• 1404 سه‌شنبه 6 آبان
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک سپه fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6175 -
  • 1404 سه‌شنبه 6 آبان

شير بي‌يال و دم و اشكم روزنامه‌نگاري

نيوشا طبيبي‌گيلاني

شنيده‌ايم كه وضع مطبوعات خوب نيست، كه واقعا هم نيست. درآوردن هر شماره و رساندنش به دست خواننده با اين شرايط، حتما كار بسيار پر زحمتي است. اگر دستگاه دولتي يا نهادهايي كه بودجه‌اي دارند و رديفي براي روزنامه‌شان در نظر مي‌گيرند، پشت نشريه نباشند كه كار سخت‌تر و پيچيده‌تر هم مي‌شود. گفت‌وگويي از آقاي كرباسچي، مدير روزنامه هم‌ميهن منتشر شده كه در آن به تيراژ ۱۰۰۰ - ۱۵۰۰ تايي روزنامه‌ها اشاره مي‌كنند. به دنبال همين مطلب، از فشاري كه از سوي بعض از نهادها به روزنامه‌نگاران وارد مي‌شود هم سخن گفته‌اند. 
من در يكي دو روزنامه، ستون‌نويس هستم. هر هفته، تا زماني كه نوبتم برسد، به سوژه فكر مي‌كنم، خبرها را مي‌خوانم تا در جريان امور باشم، يادداشت برمي‌دارم و با رفقا هم مشورت مي‌كنم، بعد كه مي‌نشينم به نوشتن يادداشت، بايد هزار خط قرمز و هزار مساله را هم در نظر بگيرم. نقدم را طوري بنويسم كه به كسي برنخورد، اين فرد اتفاقا و لزوما از مقامات بالاي نظام و دستگاه‌هاي اجرايي نيست. انتقاد از اين لايه‌ها شايد راحت‌تر باشد.
رييس‌جمهور و اعضاي رده بالاي دولت را به باد انتقاد گرفتن، كار سختي نيست. غالبا كسي اعتراضي نمي‌كند، عده‌اي هم خوش‌شان مي‌آيد و كار راه مي‌افتد. مي‌شود مسائل و مشكلات همه تاريخ را به گردن سوءمديريت رييس‌جمهور انداخت و اطمينان مي‌دهم كه آب از آب تكان نمي‌خورد و يادداشت به راحتي منتشر مي‌شود. اما كار آنجايي سخت مي‌شود كه نام بعض از اصناف يا بعض از «سلبريتي‌ها‌» يا بعض از مسوولان متوسط و پايين‌تر از متوسط در يادداشت روزنامه بيايد و قصد اين باشد كه به وظيفه روزنامه‌نگاري عمل كنيم و نقدي بر عملكرد يك صنف - مثلا پزشكان - يا يك برنامه شبه‌فرهنگي كه توسط يك سلبريتي اجرا مي‌شود، بنويسيم (حتي در مثال هم جرات نمي‌كنم نام آن سلبريتي را ببرم!) اينجاست كه ذهن روزنامه‌نگار نگون‌بخت شروع به سانسور مي‌كند.
مي‌ترسد ساعت‌ها براي نوشتن يك يادداشت وقت صرف كند، تمام توانش را بگذارد تا نقدي كه مي‌نويسد در آرامش و ادب و متانت باشد بعد دست آخر روزنامه از مهابت آن مسوول دون‌پايه يا قدرت رسانه‌اي سلبريتي، يادداشت را حذف كند. حتي اگر يادداشت حاوي نكات مهم و انتقاداتي بجا بود، دست آن مسوول دون‌پايه يا سلبريتي براي ضربه زدن به پيكر نحيف مطبوعات چنان باز است كه هزينه جدال با آنها را بسيار بالا مي‌برد. پس روزنامه و روزنامه‌نگار عطاي كار مطبوعاتي تحقيقي و انتقادي را به لقايش مي‌بخشند و ترجيح مي‌دهند درباره گل و بلبل و پديده‌هاي بي‌سر و صداتري بنويسند. 
