صورت ميگيرد و معمولا وقتي كه درونمايه اشعار لالاييها را بررسي ميكنيم، ميبينيم كه همواره مادر خواستار نيكبختي و عاقبت بهخيري فرزندش است. اين مسائل نسل به نسل انتقال پيدا كرده بهخصوص زماني كه كودك اندكي بزرگتر ميشود و شاهد لالايي خواندن مادر براي كودكان بعدي يعني خواهر و برادر ديگر ميشود و آنها را حفظ ميكند و لالاييها به اين شكل انتقال پيدا ميكنند كه البته اين رو به فراموشي رفته است.
درباره تجربه خودم از لالاييهايي كه جمعآوري كردم بايد بگويم كه سوژههاي من خانمهايي بودند كه جوانترين آنها ۵۰ ساله و سالخوردهترين آنها ۹۰ ساله بودند. زماني كه مادران سالخورده با اين خواستهام كه خواندن لالايي بود، مواجه ميشدند، شور و شعفي در آنها ديده ميشد. مثلا فردي ۷۰ ساله ميخواست لالايي بخواند در حالي كه اين كار را ۵۰ سال پيش انجام داده بود و با درخواست من، گو اينكه تمام خاطرات قديم، مرارتها و سختيهاي زندگي و چالشهاي گذشته مثل فيلمي از روبروي چشمانش عبور كرد.
به اين موضوع هم اشاره كنم كه به لالايي «الله كردن» هم ميگويند مثلا ميگويند بچه راالله كردم كه خوابش ببرد و اين اصطلاح با فرهنگ مردم هرات هماهنگ است و هراتيها هم از اين اصطلاح استفاده ميكنند. خانم «ورونيكا دبلدي» كه بههمراه همسرشان روي موسيقي افغانستان و بهخصوص هرات كار كردند به اين مساله اشاره كردهاند كه در هرات به لالايي «الله كردن» ميگويند. مثلا در تربتجام يكي از خانمها لالايي ميخواند: «لالالالا گل آلوالله كنم برهجان را» در اين مثال منظور از بره، كودك است. در بسياري از لالاييها ديده ميشود كه نوزاد يا كودك را با اسامي و اصطلاحات مختلف صدا ميكنند مثل بره، گل يا آهو و...
براساس تجربيات شخصي ساختار لالاييها از تربتجام تا بيرجند يكسانند فقط در برخي موارد كلمات جابهجا ميشوند مثلا «لالالا گل زيره چرا خوابت نميگيره» كه همين ترانه در جاي ديگر به اين شكل است «لالالا گل زيره تو را خواب خوشي گيره» همانطور كه ميبينيد تفاوتها در همين حد است. ويژگي بارزي كه در همه مناطق در لالاييها وجود دارد اين است كه ساختار لالاييهايي كه در مناطق مختلف ضبط كردهام هشت هجايي هستند كه اين نكته را در لالاييهاي شهر هرات هم ميبينيم مثلا «لالالالا حياتم ده/ ازو لبها نباتم ده/ شو و روز در مناجاتم/ ازو غمها نجاتم ده» زمانيكه اين لالايي را تقطيع به اركان كنيد، متوجه ميشويد كه همه آنها هشت هجايي هستند. نكته ديگر اينكه در خراسان لالايي براي دختر و پسر اغلب تفاوتي ندارد.
ويژگي ثابت لالاييها تكرار، سادگي بافت شعري و زباني است كه با آن بيان ميشود. لالاييها توسط خود مادران پالايش ميشوند و تكرار مهمترين عنصر لالايي است و خاصيت اصلي آن ايجاد حس خلسه است بر اين اساس كه تكرار، خلسه ميآورد بهطوري كه در مجالس ذكر و طريقتهاي عرفاني كاركرد تكرار در ايجاد تمركز و خلسه است كه مهمترين عنصر لالايي هم بهشمار ميرود.
تكرار به سه صورت در ساختار لالاييها در خراسان وجود دارد كه شامل آوايي، واژگاني و تكرار عبارت يا جمله است. در خصوص ساختار لالاييها ميتوان گفت وقتيكه لالاييها را تحليل ميكنيم شامل دو بخش ملوديك و شعر است. درباره بخش ملوديك آن توضيح مختصري دادم كه ساختار ساده و بهدور از پيچيدگي دارند. در بخش كلام وقتيكه اشعار لالاييها را بررسي ميكنيم متوجه وجود برخي اطلاعات دستهبندي شده ميشويم. اول توسل و تمسكجويي مادر به بزرگان دين كه بهواسطه آنها از خدا ميخواهد كه فرزندش خوشبخت شود. دوم اينكه اشعار لالاييها حاوي اطلاعاتي هستند كه برخي از اين اطلاعات داراي دادههاي تاريخي، اجتماعي و در برخي موارد جغرافيايي، زيستمحيطي است.
درجمعبندي بايد عرض كنم كه مادري كه از همان ابتدا براي كودك خود لالايي ميخواند او را بهصورت ناخواسته با مقوله ملودي و ريتم درگير ميكند و بهصورت غيرمستقيم اين موارد را آموزش ميدهد و ضرباهنگ از خواندن مادر به ذهن كودك منتقل ميشود. ريتمي كه كودك از خواندن مادر ميفهمد منجر به ايجاد نظم در ذهنش ميشود و به پريشاني ذهن او نظم و ترتيب ميدهد. اهميت لالاييها در هر فرهنگ بارز است و جا دارد بيش از اينها، مورد مطالعه قرار گيرند.