تحريم، فساد و فرسايش اميد؛ راه برونرفت كجاست؟
آذر منصوري
ايران در يكي از حساسترين مقاطع تاريخ معاصر خود قرار دارد. در حالي كه فشارهاي اقتصادي، نارضايتي اجتماعي و چالشهاي زيستمحيطي رو به افزايش است، پرسش بنيادين پيش روي حاكميت و جامعه چنين است: راه نجات ايران كدام است؟ تداوم مسير پرهزينه هستهاي با همه تبعات بينالمللي آن، يا تلاش براي رفع تحريمها، اصلاح حكمراني و بازگشت به تعامل سازنده با جهان؟ در دو دهه گذشته، برنامه هستهاي به نماد استقلال و اقتدار ملي تبديل شده است. با اين حال، پرسش امروز جامعه ديگر صرفا درباره حق مسلم نيست، بلكه درباره هزينه واقعي اين مسير براي زندگي مردم است. تحريمها در كنار سوءمديريت و فساد در نهادهاي رسمي، چنان در تار و پود اقتصاد و معيشت ايرانيان نفوذ كردهاند كه اثر آن در همه عرصهها مشهود است: از قبضهاي سنگين انرژي تا آب كمكيفيت از سفرههاي كوچكشده تا بازار كار راكد و صنعت فرسوده. تحريمها همان كردهاند كه خشكسالي با زمين ميكند؛ ريشههاي رشد را خشك كردهاند. محدوديت در واردات فناوري و سرمايه خارجي، موجب شده بسياري از صنايع مادر و زيرساختهاي حياتي كشور با بهرهوري پايين و تجهيزات كهنه فعاليت كنند. نتيجه، ناترازي گسترده در حوزه انرژي، خاموشيهاي مكرر، كاهش توليد و آلودگي فزاينده محيط زيست است. بحران آب نيز از اين وضعيت بينصيب نمانده است؛ فرونشست زمين، خشكيدن تالابها و درياچهها، افت توليد كشاورزي، چهرهاي نگرانكننده از آينده كشور ترسيم كرده است. اما در سايه اين فشارها، پديدهاي ديگر رشد كرده كه شايد از خود تحريمها خطرناكتر باشد: فساد و رانتخواري كاسبان تحريم. گروههايي كه از بسته بودن اقتصاد و نبود شفافيت بهره ميبرند، از استمرار وضعيت موجود سود مستقيم ميبرند. آنان با واسطهگري در تجارت نفت، واردات كالاهاي اساسي و انتقال ارز، ثروتهاي كلان اندوختهاند و با نفوذ در ساختارهاي تصميمگيري، مانع اصلاحات واقعي شدهاند. به اين ترتيب، تحريم نه فقط ابزار فشار خارجي، بلكه بستري براي فساد داخلي و نابرابري بيشتر شده است. پيامد اين چرخه تحريم و فساد، فرسايش اميد اجتماعي است. جامعهاي كه فقر در آن گسترش يابد و عدالت تضعيف شود، ديگر توان پشتيباني از توسعه و اقتدار ملي را ندارد. فقيرتر شدن جامعه نشانه ضعف حكمراني است، نه نشانه تابآوري. هيچ حكومتي بدون جامعهاي قدرتمند و اميدوار، پايدار نخواهد ماند. براي داشتن حاكميتي قدرتمند، بايد جامعهاي قدرتمند داشت. ايران امروز بيش از هر زمان ديگر، به اصلاحات ساختاري عميق نياز دارد؛ اصلاحاتي كه شايد دردناك، اما اجتنابناپذير است. شفافيت در تصميمگيريها، مبارزه جدي با فساد، بازنگري در سياستهاي اقتصادي و بازتعريف رابطه دولت با مردم، گامهايي ضروري براي بازسازي اعتماد عمومياند. اعتماد، مهمترين سرمايه ملي است و اگر از ميان برود، هيچ دستاوردي پايدار نخواهد ماند. اقتدار واقعي از دل رفاه، عدالت و اعتماد اجتماعي برميخيزد، نه از شعارهاي پرهياهو. راه نجات ايران در گفتوگو، تعامل سازنده و اصلاح درونزا نهفته است. بايد پذيرفت كه كشور با تكيه بر اقتصاد بسته و سياست خارجي پرتنش، راهي به سوي توسعه نخواهد يافت. در نهايت، نجات ايران در گرو تصميمي شجاعانه است؛ تصميمي براي پايان دادن به تحريمها، مهار فساد و بازگرداندن اميد به زندگي مردم. ايران نه فقط با غنيسازي اورانيوم، بلكه با غنيسازي اعتماد، عدالت و كيفيت زندگي شهروندانش به آيندهاي قدرتمند دست خواهد يافت.