روزنامه حق دارد كه از جنگيدن و مواجهه بترسد، روزنامه‌نگار هم بعد از مدتي به اين نتيجه مي‌رسد كه دنباله زندگي خودش را بگيرد و بي‌جهت دردسر درست نكند. چنين است كه روزنامه‌هاي ما كم و بيش به روندي افتاده‌اند كه ديگر خواندن و نخواندن‌شان علي‌السويه است.  اين عرايضي كه كردم، به صورت قواعد نانوشته روزنامه‌نگاري در ايران در آمده. گفتم كه واقعا انتقاد از بالاترين رده‌هاي حكومت چندان نگران‌كننده نيست و اين روزها كمتر كسي به اين دليل دچار دردسر مي‌شود، اما انتقاد از عملكرد يك رايزن فرهنگي كه از بودجه ملي دستمزد مي‌گيرد و بر جاي نادرست نشسته، آسان نيست. سازمان متبوع او در زمره قدرتمداران است و مي‌تواند دردسرهايي در عرصه‌هاي رسمي و غيررسمي توليد كند. رايزن محترم ارتباطات گسترده‌اي دارد و مي‌تواند براي روزنامه و روزنامه‌نگار دردسر توليد كند. (البته كه رايزن فرهنگي فرهيخته و شايسته هم داريم كه نمايندگاني در خور و شأن ملت ايران هستند.) اينجاست كه روزنامه‌نگار بين وظيفه اخلاقي و ملي و ميهني و مصلحت‌جويي سرگردان مي‌شود.‌ گيريم بر اين حس خود فائق آمد، مصلحت روزنامه و همكاران چه؟
من در يكي از كشورهاي اروپاي غربي زندگي مي‌كنم. مثل تمام عمرم در اينجا هم مشغول انجام پروژه‌هاي فرهنگي براي معرفي كشورم به جامعه ميزبان هستم. مجله منتشر مي‌كنم، فيلم نمايش مي‌دهم و از اين قبيل كارها. طبيعتا تمايل دارم با نماينده فرهنگي ايران در تماس و تعامل و همكاري باشم، اما جناب‌شان ميل و البته شناختي از همكاري فرهنگي با ايراني‌ها ندارند و تمايل‌شان بيشتر به همكاري با غيرايراني‌هاست. نه اينكه فكر كنيد رايزني دائما مشغول كار است، نه! ايشان بيشتر به كار تهيه «ريلز» و عكس از محل ماموريت و توليد محتواي اينستاگرامي سرگرم هستند. حضرت رايزن استاد دانشگاه بوده‌ و مناصب دانشگاهي داشته‌اند و فهم‌شان از فرهنگ و هنر ايران به ‌شدت محدود است. هيچ آشنايي با توان و ثروت فرهنگي ميهن ما ندارند و موسيقي و سينما و ادبيات و هنر ما را نمي‌شناسند.
چنين فردي هر چقدر هم داراي صفات شخصي خوب باشد، توان اداره نمايندگي كشوري بزرگ مثل ايران را ندارد. اصلا شناختي از ايران ندارد، تخصص او چيز ديگري است. ذوق زدگي‌اش در مواجهه با غيرايراني‌ها گاهي عرق شرم بر پيشاني مي‌نشاند. ادب كار اداري ندارد و هيچ نسبتي بين او و جايگاهي كه بابت آن ماهيانه دستمزدي ارزي دريافت مي‌كند، وجود ندارد. 
من به عنوان روزنامه‌نگار و فعال فرهنگي خارج از ايران، پرسشي دارم. اين پرسش را چگونه طرح كنم كه هم روزنامه آن را منتشر كند و هم در امان بمانم / بمانيم؟ آيا من به عنوان يك ايراني حق دارم كه از صلاحيت ايشان براي تكيه زدن بر چنين جايگاهي سوال كنم؟ آيا حق دارم با نوشتن نقد عملكرد ايشان، تلاش كنم نكاتي را گوشزد كنم بلكه در مدت ماموريت‌شان كاري هم براي ايران انجام بدهند؟ آيا مي‌توانم همين مدير رده مياني را وادار به پاسخگويي كنم؟ اگر نتوانم بهتر نيست كه كار روزنامه‌نگاري و نقد نوشتن و روشنگري كردن را يكسره واگذاريم و برويم پي‌كارمان؟

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون